عبارات مورد جستجو در ۱۲۶ گوهر پیدا شد:
امیر پازواری : چهاربیتی‌ها
شمارهٔ ۱۰۳
کٰاشکی نهشْت بومْ شه پا این کُهنه دیرْ من
بسی دست و پا کردمهْ چه نَرّه شیر من
نَر پَلنگْ پیُون خنه بساتمه دیرْ من
اسا وسّه ته پلی بوینم خیرْ من
اُونمَحَلْ دعَینْ داشتمه ندیمه خیرْ من
اسٰاعینک جیرْچی بوینم خیرْمن؟
به شه بیکسی خنه بساتْمه دیرْمن
هلاکه تنه پَلی ندیمه خیر من
نیما یوشیج : مجموعه اشعار
تا صبح دمان
تا صبح دمان، در این شب گرم
افروخنه ام چراغ، زیراک
می خواهم بر کشم به جا تر
دیواری در سرای کوران.
بر ساخته ام، نهاده کوری
انگشت که عیب هاست با آن
دارد به عتاب کور دیگر
پرسش که چراست این، چرا آن.
وین گونه به خشت می نهم خشت
در خانه کور دیدگانی
تا از تف آفتاب فردا
بنشانمشان به سایبانان.
افروخته ام چراغ از این رو
تا صبح دمان، در این شب گرم
می خواهم بر کشم به جا تر
دیواری در سرای کوران.
سهراب سپهری : مرگ رنگ
سراب
آفتاب است و، بیابان چه فراخ!
نیست در آن نه گیاه و نه درخت.
غیر آوای غرابان، دیگر
بسته هر بانگی از این وادی رخت.
در پس پردهٔی از گرد و غبار
نقطهٔی لرزد از دور سیاه:
چشم اگر پیش رود، می‌بیند
آدمی هست که می‌پوید راه.
تنش از خستگی افتاده ز کار.
بر سر و رویش بنشسته غبار.
شده از تشنگی‌اش خشک گلو.
پای عریانش مجروح ز خار.
هر قدم پیش رود، پای افق
چشم او بیند دریایی آب.
اندکی راه چو می‌پیماید
می‌کند فکر که می‌بیند خواب.
ایرج میرزا : قصیده ها
امتحان خطّ و سخن
امیر کرد مرا امتحان به خطّ و سخن
به روزِ غُرّۀ شَوّال عیدِ روزه شکن
به پایمردیِ دانش من امتحان دادم
چنان که گفت امیرم که مرحبا اَحسَن
ز خطّ و شعر به هر کس غَرامتی برسد
از این سپس همه تاوانِ او به گردنِ من
دهم به پارسی و تازی امتحان که بسی
کشیده ام پی تحصیلِ این دو رنج و مِحَن
ندیده بالشِ راحت دوچار سال بُوَد
برای کسبِ هنر یک دقیقه پهلویِ من
کنون به جُثۀ من بنده با قبولِ امیر
گمان مدار به فضل و هنر بُوَد یک تن
به خورد و خواب نپرداختم که با خور و خواب
جوان نخواهد گشتن به قول مرد کهن
جوان چو رنج هنر را به خویش بپسندد
به راحتش برساناد خالقِ ذوالمنّ
کدام راحت زین خوبتر که همچو منی
همی سُراید در محضرِ امیر سخن
گشاده باشد و گویا بود به مدح امیر
به صد هزار ادب مر مرا زبان و دهن
خدایگانِ امیران مِهین امیر نظام
که اوست در همه فن همچو مردمِ یِکفَن
ز خویش دور کند سیم و زر تو پنداری
کفِ کریمش با سیم و زر بود دشمن
به عیدِ قربان تا سر بُرند قربانی
شکسته باد عدو را به حضرتش گردن
نهج البلاغه : خطبه ها
تشویق مردم به جهاد
و من كلام له عليه‌السلام يحث به أصحابه على الجهاد وَ اَللَّهُ مُسْتَأْدِيكُمْ شُكْرَهُ وَ مُوَرِّثُكُمْ أَمْرَهُ وَ مُمْهِلُكُمْ فِي مِضْمَارٍ مَحْدُودٍ لِتَتَنَازَعُوا سَبَقَهُ فَشُدُّوا عُقَدَ اَلْمَآزِرِ وَ اِطْوُوا فُضُولَ اَلْخَوَاصِرِ
لاَ تَجْتَمِعُ عَزِيمَةٌ وَ وَلِيمَةٌ مَا أَنْقَضَ اَلنَّوْمَ لِعَزَائِمِ اَلْيَوْمِ وَ أَمْحَى اَلظُّلَمَ لِتَذَاكِيرِ اَلْهِمَمِ
و صلى اللّه على سيدنا محمد النبي الأمي و على آله مصابيح الدجى و العروة الوثقى و سلم تسليما كثيرا
ترانه های کودکانه : بخش اول
لباس رنگی بابا
بابام داره یه جارو
اندازه یه پارو
لباس رنگی داره
کفش قشنگی داره
جارو، تو دست بابا
می گرده کوچه‌ها را
تمیز می شه خیابون
با جاروی بابا جون
شاعر: جعفر ابراهیمی