عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
جهان ملک خاتون : غزلیات
شمارهٔ ۱۳۸۸
جهان ملک خاتون : غزلیات
شمارهٔ ۱۳۹۰
الهی یا الهی یا الهی
به فضلت چون جهانی را پناهی
دلش را تازه دار از نور ایمان
تنش را دور گردان از تباهی
خداوندی تو و ما بندگانیم
نکو باشد به بنده هرچه خواهی
ز شر ظالمانش دور گردان
برون آور سپیدیش از سیاهی
به لطفت گرچه بس امیدوارست
ولی شرمنده است از هر گناهی
مشو نومید از وصلش تو زنهار
دلا می ساز اگر تو مرد راهی
به فضلت چون جهانی را پناهی
دلش را تازه دار از نور ایمان
تنش را دور گردان از تباهی
خداوندی تو و ما بندگانیم
نکو باشد به بنده هرچه خواهی
ز شر ظالمانش دور گردان
برون آور سپیدیش از سیاهی
به لطفت گرچه بس امیدوارست
ولی شرمنده است از هر گناهی
مشو نومید از وصلش تو زنهار
دلا می ساز اگر تو مرد راهی
جهان ملک خاتون : غزلیات
شمارهٔ ۱۳۹۷
نمی یابم به درد دل دوایی
ز دست جور شوخ دلربایی
بگو شاها چه ننگ و عار خیزد
نظر گر افکنی سوی گدایی
گذاری کی کنی سوی ضعیفان
رسد در گوشت از ما هم دعایی
ز خود بیگانه ام مشمر از این بیش
مکن بیگانگی با آشنایی
طبیب درد من چون دوست باشد
بگو تا خود ز که جویم دوایی
چرا ای دوست در دوران وصلت
نباشد کار ما بی ماجرایی
چو بالایش بدیدم گفتم ای دل
نه بالا باشد آن باشد بلایی
تویی سلطان حسن آخر چه باشد
اگر رحمت کنی بر بینوایی
ترحّم کن به حال دردمندان
که باشد نیک و یابی هم جزایی
ز دست جور شوخ دلربایی
بگو شاها چه ننگ و عار خیزد
نظر گر افکنی سوی گدایی
گذاری کی کنی سوی ضعیفان
رسد در گوشت از ما هم دعایی
ز خود بیگانه ام مشمر از این بیش
مکن بیگانگی با آشنایی
طبیب درد من چون دوست باشد
بگو تا خود ز که جویم دوایی
چرا ای دوست در دوران وصلت
نباشد کار ما بی ماجرایی
چو بالایش بدیدم گفتم ای دل
نه بالا باشد آن باشد بلایی
تویی سلطان حسن آخر چه باشد
اگر رحمت کنی بر بینوایی
ترحّم کن به حال دردمندان
که باشد نیک و یابی هم جزایی
جهان ملک خاتون : غزلیات
شمارهٔ ۱۴۱۱
جفا تا کی کنی بر ما نگویی
به خون دیده رویم چند شویی
به جان آمد دل من از جفایت
مکن زین بیش با ما تندخویی
مکن زین بیش خواری بر عزیزان
که در عالم نماند جز نکویی
چو جان و دل بدادم در غم تو
بگو تا از من مسکین چه جویی
دلا بنشین و کنج عافیت گیر
به کوی بی وفایان چند پویی
ندارد با من او یاری ندارد
جهان با درد بی درمان چه گویی
بجز صبرت نباشد هیچ تدبیر
که با درد و غمش سنگ و سبویی
چو رفتت آبرو در عشق بازی
مکن با طبع و خویش سخت رویی
به جان تو که بوی مهرت آید
اگر یک روز خاک ما ببویی
به خون دیده رویم چند شویی
به جان آمد دل من از جفایت
مکن زین بیش با ما تندخویی
مکن زین بیش خواری بر عزیزان
که در عالم نماند جز نکویی
چو جان و دل بدادم در غم تو
بگو تا از من مسکین چه جویی
دلا بنشین و کنج عافیت گیر
به کوی بی وفایان چند پویی
ندارد با من او یاری ندارد
جهان با درد بی درمان چه گویی
بجز صبرت نباشد هیچ تدبیر
که با درد و غمش سنگ و سبویی
چو رفتت آبرو در عشق بازی
مکن با طبع و خویش سخت رویی
به جان تو که بوی مهرت آید
اگر یک روز خاک ما ببویی
جهان ملک خاتون : مقطعات
شمارهٔ ۵
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۲۲
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۳۰
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۴۹
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۵۱
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۵۳
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۷۹
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۸۳
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۹
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۸
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۱
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۴
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۱
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۲۶۰
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۲۶۸
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۳۱۱