عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ١٠
بر کاتبان خویشتن املای بد مکن
چون سر زدند از پی تحریر خامه را
املا نگر که بر چه نویسندگان کنی
و ایشان به حضرت که نویسند نامه را
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ١٣
خرد چون کند دوستی با کسی
که با دشمنان باشد او را صفا
مدار از بدان چشم نیکی از آنک
شکر کس نخورد از نی بوریا
شبان بره آن به که دارد نگاه
از آن سگ که با گرگ گشت آشنا
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ١٨
شبی در تواریخ کردم نگاه
شعار بزرگان پیشینه را
درم را بدان گونه افشانده اند
که در پیش مرغان کسی چینه را
ولیکن بزرگان این عصر ما
که صیقل زنند از دل آیینه را
چنانند کز بهر توفیر خویش
ز هفته بدزدند آدینه را
هر آن کس که مدح چنین ها کند
نهد در بر گاو لوزینه را
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٠
عطا میخواست از من ماهرویی
بگفتم جان ز بهر تست ما را
ولی باید ز فرمان سر نتابی
که این معنی بود قلب عطا را
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢١
گر خرد یار تست ابن یمین
بر طرب نه بنای کارت را
زانکه چندان تفاوتی نکند
بد و نیک تو کردگارت را
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٢
گنهی میکنم کنون پنهان
ایزد آن را نمی کند پیدا
کرم ذوالجلال ازین بیش است
که کند یاد آن به روز جزا
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٣
فراخ دستی ز اندازه مگذران چندان
که آفتاب معاشت به دل شود بسها
نه نیز پیرو امساک را زبونی کن
چنانکه دامن همت دهی ز دست رها
وسط گزین که گزیدست سید عربی
بدین حدیث که خیر الامور اوسطها
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢۴
قطعه ای نزد من رسید امروز
از سخنهای قدوه الشعرا
مرتضی افضل و یگانه ی دهر
فخر سادات و زبده النقبا
آن سخن پرور هنر گستر
و آن نکو سیرت خجسته لقا
و آنکه با صد هزار دیده فلک
جز به احول نبیندش همتا
تیر گردون ز رشگ خامه او
در کمان اوفتد گه انشا
گلبن فضل را بآب سخن
کس چو طبعش نداد نشو و نما
راستی قطعه ای ز غایت لطف
همچو آب حیات روح افزا
قطعه ای نی که بود دریایی
موج او جمله لؤلؤ لالا
از لطافت که هست کارگرست
در مزاج عقول چون صهبا
سخنش چون شنید ابن یمین
گفت از اخلاص نه ز روی ریا
کاین سخن گر به سنگ خاره رسد
دم احیا زند زمان صدا
باد باقی که بلبل طبعش
کرد گلزار طبع را به نوا
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٨
علاء دولت و دین آصف سلیمان فر
زهی جناب تو ارباب فضل را مأوا
ز حادثات کسی کالتجا بجاه تو کرد
درآمد از تف دوزخ بسایه طوبی
توئیکه گوهر مدحت بنظم ابن یمین
ز راه مرتبه گشتست زیور دنیا
منم که نام تو در هر هنر که نام برند
کناره کرد بتابید شعرم از شعرا
مرا بپرور و نام نکو بدست آور
که نام نیک ز هرچ آوری بود اولی
سخن جدا کند اندر زمانه نیک از بد
نگاه کن که چه خوش گفت صابر اینمعنی
چه پایه ذکر که از شعر منتشر گشتست
کریم را بمدیح ولئیم را بهجا
ترا خدای بحمدالله آن کرم دادست
که منشی فلکی مدح تو کند انشا
بقای عمر تو بادا که خود مدایح تو
همیکند کرمت بر سخنوران املا
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٩
منور شد بشمس دولت و دین
دو گیتی چون همین دارد هم آنرا
خرد در جنب ذات پاک اصلش
فروتر از هجین دارد هجانرا
شکست تیر را در عهد کلکش
سپهر اندر کمین دارد کمانرا
بقصد جان بد خواهانش مریخ
کشیده در سنین دارد سنانرا
عدو بهر هزیمت در جدالش
قوی حصنی حصین دارد حصانرا
اگر نحسین را افتد قرانی
دوا آن بیقرین دارد قرانرا
بعون دولت ار باشد مرادش
شجاع و با حنین دارد حنانرا
اگر خواهد عجب نبود ز حزمش
که ثابت چون زمین دارد زمانرا
مکان سرفرازیرا مکین است
بحمدالله مکین دارد مکانرا
نشان مکرمت جستم فلک گفت
کنون مسند نشین دارد نشانرا
سزد کابن یمین در مجلس او
که از جای چنین دارد چنانرا
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣١
هر که در مال میکند ضنت
سعی در جمعش ار بود تنها
غلطست آنکه میکند نادان
ناپسند آید آن بر دانا
جمع تنها نه ضنتی باشد
گر که تفریق باشدش ز قفا
جمع و تفریق هر دو میباید
تا نکو صنعتی شود پیدا
آنچه دانست گفت ابن یمین
کس چه داند که چیست میل شما
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣٣
ای جوانبختی که در خلوتسرای کاینات
رأی پیرت میگشاید پرده از ابکار غیب
در جهان عدلت چو موسی تا ید بیضا نمود
گوسفند از گرگ بیند مهربانی شعیب
تا نشستی چون محمد بر سریر سروری
من بپا استاده ام در بندگی همچون صهیب
در جنابت ظلمت از روز شبابم محو گشت
زین خوشم چون تیره شب روشن شد از انوار شیب
پیش ازین با من عنایت بیش ازین بودی ترا
لیس فیما یدعیه العبد یا مولای ریب
پای در دامن کشیدم مدتی چون خار پشت
وز تفکر سر فرو بردم کشف آسا بجیب
موجب حرمان ندیدم در وجود خویشتن
هیچ چیز الا هنر کان هست نزدیک تو عیب
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣۵
ایدل جهان بکام گرت نیست گو مباش
منت خدایرا که جهان هست منقلب
ور دور روزگار نه بر وفق رأی تست
خود را مدار از غم این کار مضطرب
خوش باش اگر چه روز بشب شد بناخوشی
آخر نه شام را سحری هست در عقب
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣۶
اگر نیک و گر بد چو خواهد رسید
ز ایام عمر تو روزی بشب
ببین روز را تا صلاح تو چیست
بغم به که آری بشب یا طرب
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣٧
چو دونان درین خاکدان دنی
مباش از برای دو نان مضطرب
یقین دان که روزی دهنده قویست
مدار از طمع طبع را منقلب
و من یتق الله یجعل له
و یرزقه من حیث لا یحتسب
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣٨
دو مشفق‌اند ادیب و طبیب بر سر تو
نگاه دار به عزت دل ادیب و طبیب
ز درد خسته شوی گر بنالد از تو طبیب
به جهل بسته شوی گر برنجد از تو ادیب
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴۴
هر چند که در خلاف وعده
مشهور جهان شدی چو عرقوب
با اینهمه نزد من عزیزی
چون یوسف مصر نزد یعقوب
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴٧
هست همچون نمونه سخنت
ز آنچه داری تو در بدن محجوب
کر درونت بد است گفتت بد
ور درون تو خوب گفتت خوب
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴٨
اهل هنر را کنون خطبه بنام منست
ملک سخن گستری جمله بکام منست
نقد سخن چون روان بر سر بازار فضل
چون نشود چون بر او سکه بنام منست
روز و شب من یکیست بر ره ظلمت ز نور
صبح دوم از ضمیر همدم شام منست
بر سر میدان صبر رفته بجولان منم
توسن نفس حرون سخره ورام منست
مذهب حق دارم و ملت خیرالبشر
در بدو نیک جهان عقل امام منست
رغبت باغ کسم نیست و گر هست ارم
روضه اخلاق نیک دار سلام منست
منت رضوان چرا از پی کوثر کشم
جوی می و انگبین جرعه جام منست
بر در هر سفله ئی پیش نباشم بپای
صدر هنر پروری چونکه مقام منست
چند چو کرکس توان در پی مردار بود
باز سفید فلک صید حمام منست
چونکه ز دو نان دهر نیست دو نانم طمع
غره شوالشان ماه صیام منست
طفل نیم چون خورم شیر ز پستان آز
مادر طبع مرا وقت فطام منست
گر چه چو یوسف شدم بسته بزندان غم
گرد جهان چون مسیح صیت کلام منست
هر سخن پاک را کاهل خرد پخته اند
اینهمه بگذاشتیم آنهمه خام منست
کیست که گوید زمن پیش بزرگان فضل
کابن یمین کاینسخن گفت بنام منست
کز پی صید هنر دانه دل ریختم
مرغ فضایل از آن بسته دام منست
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۵٢
آفت مرد چون ز شهرت اوست
خنک آنکس که خامل الذکرست
زانکه در مجلس اکابر عصر
ناقص القول کامل الذکرست