عبارات مورد جستجو در ۸۷ گوهر پیدا شد:
مهدی اخوان ثالث : آخر شاهنامه
گفت و گو
... باری، حکایتی ست
حتی شنیده‌ام
بارانی آمده ست و به راه اوفتاده سیل
هر جا که مرز بوده و خط،‌ پاک شسته است
چندان که شهربند قرقها شکسته است
و همچنین شنیده‌ام آنجا
باران بال و پر
می‌بارد از هوا
دیگر بنای هیچ پلی بر خیال نیست
کوته شده ست فاصلهٔ دست و آرزو
حتی نجیب بودن و ماندن، محال نیست
بیدار راستین شده خواب فسانه‌ها
مرغ سعادتی که در افسانه می‌پرید
هر سو زند صلا
کای هر کی! بیا
زنبیل خویش پر کن، از آنچت آرزوست
و همچنین شنیده‌ام آنجا
چی؟
لبخند می‌زنی؟
من روستاییم، نفسم پاک و راستین
باور نمی‌کنم که تو باور نمی‌کنی
آری، حکایتی ست
شهری چنین که گفتی، الحق که آیتی ست
اما
من خواب دیده‌ام
تو خواب دیده‌ای
او خواب دیده است
ما خواب دی...ـ
بس است
فریدون مشیری : تشنه طوفان
راز(غزل شاعر)
در خلوت و صفای دیار فرشتگان، جنگل میان دامن شب آرمیده است
زیبایی و شکوه دل انگیز نوبهار؛ بر آن دیار دامن رحمت کشیده است
از بیشه های خرم و آرام دوردست، آوای دلکش پریان می رسد به گوش
گم کرده ره کبوتر افسونگر نسیم، بوی بهشت گم شده ای می کشد به دوش
از اوج آسمان دل افروز و تابناک، افتاده ماه در دل دریای بیکران
آنگونه دل فریب، که تا سینهء افق، پیدا به هر نگاه: دو ماه و دو آسمان
هنگامه ای ست در دل شب، دختران گل، گیسو به دست باد بهاری سپرده اند
غوغای عشق و مستی و شور و نشاط را، با خنده های شوق به افلاک برده اند
امشب در این دیار بهشتی به کام دل، شاعر نهاده لب به لب ماه طلعتی
هر گوشه اختران کشیده به تماشا سر، بزم محبت است و بهشتی حکایتی
لب تشنگان عشق، پس از سال ها فراق؛ در گوش جان حکایت ناگفته گفته اند
مست از شراب وصل در آغوش یکدیگر؛ تن ها به هم فشرده و آرام خفته اند
شب تا سحر شکوفه و گلبرگ ارغوان، از شاخه ها به روی تن آن دو یار ریخت
گاهی نسیم زمزمه می کرد و می شتافت؛ گاهی سکوت همهمه می کرد و می گریخت
کم کم ستاره ی سحر از دور جلوه کرد،آفاق را نسیم سحر زیر بال و پر گرفت
پیدا شد از کنار افق سایه ی روشنی،از رازهای خفته ی شب پرده برگرفت! 
فریدون مشیری : لحظه ها و احساس
در بیشه زار یادها
شب بود و ابر تیره و هنگامه باد
ناگاه برگ زرد ماه از شاخه افتاد!
من ماندم و تاریکی و امواج اوهام
در جنگل یاد!

آسیمه سر، در بیشه زاران می ‌دویدم.
فریادها بر می ‌کشیدم.
درد عجیبی چنگزن در تار و پودم.
من، ماه خود را،
گم کرده بودم!

از پیش من صف‌های انبوه درختان می گذشتند
«ــ ... بی ماه من این ها چه زشتند...!»

ــ آیا شما آن ماه زیبا را ندیدید؟
ــ آیا شما، او را نچیدید؟...

ناگاه دیدم فوج اشباح
دست کسی را می کشند از دور، با زور
پیش من آوردند و گفتند:
اهریمن است این!
خودکامه باد!
دیوانه مستی که نفرین‌ها بر او باد!

ماه شما را
این سنگدل از شاخه چیده‌ست!
او را همه شب تا سحر در بر کشیده‌ست!
آنگاه تا اعماق جنگل پر کشیده‌ست.

من دستهایم را به سوی آن سیه‌چنگال بردم
شاید گلویش را فشردم!
چیزی دگر یادم نمی‌آید ازین بیش
از خشم، یا افسوس، کم‌ کم رفتم از خویش!

دربیشه‌زار یادها، تنهای تنها
افتاده بودم، باد در دست!
در آسمان صبحدم، ماه،
می رفت سرمست!
ترانه های کودکانه : بخش اول
شب
شب، شب، شب
شب اومد -کدوم شب؟
-اون که موهاش سیاهه
رو دامنش یه ماهه
-کدوم ماه؟
– اون که تو آسمونه
قشنگه،مهربونه
چادر نقره داره
دور و برش پر شده از ستاره
-کدوم، کدوم ستاره؟
-ستاره ای که مثل یک چراغه
مثل گلای یاس توی باغه
می خوام بیاد پایین منو ببینه
مثل گلی رو دامنم بشینه
شاعر: افسانه شعبان نژاد
ترانه های کودکانه : بخش اول
اسب ابری
کوه، کوه
به شکل کله قند است
قله برفی آن بلند است
دشت، دشت
پر گل و رنگارنگ است
خانه ی ما در این جا قشنگ است
ابر، ابر
اسبی سپید و ناز است
یال و دم اسب من دراز است
من ، من
اسب سپیدی دارم
به روی زین اسبم سوارم
اسب، اسب
در آسمان می پرد
هرجا دلم بخواهد می برد
شاعر: اسدالله شعبانی
ترانه های کودکانه : بخش اول
دریا
داریم می ریم به دریا
من و مامان و بابا
قلاب ماهی دارم
گذاشتمش کنارم
می خوام بگیرم از آب
ماهی رو با قلاب
دریا از این جا پیداست
بابام می گه: « چه زیباست! »
تو راه، کمی خوابم برد
ماشین بابا سر خورد
نه دریا بود، نه آب بود
اینا همش تو خواب بود
شاعر: جعفر ابراهیمی
ترانه های کودکانه : بخش اول
قایق مورچه
یه برگ درخت
افتاده تو جو
سوارش شده
مورچه کوچولو
مورچه کوچولو
دریانورده
قایقش چیه ؟
یه برگ زرده …
جوی آب براش
یه اقیانوسه
ماسه ها نهنگ
ماهیا، کوسه
شاعر: اسدالله شعبانی