عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲
غم کرد ریاض جان مه و سال مرا
آئینه ندارد دل خوشحال مرا
صیاد ز بس که دوستم می‌دارد
بسته است در آغوش قفس بال مرا
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳
دل خاص تو و من تن تنها اینجا
گوهر به کفت بماند و دریا اینجا
در کار توام به صبر مفکن کارم
کز صبر میان تهی‌ترم تا اینجا
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵
عشق تو بکشت عالم و عامی را
زلف تو برانداخت نکونامی را
چشم سیه مست تو بیرون آورد
از صومعه بایزید بسطامی را
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱
از من شب هجر می‌بپرسید حباب
دریای غمم کدام آرام و چه خواب
در دل بود آرام و خیالی هر موج
در دیده خیال خواب شد نقش بر آب
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۲
خاکی دلم ای بت ز نهان بازفرست
خون آلود است همچنان باز فرست
در بازاری که جان ز من، دل ز تو بود
چون بیع به سر نرفت جان باز فرست
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۵
گر سایهٔ من گران بود در نظرت
من رفتم و سایه رفت و دل ماند برت
هم زحمت من ز سایهٔ من برخاست
هم زحمت سایهٔ من از خاک درت
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۹
با یار سر انداختنم سود نداشت
در کار حیل ساختنم سود نداشت
کژ باخته‌ام بو که نمانم یکدست
هم ماندم و کژ باختنم سود نداشت
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۴
تشویر بتان از رخ رخشان تو خاست
تسکین روان از لب خندان تو خاست
هرچند دوای جان ز مرجان تو خاست
درد دل من ز درد دندان تو خاست
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۵
تب کرد اثر در گل عنبر بارت
اینک خوی تب نشسته بر گل‌زارت
بیمار بس است نرگس خون‌خوارت
بیماری را چکار با گلنارت
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۸
چون سوی تو نامه‌ای نویسم ز نخست
یا از پی قاصدی کمر بندم چست
باد سحری نامه رسان من و توست
ای باد چه مرغی که پرت باد درست
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۸
آن گل که به رنگ طعنه در می کرده است
با عارض تو برابر کی کرده است
با روی تو روی گل ز خجلت در باغ
هم سرخ برآمده است و هم خوی کرده است
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۲
دیدی که نسیم نوبهاری بوزید
ما را ز بهار ما نسیمی نرسید
دردا که چو گل پردهٔ خلوت بدرید
آن گل‌رخ ما پرده نشینی بگزید
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۴
بخت ار به تو راه دادنم نتواند
باری ز خودم خلاص دادن داند
تا مانده‌ام ار پیش توام بنشاند
از غصه که بی تو مانده‌ام برهاند
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۵
بخت ار به مراد با توام بنشاند
گردون ز توام برات دولت راند
پروانهٔ بخت را به دیوان وصال
مرفق چه دهم تا ز منت نستاند
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۶
روزی فلکم بخت بد ار باز آرد
از این دل گم بوده خبر باز آرد
هجران بشود آتشم از دل ببرد
وصل آید و آبم به جگر باز آرد
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۴
گردی لبت از لبم به بوسی آزرد
تب دوش تن مرا بیازرد به درد
امروز تبم برفت و تب خال آورد
تب خال مکافات لبم خواهد کرد
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۵
دندان من ار دوش لبت رنجان کرد
تب با تن من به رنج صد چندان کرد
چون دست درازی به لبت دندان کرد
تب خال چرا لب مرا بریان کرد
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۶
رخسار تو را که ماه و گل بنده بود
لشکر گه آن زلف سر افکنده بود
زلفت به شکار دل پراکند آری
لشکر به شکارگه پراکنده بود
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۲
تا چشم رهی چشم تو را چشمک داد
از چشمهٔ چشم من دو صد چشمه گشاد
هرچشم که از چشم بدش چشم رسید
در چشمهٔ چشم تو چنان چشم مباد
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۵
رخسارهٔ عاشقان مزعفر باید
ساعت ساعت زمان زمان‌تر باید
آن را که چو مه نگار در بر باید
دامن دامن، کله کله زر باید