عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۷۰
آن کز ازلش به زهد و تقوی کارست
ترک دو جهان، برش مگو دشوار است
بر اهل صلاح، تهمت دامن تر
چسباندن خاک خشک بر دیوارست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۷۲
ایام ز آرزو اگر دست تو بست
زین نکته در لباس، مقصودی هست
بندد سر آستین کودک، مادر
تا در سرما نیاورد بیرون دست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۸۰
ای آن که ز پندار دلت بیزارست
هرچند دوای این مرض بسیارست
رو دل ز هوای نفس پرداز نخست
پرهیز، علاج اول بیمار است
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۸۳
قدسی همه کارت اثر نفس و هواست
این بی‌خردی ز کودکی یا سوداست
روزی که به دست تو رسد نامه جرم
آن روز کنی فرق ز دست چپ، راست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۹۴
جز ذکر خدا هر آنچه گویی هیچ است
جز شرع نبی رهی که پویی هیچ است
تا یک دو سه روز اختیاری داری
نیکویی کن که جز نکویی هیچ است
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۳
نی بی دم نایی از نوا بی‌برگ است
بی ملک و درم، شه چو گدا بی‌برگ است
گر سیم نباشد چه دهند اهل کرم؟
کم‌سایه بود درخت تا بی‌برگ است
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۵
بدکار ز بیگانه و محرم خجل است
هر کس که بدی نمی‌کند، کم خجل است
آن کن که ز خود خجل نگردی هرگز
کز خویش خجل، از همه عالم خجل است
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۷
تا بی‌مهری پیشه اهل زمن است
اظهار هنر، کاستن جان و تن است
راحت خواهی، کمال خود فاش مکن
کاین سوختن شمع ز روشن‌شدن است
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۸
جایی که ز بالقوه نیکان سخن است
گو فرع مباش تو چو اصلش کهن است
گل را که صفای گلشن دهر ازوست
گلبن گویند، گرچه خود خاربن است
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۱
پرهیز ز درد، کار بی‌دردان است
بیم از کشتن، شیوه روزردان است
عشاق ندزدند سر از تیغ بلا
آری دزدی عیب جوانمردان است
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۰
از بوی حسد هرکه دماغش فردست
رشکش نبود، وگر بود بی‌دردست
رنگ حسد از روی دو رویان پیداست
زان رو بن گوش گل رعنا زردست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۸
هرچند دلت مومن و نفست گبرست
آخر نه تمام اختیارت جبرست؟
چیزی که به کار آیدت از کار جهان
در نعمت شکر و در مصیبت صبرست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۹
پیش از خبر آیی نفسی، خوب‌ترست
سبقت نکند بر تو کسی، خوب‌ترست
هرچند که هست خوبِ خوب، آمدنت
زودآمدنت ازان بسی خوب‌ترست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۰
هرچند که عصیان تو عالم‌گیرست
حرص و هوست جوان و اعضا پیرست
تقصیر تو هیچ است که با عفو کریم
تقصیرش اگر نام کنی، تقصیرست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۹
وسعت‌گه دهر تنگ از تنگی توست
آن گوشه‌نشینی تو از لنگی توست
عارف که زد از شناخت ای صوفی، دم
رنگین‌تر از آن دعوی بی‌رنگی توست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۱
زان روز که زاهد به ریا پی برده‌ست
چون صبح، دلش گرم و نفس افسرده‌ست
شب زنده بسی داشت، ولیکن به سخن
دل را نکند زنده دمش، گر مرده‌ست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۴
بر غفلت خویش بایدت زار گریست
آگاه‌کننده را ندانی گر کیست
خود قدر دل سوخته را نشناسی
از آینه پرس فیض خاکستر چیست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۰
ویرانه شدی، گمان آبادی چیست
غم باید خورد اینقدر شادی چیست؟
محکوم به حکم شرع می‌باید بود
در بندگی‌ات دعوی آزادی چیست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۱
با آن که سبک‌تری ز تو در دین نیست
گویی که جز آرام، مرا آیین نیست
غفلت نگذارد که در آیی از جای
سنگینی خواب آدمی، تمکین نیست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۵
گر نخل نشانده‌ای ثمر خواهی داشت
ور شعله گزیده‌ای، شرر خواهی داشت
هر تخم که امروز به خاک افشاندی
فردا که شود، نتیجه بر خواهی داشت