عبارات مورد جستجو در ۸۴۲ گوهر پیدا شد:
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۳۳
دی یک دو قدح شراب صافی خوردیم
با همنفسی شبی به روز آوردیم
امروز چنان شد که به ناچار دو دست
در گردن درد و رنج و هجران کردیم
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۵
تا کی به غم، ای دل، خوی حسرت ریزی؟
زو جان نبری گر ز غمش نگریزی
خصمان تو بی‌مرند،در معرضشان
آخر به مراغه‌ای چه گرد انگیزی؟
فخرالدین عراقی : مقطعات
شمارهٔ ۵
دریغا روزگار خوش که من در جنب میمونت
بدم با بخت هم کاسه، بدم با کام همزانو
رسم گویی در آن حضرت دگرباره من مسکین
عسی‌الایام ان یرجعن قوما کالذی کانوا
فخرالدین عراقی : مقطعات
شمارهٔ ۶
دریغا روزگار ما و آن ایام در مهرش
همی گویم به صد زاری، سر ادبار بر زانو
چو یاد آرم من از ایشان به هر ساعت همی گویم:
عسی‌الایام ان یرجعن قوما کالذی کانوا
فخرالدین عراقی : مقطعات
شمارهٔ ۷
چو یاد آرم از آن ساعت که خرم طبع بنشستم
لبم پر خنده، با یاران و با احباب همزانو
بر آرم آه سوز از دل، به صد زاری و پس گویم:
عسی‌الایام ان یرجعن قوما کالذی کانوا
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۴۷
ایام وصال یار گوئی که نبود
وان دولت بیشمار گوئی که نبود
از یار به جز فراق بر جای نماند
رفت آن همه روزگار گوئی که نبود
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۰۶
ای دل چه شدی ز دست دستی میزن
دست از هوس عشوه‌پرستی میزن
گوئیکه چه ره زنم چو من دست زنم
چون نرگس مستش ره‌مستی میزن
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۳۵
از گنج قدم شدیم ویرانهٔ او
ز افسانهٔ او شدیم افسانهٔ او
آوخ که ز پیمان و ز پیمانهٔ او
کس خانهٔ خود نداند از خانه او
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۰۱
بر گلشن یارم گذرت بایستی
بر چهرهٔ او یک نظرت بایستی
در بی‌خبری گوی ز میدان بردی
از بی‌خبریها خبرت بایستی
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۰
نخل امید مرا جز بار دل حاصل نبود
حیف ازان عمری که صرف باغبانی شد مرا
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۴۷۲
روزگار آن سبکرو خوش که مانند شرار
تا نظر واکرد، چشم از عالم ایجاد بست
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۵۳۵
خاک ما را از گل بیت‌الحزن برداشتند
چون سبو، پیوند دست ما به سر، امروز نیست
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۷۴۸
از جوانی نیست غیر از آه حسرت در دلم
نقش پایی چند ازان طاووس زرّین‌بال ماند
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۷۵۳
از پشیمانی سخن در عهد پیری می‌زنم
لب به دندان می‌گزم اکنون که دندانم نماند
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۸۲۰
یاد آن جلوهٔ مستانه کی از دل برود؟
این نه موجی است که از خاطر ساحل برود
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۹۶۴
از سر مژگان، نگاه حسرت ما نگذرد
عمر بال‌افشانی ما تا لب بام است و بس
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۰۴
آغوشم از کشاکش حسرت چو گل درید
شاخ گلی ندید شبی در کنار خویش
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۳۲
در وصال از حسرت سرشار من دارد خبر
هر که را در پای گل، از دست جام افتد به خاک
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۶۲
در هر که ترا دیده، به حسرت نگرانم
عمری است که من زنده به جان دگرانم
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۱۶
کوچه‌گرد آستین چون اشک حسرت نیستیم
همچو مژگان بر در یک خانه پا افشرده‌ایم