عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣
از برای دو چیز جوید و بس
مرد عاقل جهان پر فن را
یا از آن سر بلند گردد دوست
یا کند پایمال دشمن را
و آنکه میجوید و نمیداند
که غرض چیست کار جستن را
چیده باشد بمسکنت خوشه
داده باشد بباد خرمن را
غیر جان کندن او خیالش چیست
حاصل آن شناس مردن را
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴
ابن یمین اگر همه عالم بکام تست
باید کزان فرح نفزاید دل ترا
ور ملک کاینات ز دستت برون شود
هان تا غمش ز جان رباید دل ترا
چون هست و نیست نماند بیک قرار
آن به کزان بیاد نیاید دل ترا
قانع شو و متابعت عقل پیر کن
کز بند غم جز او نگشاید دل ترا
جز صیقل قناعت و استادی خرد
از زنگ حرص کس نزداید دل ترا
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ١٢
خداوندم مرا در علم منقول
زبان و دیده گویا کرد و بینا
به معقولات نیزم دسترس هست
اگر چه نیستم چون ابن سینا
تو را گر مال بسیارست شاید
رضینا قسمه الجبار فینا
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ١۴
خسیسی اگر لاف آن میزند
که باشد یکی در نسب اصل ما
نیم منکر این ولی در حسب
میان من و او بود فرقها
اگر چه از آهو بود پشگ و مشک
ولی پشگ چون مشک نارد بها
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ١۵
خطابی با فلک کردم که از تیغ جفا کشتی
شهان عالم آرا و جوانمردان برمک را
زمام حل و عقد خود نهادی در کف قومی
که از روی خرد باشد بر ایشان صد شرف سگ را
نهان در گوش جانم گفت فارغ باش و خوش بنشین
که سبلت بر کند ایام هر ده روز یکیک را
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ١۶
دانی چه موجبست که فرزند از پدر
منت نگیرد ار چه فراوان دهد عطا
یعنی درین جهان که محل حوادثست
در محنت وجود تو افکنده ای مرا
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ١٩
عزلت و انزوا و تنهایی
برهانندت از هزار بلا
رسته از دام هر زبون گیری
زین چنین حال ها بود عنقا
گوشه ای و جریده ای که در او
جمع باشد لطایف شعرا
هر که دارد بسان ابن یمین
نیست تنها که هست با تنها
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٣
فراخ دستی ز اندازه مگذران چندان
که آفتاب معاشت به دل شود بسها
نه نیز پیرو امساک را زبونی کن
چنانکه دامن همت دهی ز دست رها
وسط گزین که گزیدست سید عربی
بدین حدیث که خیر الامور اوسطها
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣٠
مده دل ز دست ارغمی هست و خوفی
که آید دو چندانت شادی و یسرا
نه ایزد چنین گفت در وحی منزل
مع العسر یسرا مع الیسر عسرا
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣۶
اگر نیک و گر بد چو خواهد رسید
ز ایام عمر تو روزی بشب
ببین روز را تا صلاح تو چیست
بغم به که آری بشب یا طرب
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴٠
سائلی حال جهانرا ز یکی کرد سؤال
آن شنیدی که چه فرمود حکیمش بجواب
گفت دنیا و نعیمش چو بیابان و سراب
یا خیالیست که صاحبنظرش دید بخواب
خواب را مردم بیدار دل اصلی ننهند
نشوند اهل خرد غره بتمویج سراب
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴١
من ار چند باری بدل گفته ام
که چون هست کار جهان منقلب
جهان جهانرا بشادی گذار
مکن خویشتن را بغم مضطرب
ولیکن دل خسته هم روز غم
بشب چون رساند بلهو و لعب
چو چرخ کهن هر دم از نو غمی
نهد پیش من حیث لا یحتسب
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴٨
اهل هنر را کنون خطبه بنام منست
ملک سخن گستری جمله بکام منست
نقد سخن چون روان بر سر بازار فضل
چون نشود چون بر او سکه بنام منست
روز و شب من یکیست بر ره ظلمت ز نور
صبح دوم از ضمیر همدم شام منست
بر سر میدان صبر رفته بجولان منم
توسن نفس حرون سخره ورام منست
مذهب حق دارم و ملت خیرالبشر
در بدو نیک جهان عقل امام منست
رغبت باغ کسم نیست و گر هست ارم
روضه اخلاق نیک دار سلام منست
منت رضوان چرا از پی کوثر کشم
جوی می و انگبین جرعه جام منست
بر در هر سفله ئی پیش نباشم بپای
صدر هنر پروری چونکه مقام منست
چند چو کرکس توان در پی مردار بود
باز سفید فلک صید حمام منست
چونکه ز دو نان دهر نیست دو نانم طمع
غره شوالشان ماه صیام منست
طفل نیم چون خورم شیر ز پستان آز
مادر طبع مرا وقت فطام منست
گر چه چو یوسف شدم بسته بزندان غم
گرد جهان چون مسیح صیت کلام منست
هر سخن پاک را کاهل خرد پخته اند
اینهمه بگذاشتیم آنهمه خام منست
کیست که گوید زمن پیش بزرگان فضل
کابن یمین کاینسخن گفت بنام منست
کز پی صید هنر دانه دل ریختم
مرغ فضایل از آن بسته دام منست
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۵٢
آفت مرد چون ز شهرت اوست
خنک آنکس که خامل الذکرست
زانکه در مجلس اکابر عصر
ناقص القول کامل الذکرست
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۵۴
از کوی حیات تا در مرگ
جز نیم نفس مسافتی نیست
وین طرفه که اندرین مسافت
گامی ننهی که آفتی نیست
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۵۵
استاد کارخانه دنیا بهیچ وقت
از بهر کس بنقش بقا جامه ئی نبافت
چون رستم زمانه بدستان گشاد دست
اسفندیار رویتن از وی امان نیافت
افتاد در کشاکش ایام چون کمان
آنکو بتیر فکرت خود موی میشکافت
از بهر درکشیدن آزادگان به بند
گردون ز خیط ابیض و اسود کمند تافت
نا نی نیافت عاقل ازینچرخ سفله طبع
تا چون تنور سینه بسوز جگر نتافت
دنیا بجای دین مطلب کابلهست آنک
با دشمنان نشست و رخ از دوستان بتافت
بگریز از اینجهان ز غرورش که پیش از این
عنقا نه بر گزاف سوی انزوا شتافت
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۵٧
ایدل وفا امید مدار از مدار چرخ
کین هرزه گرد مالک ادوار خویش نیست
گر چون سپهر گرد جهان دورها کنی
یکدل به تیر می نتوان زد که ریش نیست
لطف ملک ز سگ صفتان آرزو مبر
کاندر نهاد گرگ شبانی میش نیست
هر جا که صیت مکرمت آنجا قویترست
آواز طبل و حیله روباه بیش نیست
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶٢
ایدل اندر جهان کریم مجوی
کاندرین عهد آن نخواهی یافت
جز کرم کیمیا و عنقا را
ثالثی در جهان نخواهی یافت
چون مسمی ندارد این اسما
پس یقین دان که شان نخواهی یافت
مطلب آنچه در زمانه ازو
غیر نامی نشان نخواهی یافت
با تو ابن یمین بیان کردم
گفت ازین به بیان نخواهی یافت
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶٣
یفلک با من اگر بد کنی ار نیک رواست
نه مرا از تو هراس و نه بتو امیدست
ور دلم محنت دور تو کشد باکی نیست
رسم محنت کشی اهل هنر جاویدست
تیر گردون همه انواع فضایل دارد
لیک در ملک طرب کامروا ناهیدست
هر کمالی که مرا هست تو نقصان بینی
چه کنم عود ز جهل تو چو شاخ بیدست
ور سفالی بود اندر نظرت جام جمی
گنه از خفت عقل است نه از جمشیدست
چشم خفاش اگر پرتو خورشید ندید
جرم بر دیده خفاش نه بر خورشیدست
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶٨
ایدل اگر زمانه بصد غم نشاندت
بنشین و صبر کن که صبوری دوای اوست
با دور روزگار نشاید ستیزه کرد
و آنکس که کرد اینمثل خوش برای اوست
با ژنده پیل پشه چو پهلو همی زند
گر جان بباد بر دهد الحق سزای اوست
ورکار عاقلی نرود بر ره صواب
از وی مبین که آن نه ز فکر خطای اوست
ور جاهلی بمنصب و جاهی رسد مگوی
کان جاه و منصب از مدد عقل و رای اوست
چون کارها بجهد میسر نمیشود
آن زیبد از کسی که خرد رهنمای اوست
کز کار نیک و بد نشود شاد و نی دژم
داند که هر چه هست بحکم خدای اوست