عبارات مورد جستجو در ۶۰۰۶ گوهر پیدا شد:
عطار نیشابوری : باب بیست و یكم: در كار با حق گذاشتن و همه از او دیدن
شمارهٔ ۵
راهی به خودم که مینماید آخر
بندی ز دلم که میگشاید آخر
چون کار ز دست جمله کردند برون
چه کار زدست ما برآید آخر
عطار نیشابوری : باب بیست و یكم: در كار با حق گذاشتن و همه از او دیدن
شمارهٔ ۲۷
جانی اگر از حق خبری میداری
جسم ار ز سرخود نظری میداری
هر چند که مهره میزنم لیک چه سود
چون نقش ز مهرهی دگری میداری
عطار نیشابوری : باب بیست و دوم: در روی به آخرت آوردن و ترك دنیا كردن
شمارهٔ ۲۶
آن چیست مرا از غم و تیمار که نیست
وز ناکامی اندک و بسیار که نیست
از جملهٔدخل و خرج این عالم خاک
بادی است مرا در سر و انگار که نیست
عطار نیشابوری : باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر
شمارهٔ ۱۹
جان رفت و ندید محرمی در همه عمر
دل خست و نیافت مرهمی در همه عمر
بِلْ تا بسر آید دم بیفایده زانک
دلشاد نبودهام دمی در همه عمر
عطار نیشابوری : باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر
شمارهٔ ۲۰
از مال جهان جز جگری ریشم نیست
اینست و جز این هیچ کم و بیشم نیست
از خویشتن و خلق به جان آمدهام
یک ذره دل خلق و سر خویشم نیست
عطار نیشابوری : باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر
شمارهٔ ۵۴
کو تن که ز پای در فتادست امروز
کو دل که ز دیده خون گشادست امروز
در هر هوسی که بود دستی بزدیم
زان دست زدن، به دست، بادست امروز
عطار نیشابوری : باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر
شمارهٔ ۵۸
هم کار ز دست رفت در بی کاری
هم عمر عزیز میرود در خواری
تا چون بود این باقی عمرم که نبود
از عمر گذشته هیچ برخورداری
عطار نیشابوری : باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر
شمارهٔ ۶۱
از گلشن دل نصیب من خار رسید
وز جان به لب رسیده تیمار رسید
افسوس که آفتاب عمرم ناگاه
در بیخبری بر سر دیوار رسید
عطار نیشابوری : باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر
شمارهٔ ۶۳
امروز منم نشسته نه نیست نه هست
در پردهٔ نیستْ هست شوریده و مست
چه چاره کنم چو شیشه افتاد و شکست
هم دست ز کار رفت و هم کار از دست
عطار نیشابوری : باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر
شمارهٔ ۷۲
دل رفت و ز آتش طرب دود ندید
جان شد ز جهان و از جهان سود ندید
چشمی که همه جهان بدان میدیدم
پر خون شد و روی هیچ بهبود ندید
عطار نیشابوری : باب بیست و چهارم:درآنكه مرگ لازم وروی زمین خاك رفتگانست
شمارهٔ ۱۴
بس کس که ز کوچهٔ هوس برنامد
تا از دو جهان به یک نفس برنامد
از بس که درین بادیهٔ بی سر و پای
رفتند فرود و هیچ کس برنامد
عطار نیشابوری : باب بیست و پنجم: در مراثی رفتگان
شمارهٔ ۱۲
ای پشت بداده رفته هم روز نخست
برخیز که این گریهٔ ابر از غم تست
تا ابر بهار خاک پای تو بشست
بر خاک تو سبزه همچو خطّ تو برُست
عطار نیشابوری : باب بیست و پنجم: در مراثی رفتگان
شمارهٔ ۳۸
از گریهٔ زار ابر، گل تازه و پاک
خندان بدمید دامن خود زده چاک
زان میگریم چو ابر بر خاک تو زار
تا بو که چو گل شکفته گردی از خاک
عطار نیشابوری : باب بیست و هفتم: در نومیدی و به عجز معترف شدن
شمارهٔ ۲
گردل گویم به منتهایی نرسید
پوسید به درد و در دوایی نرسید
ور جان گویم که دو جهانش قدمی است
بس دور برفت و هیچ جایی نرسید
عطار نیشابوری : باب بیست و هفتم: در نومیدی و به عجز معترف شدن
شمارهٔ ۶
دردا که دلم سایهٔ اقبال ندید
در حلق به جز حلقهٔ اشکال ندید
خاک دو جهان برُفت و صد باره ببیخت
جز باد هوا بر سر غربال ندید
عطار نیشابوری : باب بیست و هفتم: در نومیدی و به عجز معترف شدن
شمارهٔ ۷
جانم چو ز کنهِ کار آگاه نبود
نومید ز خود گاه بُد و گاه نبود
هر روز هزار پرده از هم بدرید
وز پردهٔ عجز برترش راه نبود
عطار نیشابوری : باب بیست و هفتم: در نومیدی و به عجز معترف شدن
شمارهٔ ۱۰
عمری به هوس نخل معانی بستم
گفتم که مگر ز هر حسابی رستم
اکنون لوحی که لوح محفوظم بود
از اشک بشستم و قلم بشکستم
عطار نیشابوری : باب بیست و هفتم: در نومیدی و به عجز معترف شدن
شمارهٔ ۱۳
از حادثهٔ آب و گلم هیچ آمد
وز واقعهٔ جان و دلم هیچ آمد
حاصل به هزار حیله کردم همه چیز
تا زان همه چیز حاصلم هیچ‌ آمد
عطار نیشابوری : باب بیست و هفتم: در نومیدی و به عجز معترف شدن
شمارهٔ ۱۴
آن دل که سراسیمهٔ عالم بودی
یک ذرّه ندید از همه عالم سودی
هر سودایی که بود بسیار بپخت
حاصل نامد زان همه سودا دودی
عطار نیشابوری : باب بیست و هفتم: در نومیدی و به عجز معترف شدن
شمارهٔ ۱۵
گر قصد فلک کنم به پیشان نرسم
ور عزم زمین کنم به پایان نرسم
دانم که پس و پیش ز هم مسدود است
گر جان بدهم به گردِ جانان نرسم