عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
حزین لاهیجی : قطعات
شمارهٔ ۴۲ - در ذمّ بعضی از اصحاب غرور
ای صاحبی که مایهٔ تفریح عالمی
ذات مبارکت، سبب کامرانی است
بشنو سه چار مصرع غرّا، ز خامه ام
اکنون که فطرتت به سر نکته دانی است
رسمی ست مبتذل، گلهٔ دوستان ز هم
نبود ز دل شکایت یاران، زبانی است
رنجانده ای ز ما دل نامهربان خویش
با ما مگر فلک به سر مهربانی است
بهر نجات، یا ملک الموت می زند
آن را که اختلاط تو، در جان ستانی است
مپسند، برگ ریزِ حواس معاشران
ای خوش نفس نسیم، دمت مهرگانی است
خوش بی تکلّفانه به هر بزم می شدی
اکنون چه شدکه ناز تو در سرگرانی است؟
فیض از حریص گشتنِ اصحاب برده ای
خودداریت نه شرم بود، شخ کمانی است
هر هفت کردن تو، مکرّر شده ست لیک
در مذهب تو فرض، چو سبع مثانی است
صد طعنه می زنی به هما شهپران عشق
بوم تو در هوای بلند آشیانی است
با بخردان، جفای فلک رسم کهنه ای ست
بر ما ترفّعت، ستم آسمانی است
نبود حماقت تو شگفتی که از ازل
روح حمار با جسدت، یار جانی است
بانگ کلاب با مه تابنده، تازه نیست
خفّاش را ستیزه به خور، باستانی است
وارونه است کار تو، باشد ز هر قماش
بی شبهه، تار و پود تو هندوستانی است
بی صرفه است، عربده با سرگذشتگان
در رزم، خامهام، علم کاویانی است
بایست پاس خاطر رندان نگاه داشت
اکنون چه سود؟ سیل بلا، در روانی است
حیرانم ز غرابت ذات شریف تو
این جوهر لطیف، نه بحری، نه کانی است
الوان ریش مختلفت را شمرده ام
سبز و بنفش، زرد و کبود، ارغوانی است
رنگین افاده ها و خرافات مضحکت
طامات بن هبنقه را ، شکل ثانی است
ای بی قرینه، جفت تو باشد مگر حمار
منکر مشو، دلالت این اقترانی است
احیای نام نیک توکردیم در جهان
کلکم همان به راه تو در جان فشانی است
نظمم سبک مسنج به میزان اعتبار
هر چند کاین متاع گران رایگانی است
گر مایل ستایش خویشی، اشاره کن
از خرمن، این نمونه برای نشانی است
با خود بسنج، وسعت میدان خویش را
ما را کمیت خامه به چابک عنانی است
اینک محقری گذراندم، علی الحساب
از مخلصان خود بپذیر، ارمغانی است
آسوده باد تارک قدرت ز حادثات
در ظلّ خامه ام که درفش کیانی است
ذات مبارکت، سبب کامرانی است
بشنو سه چار مصرع غرّا، ز خامه ام
اکنون که فطرتت به سر نکته دانی است
رسمی ست مبتذل، گلهٔ دوستان ز هم
نبود ز دل شکایت یاران، زبانی است
رنجانده ای ز ما دل نامهربان خویش
با ما مگر فلک به سر مهربانی است
بهر نجات، یا ملک الموت می زند
آن را که اختلاط تو، در جان ستانی است
مپسند، برگ ریزِ حواس معاشران
ای خوش نفس نسیم، دمت مهرگانی است
خوش بی تکلّفانه به هر بزم می شدی
اکنون چه شدکه ناز تو در سرگرانی است؟
فیض از حریص گشتنِ اصحاب برده ای
خودداریت نه شرم بود، شخ کمانی است
هر هفت کردن تو، مکرّر شده ست لیک
در مذهب تو فرض، چو سبع مثانی است
صد طعنه می زنی به هما شهپران عشق
بوم تو در هوای بلند آشیانی است
با بخردان، جفای فلک رسم کهنه ای ست
بر ما ترفّعت، ستم آسمانی است
نبود حماقت تو شگفتی که از ازل
روح حمار با جسدت، یار جانی است
بانگ کلاب با مه تابنده، تازه نیست
خفّاش را ستیزه به خور، باستانی است
وارونه است کار تو، باشد ز هر قماش
بی شبهه، تار و پود تو هندوستانی است
بی صرفه است، عربده با سرگذشتگان
در رزم، خامهام، علم کاویانی است
بایست پاس خاطر رندان نگاه داشت
اکنون چه سود؟ سیل بلا، در روانی است
حیرانم ز غرابت ذات شریف تو
این جوهر لطیف، نه بحری، نه کانی است
الوان ریش مختلفت را شمرده ام
سبز و بنفش، زرد و کبود، ارغوانی است
رنگین افاده ها و خرافات مضحکت
طامات بن هبنقه را ، شکل ثانی است
ای بی قرینه، جفت تو باشد مگر حمار
منکر مشو، دلالت این اقترانی است
احیای نام نیک توکردیم در جهان
کلکم همان به راه تو در جان فشانی است
نظمم سبک مسنج به میزان اعتبار
هر چند کاین متاع گران رایگانی است
گر مایل ستایش خویشی، اشاره کن
از خرمن، این نمونه برای نشانی است
با خود بسنج، وسعت میدان خویش را
ما را کمیت خامه به چابک عنانی است
اینک محقری گذراندم، علی الحساب
از مخلصان خود بپذیر، ارمغانی است
آسوده باد تارک قدرت ز حادثات
در ظلّ خامه ام که درفش کیانی است
حزین لاهیجی : قطعات
شمارهٔ ۴۴ - تضمین از سعدی
حزین لاهیجی : قطعات
شمارهٔ ۵۵ - به یکی از بزرگان نوشته است
ای که دارد لوای اقبالت
آفتاب بلند، سایه نشین
بود از نوبهار خلق توام
نفس مشکسای فروردین
نکته ای هست، از رهی بشنو
که خدا ناصر تو باد و معین
انتفاعی که از جهان دژم
دارم از گردش شهور و سنین
تلخی عیش روزگاران است
که بود در مذاق من شیرین
کشدم گرد کلفتِ ایّام
توتیایی به چشم حادثه بین
از غم من مکن پریشان دل
که مبادت ز چرخ، چین به جبین
کج اگر باخت ناکسی چه عجب؟
کو نداند یسار را ز یمین
روش هر کسی فراخور اوست
نتواند پیاده شد فرزین
خار بیچاره از کجا آرد
طرّه ی سنبل ورخ نسرین؟
دل ما را چه غم که از رخ زشت
نفتد در جبین آینه چین؟
سفله را طبع روزگار بود
نه به مهرش وفا بود، نه به کین
بی خرد لایق عتاب کجاست؟
تشنه داند بهای ماء مَعین
صدف سینه های پاک بود
جای دُردانه های غثّ و سمین
گر ببخشی گناه او، دارم
طاعتت تا به روز بازپسین
بر مرادت مدام گردد چرخ
چاکر درگهت ینال و تکین
آفتاب بلند، سایه نشین
بود از نوبهار خلق توام
نفس مشکسای فروردین
نکته ای هست، از رهی بشنو
که خدا ناصر تو باد و معین
انتفاعی که از جهان دژم
دارم از گردش شهور و سنین
تلخی عیش روزگاران است
که بود در مذاق من شیرین
کشدم گرد کلفتِ ایّام
توتیایی به چشم حادثه بین
از غم من مکن پریشان دل
که مبادت ز چرخ، چین به جبین
کج اگر باخت ناکسی چه عجب؟
کو نداند یسار را ز یمین
روش هر کسی فراخور اوست
نتواند پیاده شد فرزین
خار بیچاره از کجا آرد
طرّه ی سنبل ورخ نسرین؟
دل ما را چه غم که از رخ زشت
نفتد در جبین آینه چین؟
سفله را طبع روزگار بود
نه به مهرش وفا بود، نه به کین
بی خرد لایق عتاب کجاست؟
تشنه داند بهای ماء مَعین
صدف سینه های پاک بود
جای دُردانه های غثّ و سمین
گر ببخشی گناه او، دارم
طاعتت تا به روز بازپسین
بر مرادت مدام گردد چرخ
چاکر درگهت ینال و تکین
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۹
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۷
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۲۵
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۴۶
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۵۱
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۶۳
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۹۱
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۲
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۳
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۸
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۸
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۰
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۱
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۲
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۴
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۲