عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
کمال‌الدین اسماعیل : غزلیات
شمارهٔ ۱۶۰
بازم لباس صبر به صد پاره کرده ای
بازم ز کوی عافیت آواره کرده ای
ترسم خجل شوی اگرت آورم به روی
آن جورها که بر من بیچاره کرده ای
هرچ آسمان به خنجر مرّیخ می کند
تو در زمین به غمزۀ خون خواره کرده ای
خود با دل تو لابۀ ما سودمند نیست
گویی بر غم ما دلی از خاره کرده ای
گویند رستخیز به هم برزند جهان
این بازی ات خود که تو صدباره کرده ای
کو داد و داوری ؟ که کنم بر تو من درست
تا بی سبب چرا دل من پاره کرده یی
گفتی که رایگان غم من می خوری نه بس
الحق تو این شگرفی همواره کرده یی
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵
در دست منت همیشه دامن بادا
وانجا که ترا پای سر من بادا
برگم نبود کسی ترا دارد دوست
ای دوست همه جهانت دشمن بادا
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۶
شمعم که زمن هست اثر غم پیدا
شد سوز دلم زچشم پر نم پیدا
زآن نیست مرا سوز زماتم پیدا
کم گریه و خنده نیست از هم پیدا
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۰
شادی خوانم بنام غمهای ترا
دادم لقب انصاف ستمهای ترا
رفتی تو و برمن دگری بگزیدی
الحق چه توان گفت کرمهای ترا؟
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۳
زابشخور وصل بهره اشکست مرا
گلگونۀ رنگ چهره اشکست مرا
چون چرخ ز خورشید و ستاره شب و روز
چشمی و هزار قطره اشکست مرا
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۶
زلف تو چنان بباد بر داد مرا
کآورد ز خویشتن بفریاد مرا
چندان ز سر زلف تو افتاد مرا
کز وصل رخ تو نیست خود یادمرا
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۲۱
ساقت که بآرزو پرستند او را
همچون دل من چرا بخستند او را
زخمی که حوالت گه او بود دلم
دردا گه برشته بر تو بستند او را
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۲۷
رشک آیدم ای دوست که با تو هر شب
هر رومی و هندوی نشیند بطرب
گه چنگ سپید را نهی رخ بر رخ
گه نای سیاه چرده را لب بر لب
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۰
چشم تو همی داشت دلم را بعذاب
گفتم بلب که کار ایشان دریاب
نرمک نرمک لعل توام داد جواب
عاقل نکند میانجی مست و خراب
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۲
گفتم که مرا وصل تو نفزاید آب
هجران توأم ز دیده نگشاید آب
خندان خندان گفت که نتوان دانست
باشد که بجوی رفته باز آید آب
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۶
ای دل چو رسید روز اومید بشب
هیچت ناید زوصل آن شیرین لب
زان پیش که تیره گرددت دیده ز اشک
باری دگری بروشنایی بطلب
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۸
بر لاله ز عارض تو هر دم ز نخست
پیش زنخت برگ سمن هم ز نخت
تا خوشی ز نخی تو زنخی خوش می زن
کین خوبی تو چو کار عالم زنخست
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۹
آزرده چو شد ز زخم نشتر دستت
از کردۀ غمزه برد کیفر دستت
گر چشمۀ خون گشت روان بر دستت
نشگفت چو باشد دلم اندر دستت
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۲
آن دل که بر اتش غمت صد ره سوخت
از پهلوی من همه غم و درد اندوخت
خون گشت و همی رود ز چشمم همه روز
این شب روی اندر سر زلفت آموخت
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۶
روزی گیرم میان تو چون کمرت
یا همچو قبا تنگ در آرم ببرت
ور هیچ شبی چو زلفت افتم بسرت
چون خط تو ناخوانده در آیم ز درت
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۷
گیرم بنقاب در کشی رخسارت
یا پست کنی رغم مرا گفتارت
دانم نتوانی بنهفتن باری
چستی قد و چابکی رفتارت
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۸
از بس که کنم شام و سحر در کارت
خون گشت مرا دل و جگر در کارت
گفتی که کنی یک نظر اندر کارم
کردم چو نکردی آن نظر در کارت
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۰
ای عزم تو بر شکستن عهد درست
ز آمد شدن تو پای اومید سست
خوابی که چو آیی کنم از چشمت جای
اشکی که چو می روی همه دل با تست
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۲
غمگین دل من که شادمان از غم تست
عمری گم کرد و جز رضای تو نجست
بر بوی تو زنده با تنی نیم درست
چون باد صبا همی کشم پایی سست
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۴
این ساغر می که بر کف دست منست
دانی که چراست نازنینم پیوست؟
چون آبله ییست دل پر از خون او نیز
ز آتش دارم چو آبله بر کف دست