عبارات مورد جستجو در ۸۹۹ گوهر پیدا شد:
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۸۳ - ترکش دوز
دوش با آن شوخ ترکش دوز جنگ آمیختم
تیرهای خویش را در ترکش او ریختم
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۰۱ - خیمه دوز
خیمه دوز امرد که دارد آسمان را سرنگون
خیمه بر پا کی شود تا خود نسازد پاستون
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۸۱ - گندم کار
گفتمش با ماه گندم کار با من دار گوش
بوده در عهد خود گندم نمای جوفروش
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۲۵۵ - نیزه دست
نیزه دست امرد به سوی من سری جنباد و رفت
نیزه خود را نمودم پشت خود گرداند و رفت
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۲۶۰ - کاغذ گر
بدن آن نگار کاغذ گر
کاغذ مهر کرده را ماند
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۲۶۱ - حکاک
دلبر حکاک من با چرخ دارد جنگ را
می کند سوراخ با الماس مژگان سنگ را
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۳۰۹ - مارباز
مارباز امرد که از سر تا به پا زهر آب خشم
عشقبازان را به زهر چشم کشت آن مار چشم
صغیر اصفهانی : قطعات
شمارهٔ ۲۰ - قطعه
دهان بسته قفس و اندر آن سخن مرغیست
که پرگشوده و دارد همی سر پرواز
پرد ز بام تو ناگه ببام خاطر خلق
کنی چو بهر ضرورت در قفس را باز
سخن چو بوم و چه بلبل شوند هر دو قبول
بذوق اهل حقیقت بطبع اهل مجاز
رود بجانب ویران اگر که باشد بوم
چمد بگلشن اگر بلبلی است دستانساز
میرزا قلی میلی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱
شاها منم آنکه کار خود ساخته‌ام
خود رخش ستم بر سر خود تاخته‌ام
رخ تافته‌ام ز راستی چون فرزین
وز کجبازی دو اسب درباخته‌ام
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۰
کند چون دیده ما حفظ اشک خود، مکن عیبش
جهان ویران شود گر واگذارد آب را دریا
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۱
شوق به روی تیغ دویدن به پای خود
آرد به صیدگاه تو رنگ پریده را
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۱۶۴
آخر شدن حسن بتان، اول داغ است
پیدا شدن شام، دم صبح چراغ است
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۲۰۸
ما چو مینای شرابیم و فلک همچو قدح
روز و شب گردش او بهر نگونساری ماست
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۲۷۴
گفتی که نعش ما را، کس پیش و پس نباشد
روزی که ما نباشیم، گو هیچ کس نباشد
ما خانه زاد دامیم، باید ز بعد مردن
تابوت ما اسیران، غیر از قفس نباشد
از یمن شانه کم شد، آشوب چین زلفت
بازار فتنه گرم است، هر جا عسس نباشد
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۲۹۸
ای مسیح وقت، تدبیری که آن خورشید را
از برای کشتن ما تیغ مژگان شد بلند
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۴۴۱
کسی کو را نباشد طاقت یک میل ره رفتن
دود چون سرمه صد میل از پی رم کرده آهویش
به تعظیم صبا از جای خود یک مو نمی جنبد
به جای زلف اگر سنبل گذارد سر به زانویش
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۴۷۶
در کف امید ما شد ساغر سرشار خشک
شد گلوی شیشه ما چون لب بیمار خشک
صحبت تردامن و زاهد نمی چسبد به هم
گل نمی گیرد به خود، هرگه بود دیوار خشک
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۴۷۹
دماغم خشک و لب [خشک] و دهان خشک
دو چشمم تر، گلو خشک و زبان خشک
چو گردد کشتی ما گرم رفتار
کنار بحر تر گردد، میان خشک
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۴۸۴
هستند رهزنان خزان، گوش بر صدا
بی صوت ازان بود جرس کاروان گل
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۶۶
سایه ام از تیره روزی، لیک در ایوان چرخ
آفتاب آید چو پایین، من به بالا می روم
کس نمی پوشد بجز دود دلم رخت عزا
همچو شمع انجمن هرگه ز دنیا می روم