عبارات مورد جستجو در ۳۳ گوهر پیدا شد:
وحشی بافقی : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۸ - در ستایش امام دوازدهم «ع»
سپهر قصد من زار ناتوان دارد
که بر میان کمر کین ز کهکشان دارد
جفای چرخ نه امروز میرود بر من
به ما عداوت دیرینه در میان دارد
اگر نه تیر جفا بر کیمنه میفکند
چرا سپهر ز قوس قزح کمان دارد
به کنج بیکسی و غربتم من آن مرغی
که سنگ تفرقه دورش ز آشیان دارد
منم خرابه نشینی که گلخن تابان
به پیش کلبهٔ من حکم بوستان دارد
منم که سنگ حوادث مدام در دل سخت
به قصد سوختنم آتشی نهان دارد
کسی که کرد نظر بر رخ خزانی من
سرشک دمبدم از دیدهها روان دارد
چه سازم آه که از بخت واژگونه من
بعکس گشت خواصی که زعفران دارد
دلا اگر طلبی سایهٔ همای شرف
مشو ملول گرت چرخ ناتوان دارد
ز ضعف خویش برآ خوش از آن جهت که همای
ز هر چه هست توجه به استخوان دارد
گرت دهد به مثل زال چرخ گردهٔ مهر
چو سگ بر آن ندوی کان ترا زیان دارد
بدوز دیده ز مکرش که ریزهٔ سوزن
پی هلاک تو اندر میان نان دارد
کسی ز معرکهها سرخ رو برون آید
که سینه صاف چو تیغ است و یک زبان دارد
چو کلک تیره نهادی که میشود دو زبان
همیشه روسیهی پیش مردمان دارد
ز دستبرد اراذل مدام دربند است
چو زر کسی که دل خلق شادمان دارد
کسی که مار صفت در طریق آزار است
مدام بر سر گنج طرب مکان دارد
خود آن که پشت بر اهل زمانه کرد چو ما
رخ طلب به ره صاحب الزمان دارد
شه سریر ولایت محمد بن حسن
که حکم بر سر ابنای انس و جان دارد
کفش که طعنه به لطف و سخای بحر زند
دلش که خنده به جود و عطای کان دارد
به یک گدای فرومایه صرف میسازد
به یک فقیر تهی کیسه در میان دارد
زری که صیرفی کان به درج کوه نهاد
دری که گوهری بحر در دکان دارد
دهان کان زر اندود بازمانده چرا
اگر نه حیرت از آن دست زرفشان دارد
اگر نه دامن چترش پناه مهر شود
ز باد فتنه چراغش که در امان دارد
به راه او شکفد غنچهٔ تمنایش
هوای باغ جنان آن که در جهان دارد
لباس عمر عدو را ز مهجهٔ علمش
نتیجهایست که از نور مه کتان دارد
تویی که رخش ترا از برای پای انداز
زمانه اطلس نه توی آسمان دارد
برون خرام که بهر سواری تو مسیح
سمند گرم رو مهر را عنان دارد
نهال جاه ترا آب تا دهد کیوان
ز چرخ و کاهکشان دلو و ریسمان دارد
به دهر راست روی سرفراز گشته که او
سری به خون عدوی تو چون سنان دارد
بود گشایش کار جهان به پهلویش
ترا کسی که چو در سر بر آستان دارد
کلید حب تو بهر گشاد کارش بس
کسی که آرزوی روضهٔ جنان دارد
ز نور رأی تو و آفتاب مادر دهر
به مهد دهر دو فرزند توأمان دارد
رسید عدل تو جائی که زیر گنبد چرخ
کبوتر از پر شهباز سایبان دارد
اگر اشاره نمایی به گرگ نیست غریب
که پاس گله به سد خوبی شبان دارد
شها ز گردش دوران شکایتیست مرا
که گر ز جا بردم اشک جای آن دارد
ز واژگونی این بخت خویش حیرانم
که هر کرا دل من دوستر ز جان دارد
همیشه در پی آزار جان زار من است
به قصد من کمر کینه بر میان دارد
حدیث خود به همین مختصر کنم وحشی
کسی کجا سر تفسیر این بیان دارد
همیشه تا که بود کشتی سپهر که او
ز خاک لنگر و از سدره سایبان دارد
به دهر کشتی عمر مطیع جاهش را
ز موج خیز فنا دور و در امان دارد
که بر میان کمر کین ز کهکشان دارد
جفای چرخ نه امروز میرود بر من
به ما عداوت دیرینه در میان دارد
اگر نه تیر جفا بر کیمنه میفکند
چرا سپهر ز قوس قزح کمان دارد
به کنج بیکسی و غربتم من آن مرغی
که سنگ تفرقه دورش ز آشیان دارد
منم خرابه نشینی که گلخن تابان
به پیش کلبهٔ من حکم بوستان دارد
منم که سنگ حوادث مدام در دل سخت
به قصد سوختنم آتشی نهان دارد
کسی که کرد نظر بر رخ خزانی من
سرشک دمبدم از دیدهها روان دارد
چه سازم آه که از بخت واژگونه من
بعکس گشت خواصی که زعفران دارد
دلا اگر طلبی سایهٔ همای شرف
مشو ملول گرت چرخ ناتوان دارد
ز ضعف خویش برآ خوش از آن جهت که همای
ز هر چه هست توجه به استخوان دارد
گرت دهد به مثل زال چرخ گردهٔ مهر
چو سگ بر آن ندوی کان ترا زیان دارد
بدوز دیده ز مکرش که ریزهٔ سوزن
پی هلاک تو اندر میان نان دارد
کسی ز معرکهها سرخ رو برون آید
که سینه صاف چو تیغ است و یک زبان دارد
چو کلک تیره نهادی که میشود دو زبان
همیشه روسیهی پیش مردمان دارد
ز دستبرد اراذل مدام دربند است
چو زر کسی که دل خلق شادمان دارد
کسی که مار صفت در طریق آزار است
مدام بر سر گنج طرب مکان دارد
خود آن که پشت بر اهل زمانه کرد چو ما
رخ طلب به ره صاحب الزمان دارد
شه سریر ولایت محمد بن حسن
که حکم بر سر ابنای انس و جان دارد
کفش که طعنه به لطف و سخای بحر زند
دلش که خنده به جود و عطای کان دارد
به یک گدای فرومایه صرف میسازد
به یک فقیر تهی کیسه در میان دارد
زری که صیرفی کان به درج کوه نهاد
دری که گوهری بحر در دکان دارد
دهان کان زر اندود بازمانده چرا
اگر نه حیرت از آن دست زرفشان دارد
اگر نه دامن چترش پناه مهر شود
ز باد فتنه چراغش که در امان دارد
به راه او شکفد غنچهٔ تمنایش
هوای باغ جنان آن که در جهان دارد
لباس عمر عدو را ز مهجهٔ علمش
نتیجهایست که از نور مه کتان دارد
تویی که رخش ترا از برای پای انداز
زمانه اطلس نه توی آسمان دارد
برون خرام که بهر سواری تو مسیح
سمند گرم رو مهر را عنان دارد
نهال جاه ترا آب تا دهد کیوان
ز چرخ و کاهکشان دلو و ریسمان دارد
به دهر راست روی سرفراز گشته که او
سری به خون عدوی تو چون سنان دارد
بود گشایش کار جهان به پهلویش
ترا کسی که چو در سر بر آستان دارد
کلید حب تو بهر گشاد کارش بس
کسی که آرزوی روضهٔ جنان دارد
ز نور رأی تو و آفتاب مادر دهر
به مهد دهر دو فرزند توأمان دارد
رسید عدل تو جائی که زیر گنبد چرخ
کبوتر از پر شهباز سایبان دارد
اگر اشاره نمایی به گرگ نیست غریب
که پاس گله به سد خوبی شبان دارد
شها ز گردش دوران شکایتیست مرا
که گر ز جا بردم اشک جای آن دارد
ز واژگونی این بخت خویش حیرانم
که هر کرا دل من دوستر ز جان دارد
همیشه در پی آزار جان زار من است
به قصد من کمر کینه بر میان دارد
حدیث خود به همین مختصر کنم وحشی
کسی کجا سر تفسیر این بیان دارد
همیشه تا که بود کشتی سپهر که او
ز خاک لنگر و از سدره سایبان دارد
به دهر کشتی عمر مطیع جاهش را
ز موج خیز فنا دور و در امان دارد
حزین لاهیجی : قصاید
شمارهٔ ۳۹ - در منقبت و توسّل به حضرت ولی عصر (عج)
نی خامه دارد سر خوش نوایی
کهن بلبل آهنگ دستان سرایی
بیا مطرب امشب، رَهِ تازه سرکن
ملولیم از رندی و پارسایی
شکستند عهد وفا دوستداران
همین غم بود غم، درست آشنایی
خوشا صلح کلّ و خوشا طرز مستان
بس است از حریفان چون و چرایی
غباری که برخیزد از کوی حرمان
به چشم امیدم کند توتیایی
ز تأثیر غمهای آتش عذاران
کند گونه کاهیم، کهربایی
دهد ارمغان، کلک معنی نگارم
به صورت طرازان چین و ختایی
نشسته ست بر تخت یونان فطرت
فلاطون دانش، به خاقان ستایی
امام امم صاحب عصر، مهدی
که نامش علم شد به مشکل گشایی
فلک کرده هر صبح با کاسهٔ مهر
ز دربار دردی کشانش گدایی
درین خاکدان بر سر افتادگان را
کند سایهٔ صعوهٔ او همایی
در اندیشه چون بگذرد پای بوسش
سخن آید از خامه بیرون حنایی
ز تشریف ابر کفش در بهاران
کند شاهد غنچه گلگون قبایی
ز گرد سم دشت پیما سمندش
برد دیدهٔ مهر و مه روشنایی
گهی پویه مجنون، به صحرانوردی
گهی جلوه لیلی، به شیرین ادایی
تکاور نهادی که از چستی آن
فرو مانده گردون ز بی دست و پایی
دهد پویه اش برق را درس حیرت
کند سایه اش خصم را اژدهایی
خدیوا، به طور سخن آن کلیمم
که کلکم علم شد به معجز نمایی
به بلبل چه نسبت نواسنجیم را؟
منم شهری عشق و او روستایی
ز خورشید تابانِ داغ دل من
بود بزم افلاک را روشنایی
به وصفت فرومانده غوّاص فکرم
که بارآرد اندیشه، حیرت فزایی
فلک شش جهت می زند چار نوبت
به نام تو کوس مظفّر لوایی
شکم، چرخ دزدد، کمرکوه بازد
کند گر شکوه تو تیغ آزمایی
جدایی ز خاک درت نیست ممکن
کزو دیده ام جذبهٔ کهربایی
لبم چون صدف پیش فیض تو باز است
ز ابر کفت قطره دارم گدایی
نباشد به درد تو گر آشنا، دل
میان تن و جان مباد آشنایی
مرا عشق سرکش، زند شعله در دل
مرادی ندارم ز مدحت سرایی
به وصفت که اندیشه کوتاه از آن است
به جاهت که باشد جلال خدایی
که درکلبه ام نیست نقش تعلّق
کند پهلوی خشک من بوریایی
نگردد به هم آشنا حاش لله
خراباتی رند و حرف ریایی
منم رند مطلق، چه کفر و چه ایمان
منم مست جام می کبریایی
کند، گر بود گوشهٔ چشمی از تو
کمین نکتهٔ کلک من بوالعلایی
طمع نیست یک جو ز اَبنای دهرم
نمی آید از رهزنان رهنمایی
ز طوفان رهاندن نمی آید از خس
ز دریادلان آید این ناخدایی
نگردد به بیگانگان آشنا، دل
غریبم درین شهر چون روستایی
غم من بود منت غمگساران
شکست استخوان مرا مومیایی
عجب دارم از پستی طالع خود
که کرده ست در نارسایی، رسایی
حزین، خامه سرکن که وقت دعا شد
نفس را به تأثیر دِه آشنایی
زبان درکش، از حد سخن رفت بیرون
درین پرده عیب است خارج نوایی
بود شهره جودت، به مسکین نوازی
نشان آستانت به حاجت روایی
سمر، نام نیکت به گیتی سراسر
علم دست و تیغت به کشورگشایی
کهن بلبل آهنگ دستان سرایی
بیا مطرب امشب، رَهِ تازه سرکن
ملولیم از رندی و پارسایی
شکستند عهد وفا دوستداران
همین غم بود غم، درست آشنایی
خوشا صلح کلّ و خوشا طرز مستان
بس است از حریفان چون و چرایی
غباری که برخیزد از کوی حرمان
به چشم امیدم کند توتیایی
ز تأثیر غمهای آتش عذاران
کند گونه کاهیم، کهربایی
دهد ارمغان، کلک معنی نگارم
به صورت طرازان چین و ختایی
نشسته ست بر تخت یونان فطرت
فلاطون دانش، به خاقان ستایی
امام امم صاحب عصر، مهدی
که نامش علم شد به مشکل گشایی
فلک کرده هر صبح با کاسهٔ مهر
ز دربار دردی کشانش گدایی
درین خاکدان بر سر افتادگان را
کند سایهٔ صعوهٔ او همایی
در اندیشه چون بگذرد پای بوسش
سخن آید از خامه بیرون حنایی
ز تشریف ابر کفش در بهاران
کند شاهد غنچه گلگون قبایی
ز گرد سم دشت پیما سمندش
برد دیدهٔ مهر و مه روشنایی
گهی پویه مجنون، به صحرانوردی
گهی جلوه لیلی، به شیرین ادایی
تکاور نهادی که از چستی آن
فرو مانده گردون ز بی دست و پایی
دهد پویه اش برق را درس حیرت
کند سایه اش خصم را اژدهایی
خدیوا، به طور سخن آن کلیمم
که کلکم علم شد به معجز نمایی
به بلبل چه نسبت نواسنجیم را؟
منم شهری عشق و او روستایی
ز خورشید تابانِ داغ دل من
بود بزم افلاک را روشنایی
به وصفت فرومانده غوّاص فکرم
که بارآرد اندیشه، حیرت فزایی
فلک شش جهت می زند چار نوبت
به نام تو کوس مظفّر لوایی
شکم، چرخ دزدد، کمرکوه بازد
کند گر شکوه تو تیغ آزمایی
جدایی ز خاک درت نیست ممکن
کزو دیده ام جذبهٔ کهربایی
لبم چون صدف پیش فیض تو باز است
ز ابر کفت قطره دارم گدایی
نباشد به درد تو گر آشنا، دل
میان تن و جان مباد آشنایی
مرا عشق سرکش، زند شعله در دل
مرادی ندارم ز مدحت سرایی
به وصفت که اندیشه کوتاه از آن است
به جاهت که باشد جلال خدایی
که درکلبه ام نیست نقش تعلّق
کند پهلوی خشک من بوریایی
نگردد به هم آشنا حاش لله
خراباتی رند و حرف ریایی
منم رند مطلق، چه کفر و چه ایمان
منم مست جام می کبریایی
کند، گر بود گوشهٔ چشمی از تو
کمین نکتهٔ کلک من بوالعلایی
طمع نیست یک جو ز اَبنای دهرم
نمی آید از رهزنان رهنمایی
ز طوفان رهاندن نمی آید از خس
ز دریادلان آید این ناخدایی
نگردد به بیگانگان آشنا، دل
غریبم درین شهر چون روستایی
غم من بود منت غمگساران
شکست استخوان مرا مومیایی
عجب دارم از پستی طالع خود
که کرده ست در نارسایی، رسایی
حزین، خامه سرکن که وقت دعا شد
نفس را به تأثیر دِه آشنایی
زبان درکش، از حد سخن رفت بیرون
درین پرده عیب است خارج نوایی
بود شهره جودت، به مسکین نوازی
نشان آستانت به حاجت روایی
سمر، نام نیکت به گیتی سراسر
علم دست و تیغت به کشورگشایی
نیر تبریزی : آتشکدهٔ نیر (اشعار عاشورایی)
بخش ۳۲ - کیفیت روز سیم از شهادت موافق حدیث مروی از حضرت ابی عبدالله علیه السلام
سیم عاشور چون شمع افق
سر نهفت اندر پس نیلی تنق
شه بقربانگاه دشت کربلا
بر نشست و کشتگانرا زد صلا
چون مسیحا دم بر آن ابدان دمید
شام ماتم شد از آندم صبح عید
نی که بعد آسمانست و زمین
از مسیحا تا مسیحا آفرین
گر نبودی روح او عیسی نبود
روح قدس و مریم عذرا نبود
گر بگهواره سخن گفتی مسیح
خود گواهی بود آن نطق فصیح
کاین همه آوازها از شه بود
گر چه از حلقوم عبدالله بود
در قصووی رفت در تعبیر من
خرده گیران گو مکن تعبیر من
در کتاب خود خداوند اجل
نور خدا را زد ز مشکوتی مثل
خود همان نور است آن سبط ذبیح
در مثل مشکوه او روح مسیح
این سخن پایان ندارد لب به بند
گفت با یاران خدیو ارجمند
کای براه عشق ما سر دادگان
دل ز قید جسم و دل آزادگان
والیان هفت اقلیم بلا
یوسفان مصر الله اشتری
تشنگان ساغر لبریز عشق
سرخوشان بزم شورانگیز عشق
کرده سلطان ازل مهمانتان
هین فرود آئید از ابدانتان
کبریا بینید بزم انبساط
اندرو گسترده گوناگون بساط
تشنه جان دادید گر در کوی ما
نک بنوشید آب خضر از جوی ما
آنچه کم کرد از شما جیش یزید
باز پس گیرید از ما بر مزید
از دم جان بخش او ارواح پاک
سر برآوردند چون گلبن ز خاک
زاهتزاز آن نسیم مشگبو
آبهای رفته باز آمد بجو
بر شگفت از خاک تنها بعد مرگ
همچو در فصل بهاران لاله برک
سر برآوردند از کهف آنرقود
یک بیک بردند پیش شه سجود
گلشنی دیدند پر نقش و نگار
سرو و گل در وی قطار اندر قطار
نفخۀ جان بخش آن سبط سلیل
کرده آتش را گلستان خلیل
پس بامر داور عیسی سرشت
بهرشان آمد سماطی از بهشت
سانکینها در وی از خمر طهور
ساقی لب تشنگان رب غفور
بر حواریین شد آن قربان گده
عیدگاهی از نزول ما مده
با تلطف شاه ذوالا کرامشان
کرد از آن خوان طعام اطعامشان
زان سپس کانعاشقان مهر کیش
شد برخصت سوی منزلگاه خویش
سوی رضوی باز شد سبط زکی
شد بدیهیم خلافت متکی
ما سوی الله گوش بر فرمان او
آیۀ وجه اللهی در شان او
موسی و عیسی و ابراهیم راد
با گروه انبیای بار شاد
کرد تخت آن ملیک مقتدر
جمله گی فرمان او را منتظر
از قفای انبیای مرسلین
روح پاک شیعیان پاک دین
زان سپس خیل ملائک صف بصف
همچو انجم گرد آن قطب شرف
چشم بر فرمان و گوشش بر خطاب
تا چه فرماید خدیو مستطاب
هست بر تخت خلافت مستقر
همچنان تا روز عدل منتظر
چون ز پشت پرده آید در ظهور
طلعت آن مظهر الله نور
آید آن سلطان اقلیم ولا
بار دیگر بر زمین کربلا
جانسپارانش زده بر وی پره
چون بدور نقطۀ خط دایره
ساکنان هفت ارض و نه سما
رو نهد در ظل آن فرخ هما
جمله گرد آیند در پیراهنش
برده دست التجا بر دامنش
پس بقول صادق آل خلیل
آیدی زائر خداوند جلیل
میکند آنکه تصافح بی حجیب
با دو دست خود حبیبی یا حبیب
پس شود با حضرت عرش آفرین
بر سریر لی مع اللهی مکین
با جهولان این حدیث ذوشجون
گوش گاو است و صدای ارغنون
جاهلا اشراق وجدانیست این
منطق الطیر سلیمانی است این
ذات بیچون در خور دیدار نیست
واندر ان فرگاه کس را بار نیست
رو فرو خوان ثم وجه الله را
تا نبوئی بی چراغ این راه را
حق نهان در پرده وجهش مظهر است
گر چه او خودروی از وی اظهر است
ظلمت اسکندر است این ممکنات
وجه باقی اندر و آب حیات
ظلمت امکان چو گردد غرق نور
وجه باقی بردمد از جیب طور
لیک این غرق فنا وجدانی است
نی حدیث صوفی خرقانی است
چون قتیله محو عشق نار شد
نار را آئینه دیدار شد
لیک دیداری نه دیدار شهود
محو وجدان فرق دارد تا وجود
صوفی ما را چو این وجدان نبود
فرق وجدانرا نشانست از وجود
چست بر جست و دم اندر بوق کرد
خوبش گه عاشق گهی معشوق کرد
گفت غیری نیست جز من در دیار
خویش با خود عشق میبازد نگار
ژاژ کمتر خای عمرت بر مزید
ای جناب خواجه سلطان با یزید
لن ترانی گفت ایزد با کلیم
تا بیفتد در طمع عبدالنعیم
حفظ فصل و وصل با هم بایدت
تا از آن توحید مطلق زایدت
آنکه جمع از فرق نشناسد درست
ره بخلوتخانۀ عرفان نجست
این سخن پایان ندارد ای عمید
قصه کوته کن که شد مقصد بعید
زائر آئینه وجه باقی است
کان نهان را جلوۀ اشرافی است
شه چو از اوج تجرد شد فرو
زان سفر کردی نشست او را برو
باز چون بر شد سوی معراج عشق
دست حق بر سر نهادش تاج عشق
شد غبار از چهرۀ آئینه دور
دست با هم دارد زائر با مزور
وانغبارش پردۀ اغیار بود
ورنه او دائم قرین یار بود
من چه گویم که کم دمساز نیست
گوشها پهن است اما باز نیست
کی حبیبی دور ماند از حبیب
رو فرو خوان در بُنی انی قریب
آنکه در بحر فنا مستغرق است
تا بود حق با وی و وی با حق است
سر نهفت اندر پس نیلی تنق
شه بقربانگاه دشت کربلا
بر نشست و کشتگانرا زد صلا
چون مسیحا دم بر آن ابدان دمید
شام ماتم شد از آندم صبح عید
نی که بعد آسمانست و زمین
از مسیحا تا مسیحا آفرین
گر نبودی روح او عیسی نبود
روح قدس و مریم عذرا نبود
گر بگهواره سخن گفتی مسیح
خود گواهی بود آن نطق فصیح
کاین همه آوازها از شه بود
گر چه از حلقوم عبدالله بود
در قصووی رفت در تعبیر من
خرده گیران گو مکن تعبیر من
در کتاب خود خداوند اجل
نور خدا را زد ز مشکوتی مثل
خود همان نور است آن سبط ذبیح
در مثل مشکوه او روح مسیح
این سخن پایان ندارد لب به بند
گفت با یاران خدیو ارجمند
کای براه عشق ما سر دادگان
دل ز قید جسم و دل آزادگان
والیان هفت اقلیم بلا
یوسفان مصر الله اشتری
تشنگان ساغر لبریز عشق
سرخوشان بزم شورانگیز عشق
کرده سلطان ازل مهمانتان
هین فرود آئید از ابدانتان
کبریا بینید بزم انبساط
اندرو گسترده گوناگون بساط
تشنه جان دادید گر در کوی ما
نک بنوشید آب خضر از جوی ما
آنچه کم کرد از شما جیش یزید
باز پس گیرید از ما بر مزید
از دم جان بخش او ارواح پاک
سر برآوردند چون گلبن ز خاک
زاهتزاز آن نسیم مشگبو
آبهای رفته باز آمد بجو
بر شگفت از خاک تنها بعد مرگ
همچو در فصل بهاران لاله برک
سر برآوردند از کهف آنرقود
یک بیک بردند پیش شه سجود
گلشنی دیدند پر نقش و نگار
سرو و گل در وی قطار اندر قطار
نفخۀ جان بخش آن سبط سلیل
کرده آتش را گلستان خلیل
پس بامر داور عیسی سرشت
بهرشان آمد سماطی از بهشت
سانکینها در وی از خمر طهور
ساقی لب تشنگان رب غفور
بر حواریین شد آن قربان گده
عیدگاهی از نزول ما مده
با تلطف شاه ذوالا کرامشان
کرد از آن خوان طعام اطعامشان
زان سپس کانعاشقان مهر کیش
شد برخصت سوی منزلگاه خویش
سوی رضوی باز شد سبط زکی
شد بدیهیم خلافت متکی
ما سوی الله گوش بر فرمان او
آیۀ وجه اللهی در شان او
موسی و عیسی و ابراهیم راد
با گروه انبیای بار شاد
کرد تخت آن ملیک مقتدر
جمله گی فرمان او را منتظر
از قفای انبیای مرسلین
روح پاک شیعیان پاک دین
زان سپس خیل ملائک صف بصف
همچو انجم گرد آن قطب شرف
چشم بر فرمان و گوشش بر خطاب
تا چه فرماید خدیو مستطاب
هست بر تخت خلافت مستقر
همچنان تا روز عدل منتظر
چون ز پشت پرده آید در ظهور
طلعت آن مظهر الله نور
آید آن سلطان اقلیم ولا
بار دیگر بر زمین کربلا
جانسپارانش زده بر وی پره
چون بدور نقطۀ خط دایره
ساکنان هفت ارض و نه سما
رو نهد در ظل آن فرخ هما
جمله گرد آیند در پیراهنش
برده دست التجا بر دامنش
پس بقول صادق آل خلیل
آیدی زائر خداوند جلیل
میکند آنکه تصافح بی حجیب
با دو دست خود حبیبی یا حبیب
پس شود با حضرت عرش آفرین
بر سریر لی مع اللهی مکین
با جهولان این حدیث ذوشجون
گوش گاو است و صدای ارغنون
جاهلا اشراق وجدانیست این
منطق الطیر سلیمانی است این
ذات بیچون در خور دیدار نیست
واندر ان فرگاه کس را بار نیست
رو فرو خوان ثم وجه الله را
تا نبوئی بی چراغ این راه را
حق نهان در پرده وجهش مظهر است
گر چه او خودروی از وی اظهر است
ظلمت اسکندر است این ممکنات
وجه باقی اندر و آب حیات
ظلمت امکان چو گردد غرق نور
وجه باقی بردمد از جیب طور
لیک این غرق فنا وجدانی است
نی حدیث صوفی خرقانی است
چون قتیله محو عشق نار شد
نار را آئینه دیدار شد
لیک دیداری نه دیدار شهود
محو وجدان فرق دارد تا وجود
صوفی ما را چو این وجدان نبود
فرق وجدانرا نشانست از وجود
چست بر جست و دم اندر بوق کرد
خوبش گه عاشق گهی معشوق کرد
گفت غیری نیست جز من در دیار
خویش با خود عشق میبازد نگار
ژاژ کمتر خای عمرت بر مزید
ای جناب خواجه سلطان با یزید
لن ترانی گفت ایزد با کلیم
تا بیفتد در طمع عبدالنعیم
حفظ فصل و وصل با هم بایدت
تا از آن توحید مطلق زایدت
آنکه جمع از فرق نشناسد درست
ره بخلوتخانۀ عرفان نجست
این سخن پایان ندارد ای عمید
قصه کوته کن که شد مقصد بعید
زائر آئینه وجه باقی است
کان نهان را جلوۀ اشرافی است
شه چو از اوج تجرد شد فرو
زان سفر کردی نشست او را برو
باز چون بر شد سوی معراج عشق
دست حق بر سر نهادش تاج عشق
شد غبار از چهرۀ آئینه دور
دست با هم دارد زائر با مزور
وانغبارش پردۀ اغیار بود
ورنه او دائم قرین یار بود
من چه گویم که کم دمساز نیست
گوشها پهن است اما باز نیست
کی حبیبی دور ماند از حبیب
رو فرو خوان در بُنی انی قریب
آنکه در بحر فنا مستغرق است
تا بود حق با وی و وی با حق است
صفای اصفهانی : مسمطات
مسمط بهاریه در نعت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه فرماید
از شاخ سرو و مرغ سحر خیز زد صفیر
برخیز من غلام تو ای ترک بی نظیر
سلطان سرخ گل زد زنگار گون سریر
ای لاله تو رهزن و مشک تو دستگیر
با گونه چو لاله بیاور شراب پیر
در پای گل که عالم فرتوت شد جوان
شد روزگار تازه و خرداد ماه شد
گیتی بدیده دی و بهمن سیاه شد
برگاه سبزه خسرو گل پادشاه شد
در پای گل زدن می چون لاله گاه شد
ای ماه ارغوان من از رنج کاه شد
این کاه را بلاله توان کرد ارغوان
قد تو چون صنوبر و رویت چو لاله است
بر لاله تو کشته دو مشکین کلاله است
عقل از کلاله تو پریشان و واله است
صد سالخورده بنده ات ای خرد ساله است
خطت نرسته نوبت خط پیاله است
می ده ز خط جور که باشد خط امان
از کاخ سر پس از مه اردیبهشت زن
خرداد شد تو خیمه بر اطراف کشت زن
زاب فسرده نار کف زرد هشت زن
بردار خشت خم سر گردون بخشت زن
آن خاک خشک بر سر آن پیر زشت زن
ای خوبتر بگونه ز خورشید آسمان
زلف تو مشک ناب فروهشته بر پرند
بر پای دل ز یک سر مویت هزار بند
تا شد لوای عشق تو از بام دل بلند
بنیان هستی من و ما را ز بیخ کند
ای طره تو فتنه دلهای دردمند
ای گونه تو آفت جانهای ناتوان
دست صبا بطره شمشاد شانه زد
قمری بشاخ سرو ز وحدت ترانه زد
بر گل هزاردستان چنگ و چغانه زد
بایدم دم سپیده شراب شبانه زد
بیدار کن دو فتنه که باید نشانه زد
دل را بناوک مژه و ابروی چون کمان
نخلی که دست صانع کل کشت دادبر
خاک سیه ز لاله و گل گشت کان زر
شد پست پیش سرو چمن سرو کاشمر
گلبن نهاد افسر پرویز گل بسر
از شاخ ریخت بر سر گل گنج نامور
از خاک رست از فر گل گنج شایگان
در زیر ظل رایت سلطان نوبهار
بنشست خسرو گل سوری چو شهریار
نرگس نهاد بر سر دیهیم زرنگار
بر خاک ریخت ابر گهرهای شاهوار
در جام گوهری زخزف ریز آب نار
چون آتش ترای لب لعلت چو ناردان
هدهد فراخت رایت و قمری نواخت کوس
سارویه در ترانه وحدت علی الرؤس
گل را هزار دستان زد بر بپای بوس
رویی مراست بیتو بکردار سندروس
ای گونه تو سرخ تر از دیده خروس
افکن بساغر از دل بط خون ماکیان
از پر فراشت مرغ سلیمان بسر لوی
بر تارک چکاوه بود تاج خسروی
در آستین گل ید بیضای موسوی
موسیجه موسیست و چمن وادی طوی
قمری دری سراید و دراج پهلوی
طوطی فسانه گوید و طاوس داستان
مرغان شد آنکه باز بوجد ابتدای کنند
در صحن باغ دلشدگان را ندی کنند
دل دستگیر زمزمه داودی کنند
در شاعری بسبک صفا اقتدی کنند
احیای شعر عنصری و عسجدی کنند
کز عسجدی نمانده و از عنصری نشان
ساقی بیا که چون بط آهنگ شط کنیم
در شط می شنا چو شتابنده بط کنیم
ادراک سر جام جم از هفت خط کنیم
از نای بط شهود دم بار بط کنیم
جان را رهین خون گرانبار بط کنیم
در پیشگاه میکده صاحب الزمان
ختم ولایت نبوی پادشاه عصر
ذاتی که سر سر نبوت بدوست حصر
آن شاه کش ببام الوهیتست قصر
باب امم امام مسلم خدای نصر
موجود بی بدایت و بی انتها و حصر
مولود در مکان پدر پیر لامکان
طفلی که پیر بود و فلک بود در قماط
سری که ملک را بملک داد ارتباط
کویش بهشت و رهگذر کوی او صراط
ساریست همچو نقطه توحید از نقاط
در صورت سلیمان در کسوت بساط
در عقل و نفس و طبع و هیولی و جسم و جان
عقل نخست با همه حشمت گدای اوست
خورشید آسمان برین خاک پای اوست
نه آسمان مظله ظل همای اوست
آن وجهه کز فناست منزه لقای اوست
فانیست در خدای و بزرگی روای اوست
مقهور قاهرست و با شیاست قهرمان
مشکوه سر اوست ولی نعمت مسیح
از دولت گدای درش دولت مسیح
در کیش اوست پیش امم دعوت مسیح
از خوان اوست ریزه خوری حضرت مسیح
روحی که جلوه کرد درو صورت مسیح
آمد برون ز خلوت و شد عیسی زمان
ایدل که بنده در نفس مقیدی
آزاده مؤید و حبس مؤبدی
بشکن قفس که باز سفید مؤیدی
در جو خویش صاحب سلطان سوددی
دارای سر قائم آل محمدی
کز صورت تو سر ولایت بود عیان
پیداست پیش دیده بینا ولی امر
سر نشست و صورت بالا ولی امر
ساریست در ضعیف و توانا ولی امر
جاری بود بقطره و دریا ولی امر
سرست بسکه باشد پیدا ولی امر
پیدا و پیش دیده دجال خونهان
ذاتیست کز علو تجلیست در صفات
اسمای امهات مر او راست اسم ذات
طفلی کزو رسیده بام و باب حیات
باب جماد و جانور حادث و نبات
در بحر بیکران فنا کشتی نجات
بر گوهر ثمین بقا بحر بیکران
محبوب عاشقان دل از دست داده اوست
مطلوب سالکان ز پا در افتاده اوست
بری که بر فراشته این سقف ساده اوست
طفلی که عقل پیرش از اندیشه زاده اوست
شاهی که آسمانش بر در ستاده اوست
چون بنده در مجره کمر بسته بر میان
ختم ولایت آیت کل خسرو وجود
سلطان چار حضرت از غیب و از شهود
آن جلوه کش برند بدیر و حرم سجود
آن شاه کز جبلت او جلوه گرد جود
قوسین را نزول نمود آن شه و صعود
از بی نشان بیامد و شد سوی بی نشان
قومی ولایت تو بعیسی کنند ختم
ختمست آیت تو بعیسی کنند ختم
راه هدایت تو بعیسی کنند ختم
قدر کفایت تو بعیسی کنند ختم
خواهند رایت تو بعیسی کنند ختم
ای خاتم ولایت احمد مخواه هان
عیسی پیاده ئیست به ظل لوای تو
تو پادشاه امری و عیسی گدای تو
من با زبان عیسی گویم ثنای تو
ای مهدی وجود که جانها فدای تو
دجال شرک خانه گرفتست جای تو
توحید کن که جای بپردازد این عوان
خورشید آسمان ولایت کجا و ظل
خیر البشر کجا و بشر دل کجا و گل
روح الله آیتیست زانسان معتدل
عیسی لطیفه ئیست از آن لطف متصل
ای فتنه مشاهده دلبر کجا و دل
مهدی کجا و عیسی جانان کجا و جان
مهدی ظهور جمع جمیع حقایقست
بر بدو و ختم قادر و قیوم و فائقست
اسما شقیق و مهدی باغ شقایقست
هست این حدیقه ئی که محیط حدایقست
عیسی دقیقه ئیست که از آن دقایقست
مهدیست مظهر کل در محضر عیان
مهدی فراز قصر الوهی کند کنام
عیسی بچرخ چارم فرقست زین دو گام
بسیار راه باشد از حال تا مقام
سر مست خاص میدهد از می تمیز جام
این باده نیست در خور مینای جان عام
اوج یقین کجا و پر طائر گمان
ازاین و آن ببر که بقطبت مدار نیست
قطب مدیر ما بمدار استوار نیست
ذات ولی هفت و چهار آشکار نیست
یک وحدتست بسته هفت و چهار نیست
رندی که بر تکاور وحدت سوار نیست
گو گام زن که باز نمانی از این و آن
ای جامع لطیف که در هر دلیت جاست
در دل نشسته ئی تو و دل خانه خداست
یک کشور و دو سلطان در عهده خطاست
حق را دوئی نگنجد این مسلک صفاست
توحید سر خاص سلاطین اولیاست
یک پادشاست بر همه عالم خدایگان
یعنی توئی که نیست و رای تو جزو و کل
ای مهدی ولایت و ای هادی سبل
فعال عقل و نفس هیولای خار و گل
تا کی زنیم زیر گلیم دغا دهل
هم خالق عقولی و هم رازق مثل
هم سر لامکانی و هم صورت مکان
با آنکه بی نشانی در هر کرانه ئی
ازتست ای ولی ولایت نشانه ئی
هم در میان نئی و تو و هم در میانه ئی
ای خانه خدا که خداوند خانه ئی
ای پاسبان دین که بدولت یگانه ئی
بیرون بیا ز پرده که شد دزد پاسبان
برخیز من غلام تو ای ترک بی نظیر
سلطان سرخ گل زد زنگار گون سریر
ای لاله تو رهزن و مشک تو دستگیر
با گونه چو لاله بیاور شراب پیر
در پای گل که عالم فرتوت شد جوان
شد روزگار تازه و خرداد ماه شد
گیتی بدیده دی و بهمن سیاه شد
برگاه سبزه خسرو گل پادشاه شد
در پای گل زدن می چون لاله گاه شد
ای ماه ارغوان من از رنج کاه شد
این کاه را بلاله توان کرد ارغوان
قد تو چون صنوبر و رویت چو لاله است
بر لاله تو کشته دو مشکین کلاله است
عقل از کلاله تو پریشان و واله است
صد سالخورده بنده ات ای خرد ساله است
خطت نرسته نوبت خط پیاله است
می ده ز خط جور که باشد خط امان
از کاخ سر پس از مه اردیبهشت زن
خرداد شد تو خیمه بر اطراف کشت زن
زاب فسرده نار کف زرد هشت زن
بردار خشت خم سر گردون بخشت زن
آن خاک خشک بر سر آن پیر زشت زن
ای خوبتر بگونه ز خورشید آسمان
زلف تو مشک ناب فروهشته بر پرند
بر پای دل ز یک سر مویت هزار بند
تا شد لوای عشق تو از بام دل بلند
بنیان هستی من و ما را ز بیخ کند
ای طره تو فتنه دلهای دردمند
ای گونه تو آفت جانهای ناتوان
دست صبا بطره شمشاد شانه زد
قمری بشاخ سرو ز وحدت ترانه زد
بر گل هزاردستان چنگ و چغانه زد
بایدم دم سپیده شراب شبانه زد
بیدار کن دو فتنه که باید نشانه زد
دل را بناوک مژه و ابروی چون کمان
نخلی که دست صانع کل کشت دادبر
خاک سیه ز لاله و گل گشت کان زر
شد پست پیش سرو چمن سرو کاشمر
گلبن نهاد افسر پرویز گل بسر
از شاخ ریخت بر سر گل گنج نامور
از خاک رست از فر گل گنج شایگان
در زیر ظل رایت سلطان نوبهار
بنشست خسرو گل سوری چو شهریار
نرگس نهاد بر سر دیهیم زرنگار
بر خاک ریخت ابر گهرهای شاهوار
در جام گوهری زخزف ریز آب نار
چون آتش ترای لب لعلت چو ناردان
هدهد فراخت رایت و قمری نواخت کوس
سارویه در ترانه وحدت علی الرؤس
گل را هزار دستان زد بر بپای بوس
رویی مراست بیتو بکردار سندروس
ای گونه تو سرخ تر از دیده خروس
افکن بساغر از دل بط خون ماکیان
از پر فراشت مرغ سلیمان بسر لوی
بر تارک چکاوه بود تاج خسروی
در آستین گل ید بیضای موسوی
موسیجه موسیست و چمن وادی طوی
قمری دری سراید و دراج پهلوی
طوطی فسانه گوید و طاوس داستان
مرغان شد آنکه باز بوجد ابتدای کنند
در صحن باغ دلشدگان را ندی کنند
دل دستگیر زمزمه داودی کنند
در شاعری بسبک صفا اقتدی کنند
احیای شعر عنصری و عسجدی کنند
کز عسجدی نمانده و از عنصری نشان
ساقی بیا که چون بط آهنگ شط کنیم
در شط می شنا چو شتابنده بط کنیم
ادراک سر جام جم از هفت خط کنیم
از نای بط شهود دم بار بط کنیم
جان را رهین خون گرانبار بط کنیم
در پیشگاه میکده صاحب الزمان
ختم ولایت نبوی پادشاه عصر
ذاتی که سر سر نبوت بدوست حصر
آن شاه کش ببام الوهیتست قصر
باب امم امام مسلم خدای نصر
موجود بی بدایت و بی انتها و حصر
مولود در مکان پدر پیر لامکان
طفلی که پیر بود و فلک بود در قماط
سری که ملک را بملک داد ارتباط
کویش بهشت و رهگذر کوی او صراط
ساریست همچو نقطه توحید از نقاط
در صورت سلیمان در کسوت بساط
در عقل و نفس و طبع و هیولی و جسم و جان
عقل نخست با همه حشمت گدای اوست
خورشید آسمان برین خاک پای اوست
نه آسمان مظله ظل همای اوست
آن وجهه کز فناست منزه لقای اوست
فانیست در خدای و بزرگی روای اوست
مقهور قاهرست و با شیاست قهرمان
مشکوه سر اوست ولی نعمت مسیح
از دولت گدای درش دولت مسیح
در کیش اوست پیش امم دعوت مسیح
از خوان اوست ریزه خوری حضرت مسیح
روحی که جلوه کرد درو صورت مسیح
آمد برون ز خلوت و شد عیسی زمان
ایدل که بنده در نفس مقیدی
آزاده مؤید و حبس مؤبدی
بشکن قفس که باز سفید مؤیدی
در جو خویش صاحب سلطان سوددی
دارای سر قائم آل محمدی
کز صورت تو سر ولایت بود عیان
پیداست پیش دیده بینا ولی امر
سر نشست و صورت بالا ولی امر
ساریست در ضعیف و توانا ولی امر
جاری بود بقطره و دریا ولی امر
سرست بسکه باشد پیدا ولی امر
پیدا و پیش دیده دجال خونهان
ذاتیست کز علو تجلیست در صفات
اسمای امهات مر او راست اسم ذات
طفلی کزو رسیده بام و باب حیات
باب جماد و جانور حادث و نبات
در بحر بیکران فنا کشتی نجات
بر گوهر ثمین بقا بحر بیکران
محبوب عاشقان دل از دست داده اوست
مطلوب سالکان ز پا در افتاده اوست
بری که بر فراشته این سقف ساده اوست
طفلی که عقل پیرش از اندیشه زاده اوست
شاهی که آسمانش بر در ستاده اوست
چون بنده در مجره کمر بسته بر میان
ختم ولایت آیت کل خسرو وجود
سلطان چار حضرت از غیب و از شهود
آن جلوه کش برند بدیر و حرم سجود
آن شاه کز جبلت او جلوه گرد جود
قوسین را نزول نمود آن شه و صعود
از بی نشان بیامد و شد سوی بی نشان
قومی ولایت تو بعیسی کنند ختم
ختمست آیت تو بعیسی کنند ختم
راه هدایت تو بعیسی کنند ختم
قدر کفایت تو بعیسی کنند ختم
خواهند رایت تو بعیسی کنند ختم
ای خاتم ولایت احمد مخواه هان
عیسی پیاده ئیست به ظل لوای تو
تو پادشاه امری و عیسی گدای تو
من با زبان عیسی گویم ثنای تو
ای مهدی وجود که جانها فدای تو
دجال شرک خانه گرفتست جای تو
توحید کن که جای بپردازد این عوان
خورشید آسمان ولایت کجا و ظل
خیر البشر کجا و بشر دل کجا و گل
روح الله آیتیست زانسان معتدل
عیسی لطیفه ئیست از آن لطف متصل
ای فتنه مشاهده دلبر کجا و دل
مهدی کجا و عیسی جانان کجا و جان
مهدی ظهور جمع جمیع حقایقست
بر بدو و ختم قادر و قیوم و فائقست
اسما شقیق و مهدی باغ شقایقست
هست این حدیقه ئی که محیط حدایقست
عیسی دقیقه ئیست که از آن دقایقست
مهدیست مظهر کل در محضر عیان
مهدی فراز قصر الوهی کند کنام
عیسی بچرخ چارم فرقست زین دو گام
بسیار راه باشد از حال تا مقام
سر مست خاص میدهد از می تمیز جام
این باده نیست در خور مینای جان عام
اوج یقین کجا و پر طائر گمان
ازاین و آن ببر که بقطبت مدار نیست
قطب مدیر ما بمدار استوار نیست
ذات ولی هفت و چهار آشکار نیست
یک وحدتست بسته هفت و چهار نیست
رندی که بر تکاور وحدت سوار نیست
گو گام زن که باز نمانی از این و آن
ای جامع لطیف که در هر دلیت جاست
در دل نشسته ئی تو و دل خانه خداست
یک کشور و دو سلطان در عهده خطاست
حق را دوئی نگنجد این مسلک صفاست
توحید سر خاص سلاطین اولیاست
یک پادشاست بر همه عالم خدایگان
یعنی توئی که نیست و رای تو جزو و کل
ای مهدی ولایت و ای هادی سبل
فعال عقل و نفس هیولای خار و گل
تا کی زنیم زیر گلیم دغا دهل
هم خالق عقولی و هم رازق مثل
هم سر لامکانی و هم صورت مکان
با آنکه بی نشانی در هر کرانه ئی
ازتست ای ولی ولایت نشانه ئی
هم در میان نئی و تو و هم در میانه ئی
ای خانه خدا که خداوند خانه ئی
ای پاسبان دین که بدولت یگانه ئی
بیرون بیا ز پرده که شد دزد پاسبان
محیط قمی : هفت شهر عشق
شمارهٔ ۵۲ - ایضاً در میلاد با سعادت حضرت صاحبّ الزّمان علیه السلام
ای منتظران مژده که آمد گه دیدار
بر بام برآئید که شد ماه پدیدار
از خانه درآئید که جانان ز ره آمد
جان پیشکش آرید که زر نیست سزاوار
آن شاهد غیبی که نهان بود، به پرده
از پرده به بزم آمد و از بزم به بازار
باز آمد و از رنگ رخ و جلوه ی بالاش
شد کلبه ی ما رشک چمن غیرت گلزار
از شهد لب و شور دل آشوب کلامش
عالم شکرستان شد و آفاق نمکزار
برخاست شمیم خوش آن طره ی مشکین
یا قافله ی مشک رسیده است زتاتار
تا باد گذر کرده به چین سر زلفش
آفاق معطر شده چون طلبه ی عطار
ای شیخ مکن منع من از عشق نکویان
کز منع توام حرص فزون گردد و اصرار
از سبحه و دستار مرادی نتوان یافت
مقصد مطلبی، طره ی دلدار به دست آر
با ما مکن از سبحه و دستار حکایت
رندانه سخن گوی ز زلف و رخ دلدار
عید است نگارا، پی شیرینی احباب
بگشا به شکر خنده لب لعل شکربار
در گلشن عالم گل بی خار نباشد
غیر از رخ خوب تو که باشد گل بی خار
گر ماه کله دار بود، سرو قبا پوش
تو سرو قبا پوشی و تو ماه کله دار
لعلت می جان پرور و خمار تو و من
هم طالب می هستیم و هم طالب خمار
روی تو گل تازه و گلزار تو و من
هم عاشق گل هستیم و هم عاشق گلزار
هر سال بهار ار چه بسی نغز و نکو بود
امسال نکوتر بود از، پار و، زپیرار
عید است و بود مولد مسعود شه کل
هم نام شهنشاه رسل، احمد مختار
شاهنشه دین حجت موعود که باشد
بر قافله ی کون و مکان، قافله سالار
هم آمر و هم ناهی و هم ناهی و هم صاحب امر است
هم قادر و هم عالم و هم فاعل مختار
از یمن قدوم وز پی طوف حریمش
گردیده زمین ساکن و گردون شده دوار
آن شمس ولایت که فروغی است از او مهر
شد مه شعبان، بگه نیمه نمودار
در طور جهان کرد تجلی چو جمالش
شد شش جهت از نور رخش مطلع انوار
آثار جمالش همه جا گشته هویدا
از فیض طلوعش همه کس گشت خبردار
نادیده جمالش همه دادند بدو، دل
کردند به نیکویی رویش، همه اقرار
بابش زعرب باشد و هستش زعجم مام
آن فخر عرب ذخر عجم نخبه ی ابرار
هادی امم، مظهر حق، مهدی موعود
آن قائم غایب، زنظر، واقف اسرار
چون جان به تن و عقل به سر، نور بدیده
پیدا است بر غلق و نهان است زانظار
یک شمه زاوصاف جمیلش نتوانند
خلق دو جهان یک سره گردند اگر یار
سر رشته ی کارم شده از کف، مددی کن
ای در کف فیاض تو سر رشته ی هر کار
دیوان «محیط» از شرف منقبت شاه
شد حرز تن و جان و دل و دیده ی احرار
بر بام برآئید که شد ماه پدیدار
از خانه درآئید که جانان ز ره آمد
جان پیشکش آرید که زر نیست سزاوار
آن شاهد غیبی که نهان بود، به پرده
از پرده به بزم آمد و از بزم به بازار
باز آمد و از رنگ رخ و جلوه ی بالاش
شد کلبه ی ما رشک چمن غیرت گلزار
از شهد لب و شور دل آشوب کلامش
عالم شکرستان شد و آفاق نمکزار
برخاست شمیم خوش آن طره ی مشکین
یا قافله ی مشک رسیده است زتاتار
تا باد گذر کرده به چین سر زلفش
آفاق معطر شده چون طلبه ی عطار
ای شیخ مکن منع من از عشق نکویان
کز منع توام حرص فزون گردد و اصرار
از سبحه و دستار مرادی نتوان یافت
مقصد مطلبی، طره ی دلدار به دست آر
با ما مکن از سبحه و دستار حکایت
رندانه سخن گوی ز زلف و رخ دلدار
عید است نگارا، پی شیرینی احباب
بگشا به شکر خنده لب لعل شکربار
در گلشن عالم گل بی خار نباشد
غیر از رخ خوب تو که باشد گل بی خار
گر ماه کله دار بود، سرو قبا پوش
تو سرو قبا پوشی و تو ماه کله دار
لعلت می جان پرور و خمار تو و من
هم طالب می هستیم و هم طالب خمار
روی تو گل تازه و گلزار تو و من
هم عاشق گل هستیم و هم عاشق گلزار
هر سال بهار ار چه بسی نغز و نکو بود
امسال نکوتر بود از، پار و، زپیرار
عید است و بود مولد مسعود شه کل
هم نام شهنشاه رسل، احمد مختار
شاهنشه دین حجت موعود که باشد
بر قافله ی کون و مکان، قافله سالار
هم آمر و هم ناهی و هم ناهی و هم صاحب امر است
هم قادر و هم عالم و هم فاعل مختار
از یمن قدوم وز پی طوف حریمش
گردیده زمین ساکن و گردون شده دوار
آن شمس ولایت که فروغی است از او مهر
شد مه شعبان، بگه نیمه نمودار
در طور جهان کرد تجلی چو جمالش
شد شش جهت از نور رخش مطلع انوار
آثار جمالش همه جا گشته هویدا
از فیض طلوعش همه کس گشت خبردار
نادیده جمالش همه دادند بدو، دل
کردند به نیکویی رویش، همه اقرار
بابش زعرب باشد و هستش زعجم مام
آن فخر عرب ذخر عجم نخبه ی ابرار
هادی امم، مظهر حق، مهدی موعود
آن قائم غایب، زنظر، واقف اسرار
چون جان به تن و عقل به سر، نور بدیده
پیدا است بر غلق و نهان است زانظار
یک شمه زاوصاف جمیلش نتوانند
خلق دو جهان یک سره گردند اگر یار
سر رشته ی کارم شده از کف، مددی کن
ای در کف فیاض تو سر رشته ی هر کار
دیوان «محیط» از شرف منقبت شاه
شد حرز تن و جان و دل و دیده ی احرار
قاسم انوار : غزلیات
شمارهٔ ۵۰۹
تربیت میکند مرا جانان
تهنیت می فرستم از دل و جان
بسر یار می خورم سوگند
که جزو نیست در مکین و مکان
گر ببینی حیات جان، بینی
عین آن یار در همه اعیان
چشم بگشای، تا عیان بینی
جمله مامور و جمله ما میران
بنده عشق یار مهرویم
بنده مأموم و عشق امام زمان
عقل سلطان ملک صورت شد
عشق سلطان جمله سلطانان
عشق سردار جمله دلها شد
سر نهادند سروران جهان
مست عشق تو شد دل و جانها
تا کجا رفت عقل سرگردان؟
قاسمی را بلطف خود بنواز
بنده تست آشکار و نهان
تهنیت می فرستم از دل و جان
بسر یار می خورم سوگند
که جزو نیست در مکین و مکان
گر ببینی حیات جان، بینی
عین آن یار در همه اعیان
چشم بگشای، تا عیان بینی
جمله مامور و جمله ما میران
بنده عشق یار مهرویم
بنده مأموم و عشق امام زمان
عقل سلطان ملک صورت شد
عشق سلطان جمله سلطانان
عشق سردار جمله دلها شد
سر نهادند سروران جهان
مست عشق تو شد دل و جانها
تا کجا رفت عقل سرگردان؟
قاسمی را بلطف خود بنواز
بنده تست آشکار و نهان
وفایی شوشتری : مدایح و مراثی
شمارهٔ ۳۲ - تجدید مطلع
چو گشت رایت دارای روزگار عیان
سپاه ظلمت شب منهزم شد از میدان
مگر تو گفتی شد نور مهدوی ظاهر
مگر تو گفتی شد رجعت امام زمان
ولیّ حضرت داور، وصیّ پیغمبر
سلیل حیدر صفدر خلاصه ی امکان
ز انبیا همه اقدم بر اوصیا خاتم
امام اکبر و اعظم خلیفه ی رحمان
به وصف قدرش یک نسخه سربسر توراة
به مدح ذاتش یک آیه جمله ی قرآن
قصایدی که به مدحش نوشته کاتب صُنع
نخست مطلع آن «هل اتی علی الانسان»
نه واجب است و نه ممکن وجود کامل او
بود چنانکه توان گفتش هم این و هم آن
ولیّ مطلق و فیض نخست و جلوه ی حق
کمال قدرت و غیث زمین و غوث زمان
همه ملایک از بهر خدمتش چاکر
همه خلایق بر، خوان نعمتش مهمان
اگر، ز صنف ملک خوانمش زهی تهمت
اگر، ز نوع بشر دانمش زهی بهتان
تمام ریزه خور خوان نعمت اویند
ز جنّ و انس و شریف و وضیع و خورد و کلان
اگر که پرتو لطفش معین ذرّه شود
شود ز چشمه ی خورشید خشک تر، عمّان
سحاب جودش گر قطره را کند یاری
شود جهان همه دریا، کران تا به کران
اگر که صولت او روبرو شود، به جِبال
زبیم او همه گردند همچو ریگ روان
نهیب قهرش اگر در، رسد به گوش فلک
اسد، به دامن جدی و حمل شود پنهان
اگر، به ابلق لیل و نهار اشاره کند
که تا روند عنان بر عنان به یک عنوان
روند گوش به گوش از نهیب سطوت او
چنانکه تفرقه ی روز و شب ز هم نتوان
به مهر و ماه کند امر، اگر، به سرعت سیر
به نیم لحظه نمایند طیّ تمام زمان
اگر که ذرّه یی از علم او به خلق رسد
شوند خلق جهان هریکی چو صد لقمان
اگر، ز وسعت خلقش مدد به نقطه رسد
کند به دایره مرکز احاطه دایره سان
اگر، ز چهره ی عفوش نقاب بر گیرد
به هر گناه شود عذرخواه صد غفران
ز وصف قدر و جلالش زبان ناطقه لال
نمی رسد به کمالش قیاس وهم و گمان
خوش آن زمان که در آید برون زمکمن غیب
شود جهان همه از یُمن مقدمش چو جنان
ز جور و ظلم و تعدّی جهان شود خالی
به عهد عدلش گردد زمانه امن چنان
که آشیانه کبوتر، کند به چنگل باز
به گلّه گرگ شود پاسبان به جای شبان
نفاق و کفر به ایمان بدل شود، که اگر
به نی دمند برآید از آن صدای اذان
به چوب خشگ ببندد چو اوّل و ثانی
شود ز معجز او چوب خشگ سبز چنان
که سُست عهدان در اعتقاد سُست شوند
جدا شود چو شب تیره کفر از ایمان
شها، به جان تو سوگند شوق دیدارت
ز ناشکیب دلم بُرده صبر و تاب و توان
نه روز هجر سر آید نه عمر، می ماند
رسیده عمر به پایان و هجر بی پایان
به قدر صبر توام عمر نوح می باید
که تا خلاص توان شد مگر از این طوفان
به عهد هجر تو باران فتنه می بارد
مگر که جودی وصل توام رهاند از آن
جهان پیر، پُر از ظلم و جور، شد آخر
ز قسطِ و عدل بکن این جهانِ پیر جوان
بپیچ دست قضا و ببند پای قدر
گرت نه بنده ی حکمند و تابع فرمان
برآر، دست خدایی ز آستین ای شاه
بگیر، ز اهل ستم دادِ دوده ی عدنان
هر آن سری که نباشد به خطّ فرمانت
قلم صفت سرِ او را، به تیغ شق گردان
پی ثنای تو اشعار من چنان ماند
که دُر، برند، به دریا و گوهر اندر کان
چنان نماید شعرم که ابلهانه برند
شکر، به خطّه ی بنگاله زیره در کرمان
ولیک بلبل باید که در محبّت گل
به صد ترانه و دستان همی کند افغان
بود، به مدح و ثنای تو ذات من مجبور
که مام داده به عشق تو شیرم از پستان
اگرچه لایق مدح تو نیست اشعارم
ولی چه چاره جز اینم نبود در دکّان
صفات مصطفوی گر برون ز ادراک است
به قدر قوّه نموده است سعی خود حسّان
ز مدح او نشد افزون مقام مصطفوی
ولی بماند ز حسّان به روزگار نشان
منم «وفایی» کز یُمن همّتت امروز
گذشته رشته ی نظمم ز گوهر غلطان
به مدحت تو شدم نکته سنج و نغمه سرا
که دوستی را، معیار باشد و میزان
همیشه تا که کند انّما افاده ی حصر
علی مفید ضرر، تا که هست و بهر زیان
بود برای محبّ تو منحصر شادی
رسد زیان و ضرر، مر، عدوت را، بر جان
پس از ثنای امام زمان بود لازم
زبان حالی از او گردد در زمانه بیان
که در مصیبت جدّش حسین تشنه جگر
همیشه در، اسف و حُزن و ماتم است و فغان
زبان حال مقامش به این سخن گویا
که کاش بودم و بستم به خدمت تو میان
هزار حیف نبودم به کربلا آن روز
که در رکاب تو سر داده جان کنم قربان
میان ما ز قضا طول دهر فاصله شد
نشد که تا بشوم پیش مرگت از دل و جان
به جرم اینکه چنین کرد دهر دون پرور
کشم به تیغ ز پروردگان او چندان
که چهر دهر نمایم ز خونشان رنگین
که دجله دجله کنم خون به روزگار روان
به انتقام فشارم گلوی دهر ز قهر
که تا برون کنمش خون فاسد از شریان
ولی اگر همه یکباره قتل عام کنم
تلافی سرِ یک موی اصغرت نتوان
سپاه ظلمت شب منهزم شد از میدان
مگر تو گفتی شد نور مهدوی ظاهر
مگر تو گفتی شد رجعت امام زمان
ولیّ حضرت داور، وصیّ پیغمبر
سلیل حیدر صفدر خلاصه ی امکان
ز انبیا همه اقدم بر اوصیا خاتم
امام اکبر و اعظم خلیفه ی رحمان
به وصف قدرش یک نسخه سربسر توراة
به مدح ذاتش یک آیه جمله ی قرآن
قصایدی که به مدحش نوشته کاتب صُنع
نخست مطلع آن «هل اتی علی الانسان»
نه واجب است و نه ممکن وجود کامل او
بود چنانکه توان گفتش هم این و هم آن
ولیّ مطلق و فیض نخست و جلوه ی حق
کمال قدرت و غیث زمین و غوث زمان
همه ملایک از بهر خدمتش چاکر
همه خلایق بر، خوان نعمتش مهمان
اگر، ز صنف ملک خوانمش زهی تهمت
اگر، ز نوع بشر دانمش زهی بهتان
تمام ریزه خور خوان نعمت اویند
ز جنّ و انس و شریف و وضیع و خورد و کلان
اگر که پرتو لطفش معین ذرّه شود
شود ز چشمه ی خورشید خشک تر، عمّان
سحاب جودش گر قطره را کند یاری
شود جهان همه دریا، کران تا به کران
اگر که صولت او روبرو شود، به جِبال
زبیم او همه گردند همچو ریگ روان
نهیب قهرش اگر در، رسد به گوش فلک
اسد، به دامن جدی و حمل شود پنهان
اگر، به ابلق لیل و نهار اشاره کند
که تا روند عنان بر عنان به یک عنوان
روند گوش به گوش از نهیب سطوت او
چنانکه تفرقه ی روز و شب ز هم نتوان
به مهر و ماه کند امر، اگر، به سرعت سیر
به نیم لحظه نمایند طیّ تمام زمان
اگر که ذرّه یی از علم او به خلق رسد
شوند خلق جهان هریکی چو صد لقمان
اگر، ز وسعت خلقش مدد به نقطه رسد
کند به دایره مرکز احاطه دایره سان
اگر، ز چهره ی عفوش نقاب بر گیرد
به هر گناه شود عذرخواه صد غفران
ز وصف قدر و جلالش زبان ناطقه لال
نمی رسد به کمالش قیاس وهم و گمان
خوش آن زمان که در آید برون زمکمن غیب
شود جهان همه از یُمن مقدمش چو جنان
ز جور و ظلم و تعدّی جهان شود خالی
به عهد عدلش گردد زمانه امن چنان
که آشیانه کبوتر، کند به چنگل باز
به گلّه گرگ شود پاسبان به جای شبان
نفاق و کفر به ایمان بدل شود، که اگر
به نی دمند برآید از آن صدای اذان
به چوب خشگ ببندد چو اوّل و ثانی
شود ز معجز او چوب خشگ سبز چنان
که سُست عهدان در اعتقاد سُست شوند
جدا شود چو شب تیره کفر از ایمان
شها، به جان تو سوگند شوق دیدارت
ز ناشکیب دلم بُرده صبر و تاب و توان
نه روز هجر سر آید نه عمر، می ماند
رسیده عمر به پایان و هجر بی پایان
به قدر صبر توام عمر نوح می باید
که تا خلاص توان شد مگر از این طوفان
به عهد هجر تو باران فتنه می بارد
مگر که جودی وصل توام رهاند از آن
جهان پیر، پُر از ظلم و جور، شد آخر
ز قسطِ و عدل بکن این جهانِ پیر جوان
بپیچ دست قضا و ببند پای قدر
گرت نه بنده ی حکمند و تابع فرمان
برآر، دست خدایی ز آستین ای شاه
بگیر، ز اهل ستم دادِ دوده ی عدنان
هر آن سری که نباشد به خطّ فرمانت
قلم صفت سرِ او را، به تیغ شق گردان
پی ثنای تو اشعار من چنان ماند
که دُر، برند، به دریا و گوهر اندر کان
چنان نماید شعرم که ابلهانه برند
شکر، به خطّه ی بنگاله زیره در کرمان
ولیک بلبل باید که در محبّت گل
به صد ترانه و دستان همی کند افغان
بود، به مدح و ثنای تو ذات من مجبور
که مام داده به عشق تو شیرم از پستان
اگرچه لایق مدح تو نیست اشعارم
ولی چه چاره جز اینم نبود در دکّان
صفات مصطفوی گر برون ز ادراک است
به قدر قوّه نموده است سعی خود حسّان
ز مدح او نشد افزون مقام مصطفوی
ولی بماند ز حسّان به روزگار نشان
منم «وفایی» کز یُمن همّتت امروز
گذشته رشته ی نظمم ز گوهر غلطان
به مدحت تو شدم نکته سنج و نغمه سرا
که دوستی را، معیار باشد و میزان
همیشه تا که کند انّما افاده ی حصر
علی مفید ضرر، تا که هست و بهر زیان
بود برای محبّ تو منحصر شادی
رسد زیان و ضرر، مر، عدوت را، بر جان
پس از ثنای امام زمان بود لازم
زبان حالی از او گردد در زمانه بیان
که در مصیبت جدّش حسین تشنه جگر
همیشه در، اسف و حُزن و ماتم است و فغان
زبان حال مقامش به این سخن گویا
که کاش بودم و بستم به خدمت تو میان
هزار حیف نبودم به کربلا آن روز
که در رکاب تو سر داده جان کنم قربان
میان ما ز قضا طول دهر فاصله شد
نشد که تا بشوم پیش مرگت از دل و جان
به جرم اینکه چنین کرد دهر دون پرور
کشم به تیغ ز پروردگان او چندان
که چهر دهر نمایم ز خونشان رنگین
که دجله دجله کنم خون به روزگار روان
به انتقام فشارم گلوی دهر ز قهر
که تا برون کنمش خون فاسد از شریان
ولی اگر همه یکباره قتل عام کنم
تلافی سرِ یک موی اصغرت نتوان
صغیر اصفهانی : قصاید
شمارهٔ ۳۵ - در تهنیت عید مولود ولی ذوالمنن
چو یار پرده ز رخسار برگرفت امروز
جهان پیر جوانی ز سر گرفت امروز
بلی چگونه نگردد جهان پیر جوان
که یار پرده ز رخسار برگرفت امروز
صبا ز قالیه بیزی چو طره جانان
سبق بعنبر و بر مشک تر گرفت امروز
هوا لطیف و فرحناک شد چو چهره حور
جهانچو خلد برین زیب و فر گرفت امروز
سزد بخلد ببالد زمین که زینت و فر
بسی ز خلد برین بیشتر گرفت امروز
اگرچه بود مصفا جهان ز مقدم عید
صفای تازه ز جای دگر گرفت امروز
پرید طایر اقبال خاکیان جائی
که همچو بیضه فلک زیر پر گرفت امروز
ز دست خویش مخور میکه بایدت ساغر
ز دست دلبر کی سیمبر گرفت امروز
مرو به مجلس کوران که بایدت منزل
ببزم مردم صاحبنظر گرفت امروز
گر اهل ورد و دعائی ز خود مشو غافل
که بایدت ز دعاها اثر گرفت امروز
که هست نیمه شعبان و حجه ابنحسن
نقاب از رخ همچون قمر گرفت امروز
چو عسگری پدری با هزار شوق و شعف
ببر چو مهدی قائم پسر گرفت امروز
پسر ولی خدا و پدر ولی خدا
چنین پسر بکنار آن پدر گرفت امروز
ستاره سحر دین نمود دوش طلوع
نهال گلشن توحید بر گرفت امروز
از آسمان هویت دمید خورشیدی
که پرتو رخ او بحر و بر گرفت امروز
خوشا بحال کسی کز محبت آن شاه
ز حق برات نجات از سقر گرفت امروز
برای راحت فردا و دفع هر بیداد
صغیر دامن آن دادگر گرفت امروز
جهان پیر جوانی ز سر گرفت امروز
بلی چگونه نگردد جهان پیر جوان
که یار پرده ز رخسار برگرفت امروز
صبا ز قالیه بیزی چو طره جانان
سبق بعنبر و بر مشک تر گرفت امروز
هوا لطیف و فرحناک شد چو چهره حور
جهانچو خلد برین زیب و فر گرفت امروز
سزد بخلد ببالد زمین که زینت و فر
بسی ز خلد برین بیشتر گرفت امروز
اگرچه بود مصفا جهان ز مقدم عید
صفای تازه ز جای دگر گرفت امروز
پرید طایر اقبال خاکیان جائی
که همچو بیضه فلک زیر پر گرفت امروز
ز دست خویش مخور میکه بایدت ساغر
ز دست دلبر کی سیمبر گرفت امروز
مرو به مجلس کوران که بایدت منزل
ببزم مردم صاحبنظر گرفت امروز
گر اهل ورد و دعائی ز خود مشو غافل
که بایدت ز دعاها اثر گرفت امروز
که هست نیمه شعبان و حجه ابنحسن
نقاب از رخ همچون قمر گرفت امروز
چو عسگری پدری با هزار شوق و شعف
ببر چو مهدی قائم پسر گرفت امروز
پسر ولی خدا و پدر ولی خدا
چنین پسر بکنار آن پدر گرفت امروز
ستاره سحر دین نمود دوش طلوع
نهال گلشن توحید بر گرفت امروز
از آسمان هویت دمید خورشیدی
که پرتو رخ او بحر و بر گرفت امروز
خوشا بحال کسی کز محبت آن شاه
ز حق برات نجات از سقر گرفت امروز
برای راحت فردا و دفع هر بیداد
صغیر دامن آن دادگر گرفت امروز
حاجب شیرازی : سایر اشعار
شمارهٔ ۴ - مسمط در میلاد با سعادت امام زمان علیه السلام
شد صبح وصل روشن یا ایهاالنائمون
قومو وقت الصباح یا معشرالمؤمنون
باده فراز آورید فانکم قادرون
عیان شد از جیب غیب ماکانو یوعدون
منعم مطلب رسید لعلکم تشکرون
وحدت صرف آمده است لوکره المشرکون
صبح سعادت دمید شد در میخانه باز
شد ره جور و ستم بر همه عالم فراز
قبله بود خم می فرض از آن شد نماز
ساقی، عمر تو باد چون سر زلفت دراز
عود، به مجمر بسوز، زود، به محضر بساز
به کوی مستان حق ایاه تعبدون
ز جیب خاور نمود، روی منیر آفتاب
بر آسمان شد بلند خیمه زرین طناب
قبابش از سیم خام طنابش از زرناب
تاخت به میدان سمند خسرو مالک رقاب
به دست صلحش عنان به پای عدلش رکاب
گوید ابطال را، ایاه فارهبون
خسرو ثانی عشر روی به عالم نمود
ز روی روشن عذار منیر، عالم نمود
دهان معجز بیان به اهل عالم گشود
ز آینه روزگار، زنگ دوئیت زدود
ز ظلم و عدوان بکاست به عدل و احسان فزود
قولو للعالمین لعلهم ینتهون
ای صنم حق شناس یار خداجوی من
شاهد خوشخوی من دلبر خوشبوی من
قدرت و نیروی من قوت بازوی من
بسته به هر موی تو جان و تن و موی من
بگو به ارباب حال ز زلف نیکوی من
اغلبکم فائزون اکثرکم مفلحون
ساقی سرمست ما عید تو بادا سعید
جام صبوحی خوش است خاصه درین صبح عید
در این مبارک صباح، بود ز رندان بعید
که ترک مستی کنند به مدتی بس بعید
بگو که شد آشکار طلعت رب مجید
شد متولد زمام آنکه به تمترون
در این مبارک صباح شد می صافی مباح
شد می صافی مباح در این مبارک صباح
زانکه پدیدار شد رایت خیر و فلاح
روز ظهور حق است دوره صلح و صلاح
ساقی مستان عشق ای تو مسیح صباح
به خصم گو گشت فاش ماکنتم تنذرون
جام به دست توام جمجمه جم چه شد
نیروی رستم چه بود همت حاتم چه شد
علم رهین وی است عالم و اعلم چه شد
دل حرم خاص اوست عرش معظم چه شد
خاتم حاتم چه بود معن مکرم چه شد
بگوی با مشرکین انتم لایهتدون
شد متولد زمام شاه حجاز و عراق
زبس به گوشش رسید زمزمه الفراق
به مهد هستی نشست از این همایون رواق
ز بعد چندی دگر، به مرکبی چون براق
زکنز غیبت شتافت، دو اسبه با طمطراق
نک همه جا حاضر است یا قوم ماتنظرون
دهر خرافت مأب تازه و اخضر بود
چرخ معمر، زنو ساده و سرمد بود
دیو دغل با شتاب از در حق رد بود
راه وفا گشت باز، باب ستم سد بود
طالب دجال چشم ناقص و مرتد بود
قائم دائم رسید یا ایهاالغافلون
شور قیامت بپا مهدی مطلق کند
چو جد خود مصطفی مه را منشق کند
حجت حق در جهان کار، به رونق کند
نگون به چاه عدم دشمن احمق کند
به اهل بطلان بگو، هر چه کند حق کند
صراط حق شد عیان لعلکم ترجعون
مهدی صاحب زمان امام حی مبین
کعبه ارباب صدق قبله اهل یقین
مظهر پروردگار، رحمت بر عالمین
آنکه پی نصرتش آید حبل المتین
علی عالی نسب پادشه یوم دین
قائم بر ذوالفقار لوکره المشرکون
نور الهی بتافت باز، در این ناحیه
چو قله طور، شد ساحت این بادیه
دلبر صد نقش بین فی عیشة راضیه
دشمن بوجهل شد مأواه هاویه
کسانکه پوشند تن به کسوت عاریه
عزیز بینندشان و انهم صاغرون
ماه سحرخیز من ساقی شب زنده دار
خیز در این صبحدم جام صبوحی بیار
وقت غنیمت شمار پای محبت بدار
به روز و شب از دو لب گوهر معنی ببار
چونکه شده آشکار مظهر پروردگار
دع ذکرالمنکرین فانهم داخرون
ای گهر بحر جود خسرو عالی نسب
به خلقت ممکنات شخص تو باشد سبب
قائد خلق عجم قائم قوم عرب
خصم تو رسواتر، است ز همسر بولهب
توئی که هر بی ادب شد ز کلامت ادب
ز منکرینت چه باک از آنکه لایفقهون
خجسته این انجمن از این مسمط بود
مسمط ما، به از هر چه مسمط بود
جود و خریط و نهاد فی المثل بط بود
شود، در آتش کباب اگرچه در شط بود
کیست که اندر سخن چو من مسلط بود
گویند ار هست کس گویم لایعلمون
«حاجب » درویش را خامه سحرآفرین
نویسد اندر کلام هذا سحر مبین
گیرد با نظم خود تمام روی زمین
ملک، به حق آن اوست بی حشم و بی نگین
کسانکه نشناختند هستند خود مشرکین
به شأنشان کی سزد لفظ هم المفلحون
قومو وقت الصباح یا معشرالمؤمنون
باده فراز آورید فانکم قادرون
عیان شد از جیب غیب ماکانو یوعدون
منعم مطلب رسید لعلکم تشکرون
وحدت صرف آمده است لوکره المشرکون
صبح سعادت دمید شد در میخانه باز
شد ره جور و ستم بر همه عالم فراز
قبله بود خم می فرض از آن شد نماز
ساقی، عمر تو باد چون سر زلفت دراز
عود، به مجمر بسوز، زود، به محضر بساز
به کوی مستان حق ایاه تعبدون
ز جیب خاور نمود، روی منیر آفتاب
بر آسمان شد بلند خیمه زرین طناب
قبابش از سیم خام طنابش از زرناب
تاخت به میدان سمند خسرو مالک رقاب
به دست صلحش عنان به پای عدلش رکاب
گوید ابطال را، ایاه فارهبون
خسرو ثانی عشر روی به عالم نمود
ز روی روشن عذار منیر، عالم نمود
دهان معجز بیان به اهل عالم گشود
ز آینه روزگار، زنگ دوئیت زدود
ز ظلم و عدوان بکاست به عدل و احسان فزود
قولو للعالمین لعلهم ینتهون
ای صنم حق شناس یار خداجوی من
شاهد خوشخوی من دلبر خوشبوی من
قدرت و نیروی من قوت بازوی من
بسته به هر موی تو جان و تن و موی من
بگو به ارباب حال ز زلف نیکوی من
اغلبکم فائزون اکثرکم مفلحون
ساقی سرمست ما عید تو بادا سعید
جام صبوحی خوش است خاصه درین صبح عید
در این مبارک صباح، بود ز رندان بعید
که ترک مستی کنند به مدتی بس بعید
بگو که شد آشکار طلعت رب مجید
شد متولد زمام آنکه به تمترون
در این مبارک صباح شد می صافی مباح
شد می صافی مباح در این مبارک صباح
زانکه پدیدار شد رایت خیر و فلاح
روز ظهور حق است دوره صلح و صلاح
ساقی مستان عشق ای تو مسیح صباح
به خصم گو گشت فاش ماکنتم تنذرون
جام به دست توام جمجمه جم چه شد
نیروی رستم چه بود همت حاتم چه شد
علم رهین وی است عالم و اعلم چه شد
دل حرم خاص اوست عرش معظم چه شد
خاتم حاتم چه بود معن مکرم چه شد
بگوی با مشرکین انتم لایهتدون
شد متولد زمام شاه حجاز و عراق
زبس به گوشش رسید زمزمه الفراق
به مهد هستی نشست از این همایون رواق
ز بعد چندی دگر، به مرکبی چون براق
زکنز غیبت شتافت، دو اسبه با طمطراق
نک همه جا حاضر است یا قوم ماتنظرون
دهر خرافت مأب تازه و اخضر بود
چرخ معمر، زنو ساده و سرمد بود
دیو دغل با شتاب از در حق رد بود
راه وفا گشت باز، باب ستم سد بود
طالب دجال چشم ناقص و مرتد بود
قائم دائم رسید یا ایهاالغافلون
شور قیامت بپا مهدی مطلق کند
چو جد خود مصطفی مه را منشق کند
حجت حق در جهان کار، به رونق کند
نگون به چاه عدم دشمن احمق کند
به اهل بطلان بگو، هر چه کند حق کند
صراط حق شد عیان لعلکم ترجعون
مهدی صاحب زمان امام حی مبین
کعبه ارباب صدق قبله اهل یقین
مظهر پروردگار، رحمت بر عالمین
آنکه پی نصرتش آید حبل المتین
علی عالی نسب پادشه یوم دین
قائم بر ذوالفقار لوکره المشرکون
نور الهی بتافت باز، در این ناحیه
چو قله طور، شد ساحت این بادیه
دلبر صد نقش بین فی عیشة راضیه
دشمن بوجهل شد مأواه هاویه
کسانکه پوشند تن به کسوت عاریه
عزیز بینندشان و انهم صاغرون
ماه سحرخیز من ساقی شب زنده دار
خیز در این صبحدم جام صبوحی بیار
وقت غنیمت شمار پای محبت بدار
به روز و شب از دو لب گوهر معنی ببار
چونکه شده آشکار مظهر پروردگار
دع ذکرالمنکرین فانهم داخرون
ای گهر بحر جود خسرو عالی نسب
به خلقت ممکنات شخص تو باشد سبب
قائد خلق عجم قائم قوم عرب
خصم تو رسواتر، است ز همسر بولهب
توئی که هر بی ادب شد ز کلامت ادب
ز منکرینت چه باک از آنکه لایفقهون
خجسته این انجمن از این مسمط بود
مسمط ما، به از هر چه مسمط بود
جود و خریط و نهاد فی المثل بط بود
شود، در آتش کباب اگرچه در شط بود
کیست که اندر سخن چو من مسلط بود
گویند ار هست کس گویم لایعلمون
«حاجب » درویش را خامه سحرآفرین
نویسد اندر کلام هذا سحر مبین
گیرد با نظم خود تمام روی زمین
ملک، به حق آن اوست بی حشم و بی نگین
کسانکه نشناختند هستند خود مشرکین
به شأنشان کی سزد لفظ هم المفلحون
امام خمینی : قصاید
در مدح ولیعصر (عج)
دوستان، آمد بهار عیش و فصل کامرانی
مژده آورده گل و خواهد ز بلبل مژدگانی
باد در گلشن فزون از حد، نموده مُشک بیزی
ابر در بستان، برون از حد نموده دُر فشانی
برقْ رخشان در فضا چون نیزه سالارِ توران
رعدْ نالان چون شه ایران ز تیر سیستانی
از وصول قطره باران به روی آب صافی
جلوهگر گشته طبقها پر ز دُرهای یمانی
دشت و صحرا گشته یکسر فرش، از دیبای اخضر
مر درختان راست در بر، جامه های پرنیانی
گوییا گیتی، چراغان است از گلهای الوان
سوسن و نسرین و یاس و یاسمین و استکانی
هم، منزّه طَرْف گلشن از شمیم اُقحوانی
هم، معطّر ساحت بستان ز عطر ضیمرانی
ارغوان و رُزّ و گل، صحن چمن را کرده قصری
فرش او سبز و فضایش زرد و سقفش ارغوانی
وآن شقایق، عاشق است و التفات یار دیده
روی از اینرو، نیم دارد سرخ و نیمی زعفرانی
لادن و میمون و شاه اِسْپَرغم و خیری و شب بو
بردهاند از طز خوش، گوی سبق از نقش مانی
ژاله بر لاله چو خال دلبران در دلربایی
نرگس و سنبل چو چشم و زلفشان در دلستانی
وآن بنفشه بین، پریشان کرده آن زلف معطّر
کرده دلها را پریشان همچو زلفین فلانی
زین سبب بنگر سر خجلت به زیر افکنده، گوید
من کجا و طُرّه مشکین و پُرچین فلانی؟
عشق بلبل کرده گل را در حریم باغ، بیتاب
آشکارا گوید از شهناز و شور و مهربانی
قمریک ماهور خواند، هدهد آواز عراقی
کبکْ صوت دشتی و تیهو بیات اصفهانی
این جهانِ تازه را گر مردگان بینند، گویند
ای خدای …
کی چنین خرّم بهاران دیده چشم اهل ایران؟
کرده نوروز کهن از نو خیال نوجوانی
یا خداوند این بساط عیش را کرده فراهم
تا به صد عزّت نماید از ولیاش میهمانی
حضرت صاحب زمان، مشکوة انوار الهی
مالک کوْن و مکان، مرآت ذات لامکانی
مظهر قدرت، ولیّ عصر، سلطان دو عالم
قائم آل محمّد،مهدی آخر زمانی
با بقاء ذات مسعودش، همه موجود باقی
بی لحاظ اقدسش، یکدم همه مخلوق فانی
خوشه چین خرمن فیضش، همه عرشی و فرشی
ریزه خوار خوان احسانش، همه انسی و جانی
از طفیل هستیاش، هستیّ موجودات عالم
جوهری و عقلی و نامی و حیوانیّ و کانی
شاهدی کو از ازل، از عاشقان بر بست رُخ را
بر سر مهر آمد و گردید مشهود و عیانی
از ضیائش ذرّهای برخاست، شد مهر سپهری
از عطایش بدرهای گردید بدر آسمانی
بهر تقبیل قدومش، انبیا گشتند حاضر
بهر تعظیمش، کمر خم کرد چرخ کهکشانی
گو بیا بشنو به گوش دل، ندای اُنظُرونی
ای که گشتی بیخود از خوف خطاب لَنْ ترانی
عید خُم با حشمت و فرّ سلیمانی بیامد
که نهادم بر سر از میلاد شه، تاج کیانی
جمعه می گوید من آن یارم که دائم در کنارم
نیمه شعبان مرا داد عزّت و جاه گرانی
قرنها باید که تا آید چنین عیدی به عالم
عید امسال از شرف، زد سکه صاحبقرانی
عقل گوید باش خامش، چند گویی مدح شاهی ؟
که سروده مدحتش حق، با زبان بی زبانی
ای که بی نور جمالت، نیست عالم را فروغی
تا به کی در ظلِّ امر غیبت کبری ، نهانی؟
پرده بردار از رخ و ما مردگان را جان ببخشا
ای که قلب عالم امکانی و جانِ جهانی
تا به کی این کافران، نوشند خون اهل ایمان؟
چند این گرگان، کنند این گوسفندان را شبانی؟
تا به کی این ناکسان، باشند بر ما حکمرانان؟
تا کی این دزدان، کنند این بی کسان را پاسبانی؟
تا به کی بر ما روا باشد جفای انگلیسی؟
آنکه در ظلم و ستم، فرد است و او را نیست ثانی
آنکه از حرصش، نصیب عالمی شد تنگدستی
آنکه بر آیات حق رفت از خطایش، آنچه دانی
خوار کن شاها تو او را در جهان تا صبح محشر
آنکه می زد در بسیط ارض، کوس کامرانی
تا بدانند از خداوند جهان، این دادخواهی
تا ببینند از شه اسلامیان، این حکمرانی
حوزه علمیّه قم را عَلَم فرما به عالم
تا کند فُلک نجات مسلمین را، بادبانی
بس کرم کن عمر و عزّت بر کریمی کز کرامت
کرده بر ایشان چو ابر رحمت حق، دُر فشانی
نیکخواهش را عطا فرما، بقای جاودانی
بهر بدخواهش رسان هر دم، بلای آسمانی
تا ز فرط گل، شود شاها زمین چون طرف گلشن
تا ز فیض فرودین، گردد جهانی چون جنانی
بگذرد بر دوستانت هر خزانی چون بهاری
رو کند بر دشمنانت هر بهاری چون خزانی
مژده آورده گل و خواهد ز بلبل مژدگانی
باد در گلشن فزون از حد، نموده مُشک بیزی
ابر در بستان، برون از حد نموده دُر فشانی
برقْ رخشان در فضا چون نیزه سالارِ توران
رعدْ نالان چون شه ایران ز تیر سیستانی
از وصول قطره باران به روی آب صافی
جلوهگر گشته طبقها پر ز دُرهای یمانی
دشت و صحرا گشته یکسر فرش، از دیبای اخضر
مر درختان راست در بر، جامه های پرنیانی
گوییا گیتی، چراغان است از گلهای الوان
سوسن و نسرین و یاس و یاسمین و استکانی
هم، منزّه طَرْف گلشن از شمیم اُقحوانی
هم، معطّر ساحت بستان ز عطر ضیمرانی
ارغوان و رُزّ و گل، صحن چمن را کرده قصری
فرش او سبز و فضایش زرد و سقفش ارغوانی
وآن شقایق، عاشق است و التفات یار دیده
روی از اینرو، نیم دارد سرخ و نیمی زعفرانی
لادن و میمون و شاه اِسْپَرغم و خیری و شب بو
بردهاند از طز خوش، گوی سبق از نقش مانی
ژاله بر لاله چو خال دلبران در دلربایی
نرگس و سنبل چو چشم و زلفشان در دلستانی
وآن بنفشه بین، پریشان کرده آن زلف معطّر
کرده دلها را پریشان همچو زلفین فلانی
زین سبب بنگر سر خجلت به زیر افکنده، گوید
من کجا و طُرّه مشکین و پُرچین فلانی؟
عشق بلبل کرده گل را در حریم باغ، بیتاب
آشکارا گوید از شهناز و شور و مهربانی
قمریک ماهور خواند، هدهد آواز عراقی
کبکْ صوت دشتی و تیهو بیات اصفهانی
این جهانِ تازه را گر مردگان بینند، گویند
ای خدای …
کی چنین خرّم بهاران دیده چشم اهل ایران؟
کرده نوروز کهن از نو خیال نوجوانی
یا خداوند این بساط عیش را کرده فراهم
تا به صد عزّت نماید از ولیاش میهمانی
حضرت صاحب زمان، مشکوة انوار الهی
مالک کوْن و مکان، مرآت ذات لامکانی
مظهر قدرت، ولیّ عصر، سلطان دو عالم
قائم آل محمّد،مهدی آخر زمانی
با بقاء ذات مسعودش، همه موجود باقی
بی لحاظ اقدسش، یکدم همه مخلوق فانی
خوشه چین خرمن فیضش، همه عرشی و فرشی
ریزه خوار خوان احسانش، همه انسی و جانی
از طفیل هستیاش، هستیّ موجودات عالم
جوهری و عقلی و نامی و حیوانیّ و کانی
شاهدی کو از ازل، از عاشقان بر بست رُخ را
بر سر مهر آمد و گردید مشهود و عیانی
از ضیائش ذرّهای برخاست، شد مهر سپهری
از عطایش بدرهای گردید بدر آسمانی
بهر تقبیل قدومش، انبیا گشتند حاضر
بهر تعظیمش، کمر خم کرد چرخ کهکشانی
گو بیا بشنو به گوش دل، ندای اُنظُرونی
ای که گشتی بیخود از خوف خطاب لَنْ ترانی
عید خُم با حشمت و فرّ سلیمانی بیامد
که نهادم بر سر از میلاد شه، تاج کیانی
جمعه می گوید من آن یارم که دائم در کنارم
نیمه شعبان مرا داد عزّت و جاه گرانی
قرنها باید که تا آید چنین عیدی به عالم
عید امسال از شرف، زد سکه صاحبقرانی
عقل گوید باش خامش، چند گویی مدح شاهی ؟
که سروده مدحتش حق، با زبان بی زبانی
ای که بی نور جمالت، نیست عالم را فروغی
تا به کی در ظلِّ امر غیبت کبری ، نهانی؟
پرده بردار از رخ و ما مردگان را جان ببخشا
ای که قلب عالم امکانی و جانِ جهانی
تا به کی این کافران، نوشند خون اهل ایمان؟
چند این گرگان، کنند این گوسفندان را شبانی؟
تا به کی این ناکسان، باشند بر ما حکمرانان؟
تا کی این دزدان، کنند این بی کسان را پاسبانی؟
تا به کی بر ما روا باشد جفای انگلیسی؟
آنکه در ظلم و ستم، فرد است و او را نیست ثانی
آنکه از حرصش، نصیب عالمی شد تنگدستی
آنکه بر آیات حق رفت از خطایش، آنچه دانی
خوار کن شاها تو او را در جهان تا صبح محشر
آنکه می زد در بسیط ارض، کوس کامرانی
تا بدانند از خداوند جهان، این دادخواهی
تا ببینند از شه اسلامیان، این حکمرانی
حوزه علمیّه قم را عَلَم فرما به عالم
تا کند فُلک نجات مسلمین را، بادبانی
بس کرم کن عمر و عزّت بر کریمی کز کرامت
کرده بر ایشان چو ابر رحمت حق، دُر فشانی
نیکخواهش را عطا فرما، بقای جاودانی
بهر بدخواهش رسان هر دم، بلای آسمانی
تا ز فرط گل، شود شاها زمین چون طرف گلشن
تا ز فیض فرودین، گردد جهانی چون جنانی
بگذرد بر دوستانت هر خزانی چون بهاری
رو کند بر دشمنانت هر بهاری چون خزانی
مفاتیح الجنان : فضیلت و اعمال شب و روز جمعه
اعمال روز جمعه
برای روز جمعه اعمال بسیاری است که در اینجا تنها به بیان چند مورد اکتفا می کنیم:
اول:
در رکعت اوّل نماز صبح سوره «جُمعه» و در رکعت دوّم، «توحید» خوانده شود.
دوم:
پس از نماز صبح، پیش از آنکه سخن بگوید این دعا را بخواند تا کفّاره گناهان او از این جمعه تا جمعۀ دیگر باشد:
اللّهُمَّ مَا قُلْتُ فِی جُمُعَتِی هَذِهِ مِنْ قَوْلٍ، أَوْ حَلَفْتُ فِیها مِنْ حَلْفٍ، أَوْ نَذَرْتُ فِیها مِنْ نَذْرٍ، فَمَشِییتُک بَینَ یدَی ذلِک کلِّهِ، فَمَا شِئْتَ مِنْهُ أَنْ یکونَ کانَ، وَمَا لَمْ تَشَأْ مِنْهُ لَمْ یکنْ، اللّهُمَّ اغْفِرْ لِی وَتَجاوَزْ عَنِّی، اللّهُمَّ مَنْ صَلَّیتَ عَلَیهِ فَصَلاَتِی عَلَیهِ، وَمَنْ لَعَنْتَ فَلَعْنَتی عَلَیهِ.
و دست کم در هر ماه یک بار این عمل را انجام دهد. و نیز روایت شده: هرکس در روز جمعه پس از نماز صبح بنشیند و به تعقیب بپردازد تا آفتاب برآید، هفتاد درجه در بهشت برین برای او بالا رود. و شیخ طوسی روایت کرده: که سنّت است این دعا را در تعقیب نماز صبح روز جمعه بخواند:
اللّهُمَّ إِنِّی تَعَمَّدْتُ إِلَیک بِحَاجَتِی، وَأَنْزَلْتُ إِلَیک الْیوْمَ فَقْرِی وَفَاقَتِی وَمَسْکنَتِی، فَأَنَا لِمَغْفِرَتِک أَرْجَی مِنِّی لِعَمَلِی، وَلَمَغْفِرَتُک وَ رَحْمَتُک أَوْسَعُ مِنْ ذُنُوبِی، فَتَوَلَّ قَضاءَ کلِّ حَاجَةٍ لِی بِقُدْرَتِک عَلَیهَا وَتَیسِیرِ ذلِک عَلَیک، وَ لِفَقْرِی إِلَیک فَإنِّی لَمْ أُصِبْ خَیراً قَطُّ إِلّا مِنْک، وَلَمْ یصْرِفْ عَنِّی سُوءً قَطُّ أَحَدٌ سِوَاک، وَلَسْتُ أَرْجُو لآخِرَتِی وَدُنْیای و لا لِیوْمِ فَقْرِی یوْمَ یفْرِدُنِی النَّاسُ فِی حُفْرَتِی وَأُفْضِی إِلَیک بِذَنْبِی سِوَاک.
سوم:
روایت شده: هرکس در روز جمعه و دیگر روزها پس از نماز ظهر و نماز صبح بگوید:
اللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ.
نمیرد تا حضرت قائم(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) را دریابد. و اگر «صد مرتبه» این صلوات را بخواند، خدا شصت حاجت، سی حاجت از حاجات دنیا و سی حاجت از حاجات آخرتش را برآورده کند.
چهارم:
پس از نماز صبح سوره «الرَّحْمن» را بخواند و بعد از آیه:
«فَبِأَی آلاءِ رَبِّکما تُکذِّبانِ».
بگوید:
لَابِشَیءٍ مِنْ آلآئِک رَبِّ أُکذِّبُ.
پنجم:
شیخ طوسی(رحمه الله) فرموده: مستحب است پس از نماز صبح روز جمعه «صد مرتبه» سوره «توحید» را بخواند و «صد مرتبه» بر محمّد و آل محمّد صلوات فرستد و «صد مرتبه» استغفار کند و سوره های «نساء، هود، کهف، صافات، الرّحمن» را بخواند.
ششم:
سوره های: «احقاف» و «مؤمنون» را بخواند. از امام صادق(علیه السلام) روایت شده: هرکه در هر شب جمعه یا در هر روز جمعه سوره «احقاف» را بخواند، در دنیا هراسی به دلش راه نیابد و از وحشت بزرگ روز قیامت ایمن گردد و نیز آن حضرت فرمود: هرکس جمعه ها بر خواندن سوره «مؤمنون» پشت کار داشته باشد، خدای تعالی پایان کارش را نیکبختی و سعادت قرار دهد و جایگاهش در بهشت برین با پیامبران الهی باشد.
هفتم:
پیش از طلوع آفتاب «ده مرتبه» سوره «قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ» را بخواند و دعا کند تا خواسته اش اجابت شود.
روایت شده: حضرت زین العابدین(علیه السلام) چون صبح روز جمعه می شد، تا ظهر «آیت الکرسی» [آیه 255 سوره بقره: «اللّهُ لا إلهَ إلّا هُوَ الحَی. . . و لاَ یؤُودُهُ حِفْظُهُما وَ هُوَ الْعَلِی الْعَظِیمُ»] را می خواند و چون از نمازها فراغت می یافت، به تلاوت سورۀ«انّا انزلناه» می پرداخت.
و بدان که برای خواندن «آیت الکرسی بر اساس نزولش» در روز جمعه فضیلت بسیار روایت شده است. [علاّمه مجلسی گوید: آیت الکرسی بر اساس نزول، بنا بر روایت علی بن ابراهیم و شیخ کلینی عبارت است از: «اللّهُ لا إلهَ إلّا هُوَ الحَی. . . » تا «هُمْ فِیها خَالِدُون»]
هشتم:
غسل جمعه کند و آن ازجمله اعمال مستحبی است که بر آن تأکید بسیار شده. و در روایت آمده: که حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) به حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: یا علی! در هر جمعه غسل کن، گرچه به خاطر آن غذای خود را برای به دست آوردن آب جهت غسل کردن بفروشی و گرسنه بمانی؛ زیرا هیچ عمل مستحبّی برتر از غسل روز جمعه نیست.
و از امام صادق(علیه السلام) روایت شده: هرکه در روز جمعه غسل کند و این دعا را بخواند:
أَشْهَدُ أَنْ لَاإِلهَ إِلّا اللّهُ وَحْدَهُ لَاشَرِیک لَهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاجْعَلْنِی مِنَ التَّوَّابِینَ، وَاجْعَلْنِی مِنَ الْمُتَطَهِّرِینَ.
برای او تا جمعه آینده حالت پاکی و طهارت پیدا شود؛ یعنی: از گناهان پاک می گردد یا آنکه اعمال او با طهارت معنوی انجام می گیرد و مورد پذیرش خداوند واقع می شود؛
و به احتیاط نزدیک تر آن است که تا جایی که ممکن است، غسل جمعه را ترک نکنند؛ باید دانست وقت غسل جمعه پس از طلوع سپیده دم تا زمان ظهر است و هرچه نزدیک تر به ظهر انجام شود، بهتر است.
نهم:
آنکه سر را با گل خطمی بشوید؛ زیرا که این کار از بیماری پیسی و دیوانگی ایمنی می بخشد.
دهم:
ناخن و موی پشت لبش را بچیند زیرا ثواب بسیار دارد و روزی را افزون می کند و او را از گناه تا جمعه دیگر دور می سازد و از بیماری دیوانگی و جذام و پیسی ایمنی می دهد و بهتر است در وقت چیدن ناخن و زدودن موی پشت لب بخواند:
بِسْمِ اللّهِ وَبِاللّهِ وَعَلَی سُنَّةِ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ.
و درگرفتن ناخن، از انگشت کوچک دست چپ شروع و به انگشت کوچک دست راست پایان دهد و این شیوه را در گرفتن ناخن های پای خود نیز رعایت کند؛ پس ازآن ناخن های چیده را دفن کند.
یازدهم:
بوی خوش استعمال کند و جامه های پاکیزه خود را بپوشد.
دوازدهم:
صدقه دهد چه بر طبق یک روایت: ثواب صدقه دادن در شب و روز جمعه، هزار برابر اوقات دیگر است.
سیزدهم:
برای خانوادۀخود خوردنی های خوب و تازه از قبیل میوه و گوشت تهیه کند تا به آمدن جمعه شاد شوند.
چهاردهم:
پیش از خوردن صبحانه انار و پیش از ظهر هفت برگ کاسنی بخورد.
از امام موسی بن جعفر(علیه السلام) روایت شده: هرکه در روز جمعه وقتی که ناشتاست یک انار بخورد تا چهل روز دل او را نورانی گرداند؛ و اگر دو انار بخورد تا هشتاد روز و اگر سه انار تا صدوبیست روز، وسوسه شیطان را از او دور کند؛ و هرکس وسوسه شیطان از او دور شود نافرمانی خدا نکند و هرکه نافرمانی خدا نکند وارد بهشت شود.
شیخ طوسی در کتاب «مصباح» فرموده: در مورد خوردن انار در روز و شب جمعه فضیلت بسیار روایت شده.
پانزدهم:
خود را از کارهای دنیا آسوده کند و به آموختن مسائل دین بپردازد، نه آنکه روز جمعه را به گشت وگذار و تفریح در باغ ها و کشتزارهای مردم و هم سخنی با اراذل و مردمان بی عار و مسخرگی و عیب گویی از مردم و خنده های قهقهه و خواندن اشعار و غوطه ور شدن در کارهای باطل و امثال این ها هزینه کند که مفاسدش بیش از آن است که بیان شود.
از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است: بدا به حال مسلمانی که روز جمعه را در هفته هزینه یادگیری مسائل دینی خود نکند و برای این کار، خود را از کارهای دیگر آسوده نسازد.
از حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) روایت شده: هرگاه در روز جمعه ببینید پیرمردی سرگذشت دوران جاهلیت و کفر را برای مردم بیان می کند، بر سرش سنگریزه بزنید.
شانزدهم:
آنکه «هزار مرتبه» صلوات فرستد، از امام باقر(علیه السلام) روایت است: هیچ عبادتی در روز جمعه نزد من محبوب تر از صلوات بر محمّد و آل مطهّر او (صَلَّی اللهُ عَلَیهِم اَجمَعین) نیست.
نویسنده گوید: اگر برای «هزار مرتبه» صلوات فرصت نکرد، دست کم «صد مرتبه» را ترک نکند تا در روز قیامت چهره اش نورانی گردد؛ و روایت شده: هرکس روز جمعه «صد مرتبه» صلوات فرستد و «صد مرتبه» بگوید:
اَستَغفِرُاللّهَ رَبِّی وَ اَتُوبُ اِلَیهِ.
و «صد مرتبه» سوره «توحید» را بخواند، آمرزیده خواهد شد. و نیز روایت شده: که ثواب صلوات بر محمّد و آل محمّد، بین نماز ظهر و عصر برابر با ثواب هفتاد حج است.
هفدهم:
حضرت رسول و ائمه طاهرین(علیهم السلام) را زیارت کند و کیفیت آن در «باب زیارات» خواهد آمد.
هجدهم:
آنکه به زیارت گذشتگان به ویژه پدر و مادر یا یکی از ایشان برود که این عمل ثواب بسیار دارد؛از امام باقر(علیه السلام) روایت شده: مردگان را در روز جمعه زیارت کنید، زیرا می دانند چه کسی به زیارت ایشان رفته است ازاین رو شاد می شوند.
نوزدهم:
دعای «ندبه» را که از اعمال عیدهای چهارگانه است بخواند؛ این دعا بعدازاین در جای خودش خواهد آمد.
بیستم:
بدان که برای روز جمعه جز نافلۀ آن که «بیست رکعت» است، نمازهای بسیاری ذکرشده است.
کیفیت نافله مذکور بنا بر مشهور آن است که «شش رکعت» آن زمانی که نور آفتاب افق را فراگیرد بجا آورده شود و «شش رکعت» دیگر وقتی که خورشید بالا بیاید و «شش رکعت» دیگر نزدیک ظهر و «دو رکعت» پس از ظهر پیش از نماز ظهر و یا آنکه «شش رکعت» اوّل را پس از نماز جمعه یا نماز ظهر بجا آورد، به صورتی که در کتب فقها و «مصابیح» ذکرشده.
البته نمازهای بسیار دیگری نیز روایت شده که ذکر بعضی از آن ها در این مقام مناسبت دارد، هرچند بیشتر آن ها ارتباطی به روز جمعه ندارد، ولی بجا آوردن آن ها در روز جمعه بیشتر فضیلت دارد.
ازجمله آن ها «نماز کامله» است که شیخ طوسی و سید ابن طاووس و شهید و علّامه حلّی و دیگران به سندهای بسیار و معتبر از امام صادق(علیه السلام) و ایشان از پدران بزرگوارشان(علیهم السلام) از حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) روایت کرده اند.
نماز دیگر: حارث همدانی از امیرالمؤمنین(علیه السلام) روایت کرده: اگر بتوانی در روز جمعه «ده رکعت» نماز بخوان و رکوع و سجودش را تمام و کامل به جا آر و پس از هر دو رکعت «صد مرتبه» بگو:
سُبْحانَ اللّهِ وَبِحَمْدِهِ.
که فضیلت بسیار دارد. به سند معتبر از امام صادق(علیه السلام) روایت شده است: هرکس سوره «اِبراهیم» و سوره «حجر» را در دو رکعت نماز در روز جمعه بخواند، هرگز دچار پریشانی و دیوانگی و یا بلایی دیگر نشود.
و از جمله آن نمازها؛ «نماز حضرت رسول»(صلی الله علیه وآله) است؛ سید ابن طاووس به سند معتبر از حضرت رضا(علیه السلام) روایت کرده: که از آن حضرت دربارۀ«نماز حضرت جعفر طیار»(رحمة الله علیه) پرسیدند؛ حضرت فرمود: چرا به نماز حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) بی توجهی؟ شاید رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نماز جعفر را بجا نیاورده باشد و شاید جعفر نماز رسول خدا(صلی الله علیه وآله) را نخوانده باشد.
و نیز از جملۀآن نمازها؛ «نماز امیرالمؤمنین» (علیه السلام) است.
شیخ و سید از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده اند: هرکه از شما نماز امیرالمؤمنین(علیه السلام) را بخواند، از گناهان پاک شود مانند روزی که از مادر زاده شده و حاجاتش در پیشگاه حق برآورده شود.
[و از جمله آن نمازها]؛«نماز حضرت فاطمه»(سلام الله علیها) [است.]
روایت شده: حضرت فاطمه(سلام الله علیها) دو رکعت نماز می خواند که جبرئیل به ایشان آموخته بود.
نویسنده گوید: سید ابن طاووس در کتاب «جمال الاسبوع» [زیبایی ایام هفته] برای هر یک از امامان(علیهم السلام) نمازی به همراه دعا بیان کرده که شایسته است در اینجا ذکر شود:
«نماز حضرت مجتبی علیه السلام»
«نماز امام حسین علیه السلام»
«نماز امام زین العابدین علیه السلام»
«نماز امام باقر علیه السلام»
«نماز امام صادق علیه السلام»
«نماز امام موسی بن جعفرعلیه السلام»
«نماز امام رضا علیه السلام»
«نماز امام جواد علیه السلام»
«نماز امام هادی علیه السلام»
«نماز امام حسن عسگری علیه السلام»
«نماز حضرت صاحب الزّمان عَجَّلَ اللّه تعالی فَرَجَه»
[و از جمله آن نمازها]؛ «نماز جناب جعفر طیار» (رحمه الله) [است.]
این نماز که اکسیر اعظم و کبریت احمر است و به سندهای بسیار معتبر با فضیلت فراوان که مهم ترین آن آمرزش گناهان بزرگ است روایت شده و بهترین زمان برای بجا آوردن آن، آغاز روز جمعه است؛
بیست و یکم:
از اعمال روز جمعه این که چون خورشید به گاه ظهر رسد، دعایی را که محمّد بن مسلم از امام صادق علیه السلام روایت کرده است بخواند و آن دعا آن گونه که در «مصباح المتهجّد» شیخ طوسی نقل شده، این است:
لا إِلهَ إِلّا اللّهُ، وَ اللّهُ أَکبَرُ، وَ سُبْحَانَ اللّهِ، وَ الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی لَمْ یتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یکنْ لَهُ شَرِیک فِی الْمُلْک، وَ لَمْ یکنْ لَهُ وَلِی مِنَ الذُّلِّ، وَ کبِّرْهُ تَکبِیراً.
آنگاه بگو:
یا سَابِغَ النِّعَمِ، یا دَافِعَ النِّقَمِ، یا بَارِئَ النَّسَمِ، یا عَلِی الْهِمَمِ، یا مُغْشِی الظُّلَمِ، یا ذَا الْجُودِ وَ الْکرَمِ، یا کاشِفَ الضُّرِّ وَ الْأَلَمِ، یا مُونِسَ الْمُسْتَوْحِشِینَ فِی الظُّلَمِ، یا عَالِماً لا یعَلَّمُ، صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ افْعَلْ بِی مَا أَنْتَ أَهْلُهُ، یا مَنِ اسْمُهُ دَوَاءٌ، وَ ذِکرُهُ شِفَاءٌ، وَ طَاعَتُهُ غَنَاءٌ، إرْحَمْ مَنْ رَأْسُ مَالِهِ الرَّجَاءُ، وَ سِلاحُهُ الْبُکاءُ، سُبْحَانَک لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ، یا حَنَّانُ یا مَنَّانُ یا بَدِیعَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ، یا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِکرَامِ.
بیست و دوّم:
در رکعت اول نماز ظهر جمعه پس از سوره «حمد» سوره «جمعه» و در رکعت دوم آن بعد از سوره «حمد» سوره «منافقین» بخواند؛ و در رکعت اول نماز عصر پس از سوره «حمد» سوره «جمعه» و در رکعت دوم پس از سوره «حمد» سوره «توحید» را بخواند.
شیخ صدوق از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده: از چیزهایی که بر هر مؤمن شیعه ای واجب و لازم است این که در شب جمعه نماز را با سوره «جُمُعَه» و سوره «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَی» و در روز جمعه نماز را با سوره «جُمُعَه» و «مُنافِقین» بخواند؛ هرگاه این شیوه را رعایت کند، گویا به عمل رسول الله(صلی اللّه علیه و آله) رفتار کرد و ثواب و پاداشش از سوی خداوند بهشت خواهد بود.
شیخ کلینی به سند حَسَن، سندی که همچون سند صحیح است از حلبی روایت کرده:از حضرت صادق علیه السلام پرسیدم: هرگاه در روز جمعه به تنهایی نماز بخوانم، یعنی به نماز جمعه موفّق نشوم، آیا چهار رکعت نماز ظهر را با صدای بلند بخوانم؟ فرمود: آری، ولی در روز جمعه در نماز ظهر پس از «حَمد» سوره های «جُمُعَه» و «مُنافِقین» بخوان.
بیست و سوم:
شیخ طوسی در کتاب «مصباح المتهجّد» از امام صادق علیه السلام روایت کرده است: هرکه پس از سلام نماز ظهر روز جمعه سوره های «حَمد، ناس، فَلَق، تَوحید» و «کافِرون» را هر کدام «هفت بار» بخواند؛ و نیز آیه «لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ» را که در آخر سوره «برائت» [نهمین سوره قرآن] است و آیه «لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ» را که در آخر سوره «حشر» قرار دارد تا پایان سوره و «پنج آیه آل عمران» را از «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» تا «إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمِیعادَ» [190 194] بخواند، از این جمعه تا جمعه دیگر، از گزند دشمنان و نیز آسیب بلاها در امان باشد.
بیست و چهارم:
شیخ طوسی از امام صادق علیه السلام روایت نموده است: هر که پس از نماز صبح یا پس از نماز ظهر بگوید:
اَللّهُمَّ اجْعَلْ صَلاتَک، وَ صَلاةَ مَلائِکتِک وَ رُسُلِک، عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ.
تا یک سال بر او گناهی نوشته نشود.
و نیز فرموده: هر که بعد از نماز صبح و نماز ظهر بگوید:
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ.
نمیرد تا حضرت قائم (عج) را درک کند. نویسنده گوید: اگر دعای پیشین را پس از فریضه ظهر جمعه بخواند تا جمعه دیگر از بلاها در امان باشد؛
و نیز روایت شده است: هر که بین دو نماز روز جمعه، بر محمّد و آل محمّد صلوات فرستد، پاداش آن برابر پاداش هفتاد رکعت نماز خواهد بود.
بیست و پنجم:
دعای «یا مَنْ یَرْحَمُ مَنْ لا تَرْحَمُهُ الْعِبادُ» و دعای «اَللّهُمَّ هذا یَوْمٌ مُبارَکٌ» را که هر دو از دعاهای «صحیفه کامله» [صحیفه کامله سجّادیه] است بخواند.
بیست و ششم:
شیخ طوسی در کتاب «مصباح المتهجد» فرموده است: از امامان(علیهم السلام) روایت شده: هر که در روز جمعه پس از نماز ظهر دو رکعت نماز به جای آورد و در هر رکعت بعد از سوره «حمد» «هفت بار» «قل هو اللّه احد» بخواند و پس از نماز بگوید:
اَللّهُمَّ اجْعَلْنِی مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ، الَّتِی حَشْوُهَا الْبَرَکةُ، وَ عُمَّارُهَا الْمَلائِکةُ، مَعَ نَبِینَا مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ، وَ أَبِینَا إِبْرَاهِیمَ عَلَیهِ السَّلامُ.
تا جمعه دیگر دچار فتنه ای نشود و حق تعالی او را در کنار و به همراه محمّد صلی الله علیه وآله و اهل بیتش و ابراهیم(علیه السلام) بگذارد.
علامه مجلسی (رحمه اللّه) فرموده: اگر این دعا را فردی که سیّد نیست بخواند به جای «وَ أَبِینا» بگوید «وَ أَبِیهِ».
بیست و هفتم:
روایت شده است: که بهترین زمان برای فرستادن صلوات در روز جمعه، پس از عصر است؛ بنابراین در آن وقت «صد مرتبه» بگو:
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ.
شیخ طوسی فرموده است: روایت شده: مستحب است «صد مرتبه» بگویی:
صَلَوَاتُ اللّهِ وَ مَلائِکتِهِ، وَ أَنْبِیائِهِ وَ رُسُلِهِ، وَ جَمِیعِ خَلْقِهِ، عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ السَّلامُ عَلَیهِ وَ عَلَیهِمْ، وَ عَلَی أَرْوَاحِهِمْ وَ أَجْسَادِهِمْ، وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ.
شیخ بزرگوار، ابن ادریس در کتاب «سرائر» از جامع «بزنطی» نقل کرده است: که ابو بصیر گفت: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم می فرمود: صلوات بر محمّد و آل محمّد در بین ظهر و عصر، برابر با هفتاد رکعت نماز است و کسی که پس از عصر روز جمعه بگوید:
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، الْأَوْصِیاءِ الْمَرْضِیینَ، بِأَفْضَلِ صَلَوَاتِک، وَ بَارِک عَلَیهِمْ بِأَفْضَلِ بَرَکاتِک، وَ السَّلامُ عَلَیهِمْ وَ عَلَی أَرْوَاحِهِمْ وَ أَجْسَادِهِمْ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ.
برای او همانند پاداش عمل پریان و آدمیان در آن روز خواهد بود. نویسنده گوید: این صلوات ارزنده در نوشته های بزرگان حدیث با سندهای بسیار معتبر، با فضیلت های فراوان روایت شده؛ و چنانچه «ده بار» و «هفت بار» خوانده شود بهتر است، زیرا از امام صادق(علیه السلام) روایت شده:
هرکه پس از نماز عصر روز جمعه، پیش از آنکه از جای خویش برخیزد، این صلوات را «ده بار» بخواند، فرشتگان از این جمعه تا جمعه آینده در همین ساعت بر او صلوات می فرستند و نیز از آن حضرت روایت شده: هنگامی که نماز عصر روز جمعه را خواندی «هفت بار» این صلوات را بخوان. و شیخ کلینی در کتاب «کافی» روایت کرده: وقتی که در روز جمعه نماز خود را خواندی بگو:
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، الْأَوْصِیاءِ الْمَرْضِیینَ، بِأَفْضَلِ صَلَوَاتِک، وَ بَارِک عَلَیهِمْ بِأَفْضَلِ بَرَکاتِک، وَ السَّلامُ عَلَیهِ وَ عَلَیهِمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ.
به یقین هر که این صلوات را، پس از نماز عصر بخواند حق تعالی برای او صد هزار کار نیک ثبت کند و از او صد هزار گناه را پاک نماید و صد هزار حاجتش را روا کند و صد هزار بار مقامش را در بهشت بلند گرداند؛
و نیز شیخ کلینی فرموده: روایت شده: هر که این صلوات را «هفت بار» بخواند برای او به تعداد بندگان کار نیک ثبت کنند و عملش در آن روز مورد پذیرش قرار گیرد و در روز قیامت حاضر می شود در حالی که بین دو چشم او نور پرفروغی می درخشد؛
و «صلواتی» در «اعمال روز عرفه» خواهد آمد که هرکس آن را بخواند حضرت محمّد(صلی الله علیه وآله) و آل محمّد را خشنود سازد.
بیست و هشتم:
بعد از عصر «هفتاد بار» بگوید:
أَسْتَغْفِرُ اللّهَ رَبِّی وَ أَتُوبُ إِلَیهِ
تا حق تعالی گناهان او را بیامرزد.
بیست و نهم:
«صد بار» سوره «انّا انزلناه» را بخواند. از امام موسی بن جعفر(علیه السلام) روایت شده است: برای خداوند در روز جمعه هزار نسیم رحمت است که هرچه بنده اش بخواهد از آن نسیم مهرآمیز ببخشد، پس هر که بعد از عصر روز جمعه «صدبار» سوره «انّا انزلناه» را بخواند، حق تعالی آن هزار رحمت را چند برابر گرداند و به او عطا فرماید.
سی ام:
«دعای عشرات» را که در صفحات بعد خواهد آمد بخواند.
سی و یکم:
شیخ طوسی فرموده است: هنگام اجابت دعا ساعت آخر روز جمعه تا غروب آفتاب است، سزاوار است مؤمن در آن ساعت بسیار دعا کند؛
و روایت شده است: ساعت اجابت دعا، هنگامی است که نیمی از خورشید غروب کرده باشد و نیمه دیگر آن در مغرب دیده شود. حضرت فاطمه(سلام الله علیها) در آن هنگام دعا می کرد، بنابراین دعا در آن ساعت مستحب است؛ و دعایی را که از پیامبر(صلی الله علیه وآله) روایت شده مستحب است در ساعت اجابت دعا بخواند؛ و آن دعا این است:
سُبْحَانَک لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ، یا حَنَّانُ یا مَنَّانُ، یا بَدِیعَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ، یا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِکرَامِ.
و در ساعت آخر روز جمعه دعای «سمات» را که پس ازاین خواهد آمد بخواند. آگاه باش که روز جمعه از چند جهت اختصاص و تعلّق به امام عصر(عجلّ الله تعالی فرجه الشریف) دارد:
یکی آنکه ولادت با سعادت ایشان در آن روز بوده، دیگر آنکه ظهور پر از سرور آن حضرت در روز جمعه خواهد بود و ازاین رو، انتظار فرج در آن روز بیش از روزهای دیگر است و در «زیارت ویژه» به آن حضرت در روز جمعه آمده است «هذَا یَوْمُ الْجُمُعَةِ وَ هُوَ یَوْمُکَ الْمُتَوَقَّعُ فِیهِ ظُهُورُکَ، وَ الْفَرَجُ فِیهِ لِلْمُؤْمِنِینَ عَلَی یَدِکَ؛ این روز جمعه است، روزی که انتظار می رود در آن ظهور کنی و به دست تو برای مومنان گشایش حاصل شود. »
بلکه عید بودن روز جمعه و آن را یکی از عیدهای چهارگانه شمردن در حقیقت به خاطر زمان ظهور آن حضرت است که در آن هنگام زمین را از آلودگی شرک و کفر و ناپاکی به گناه و نیز از وجود ستمکاران و دین ستیزان و کافران و منافقان پاک و پاکیزه می گرداند و با آشکار ساختن کلمه حق و برافراشتن پرچم ایمان و احکام دین، چشم و دل خاصان اهل ایمان را در آن روز روشن و مسرور و خرسند می سازد: «وأشْرقت الأَرض بنور ربّها؛ زمین به پرتو پروردگارش تابنده گشت. »
پس شایسته است که در این روز «صلوات کبیر» را بخوانی و دعایی را که امام رضا(علیه السلام) امر به خواندن آن برای صاحب الأمر (عج) فرموده اند قرائت کنی و آغاز آن دعا این است: «اللّهُمَّ ادْفَعْ عَنْ وَ لِیِّکَ وَخَلِیفَتِکَ. . . » که به طور کامل در «باب زیارات»، در آخر «اعمال سرداب» خواهد آمد؛
و نیز شایسته است دعایی را که شیخ ابو عَمرو عَمروی(قَدَّسَ اللهُ رُوحَه) به ابو علی بن همّام دیکته کرده و فرموده است که آن را در زمان غیبت قائم آل محمّد(صلی الله علیه وآله) بخوانند، بخوانی و چون آن صلوات و این دعا طولانی است، به جهت رعایت اختصار آن ها را ذکر نکردیم؛ علاقمندان می توانند به کتاب های «مصباح المتهجّد» و «جمال الاسبوع» مراجعه کنند.
جا دارد در اینجا صلواتی را که به ابوالحسن ضرّاب اصفهانی منسوب است و شیخ طوسی و سید ابن طاووس آن را در اعمال عصر روز جمعه ذکر نموده اند بیان کنیم.
سید ابن طاووس فرموده است: این صلوات از مولای ما حضرت مهدی (عج) روایت شده است و چنانچه تعقیبات روز جمعه را به جهت عذری نتوانستی بخوانی، هرگز این صلوات را ترک نکن، به جهت امری که خداوند(جَلَّ جَلالُه) ما را به آن آگاه کرده است.
آنگاه سید در ادامه، سند آن را با متن صلوات نقل کرده است؛ امّا شیخ در «مصباح المتهجّد» فرموده است: این صلوات از حضرت صاحب الزّمان (عج) روایت شده که در مکه بدست ابوالحسن ضرّاب اصفهانی رسیده است و ما سند آن را به خاطر فشرده بودن نسخه ذکر نکردیم؛ و آن دعا این است:
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ سَیدِ الْمُرْسَلِینَ، وَخَاتَمِ النَّبِیینَ، وَحُجَّةِ رَبِّ الْعَالَمِینَ، الْمُنْتَجَبِ فِی الْمِیثَاقِ، الْمُصْطَفی فِی الظِّلالِ، الْمُطَهَّرِ مِنْ کلِّ آفَةٍ، الْبَرِیءِ مِنْ کلِّ عَیبٍ، الْمُؤَمَّلِ لِلنَّجَاةِ، الْمُرْتَجَی لِلشَّفاعَةِ، الْمُفَوَّضِ إِلَیهِ دِینُ اللّهِ، اللّهُمَّ شَرِّفْ بُنْیانَهُ، وَعَظِّمْ بُرْهَانَهُ، وَأَفْلِجْ حُجَّتَهُ، وَارْفَعْ دَرَجَتَهُ، وَأَضِئْ نُورَهُ، وَبَیضْ وَجْهَهُ، وَأَعْطِهِ الْفَضْلَ وَالْفَضِیلَةَ، وَالْمَنْزِلَةَ وَالْوَسِیلَةَ، وَالدَّرَجَةَ الرَّفِیعَةَ، وَابْعَثْهُ مَقَاماً مَحْمُوداً یغْبِطُهُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، وَصَلِّ عَلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ، وَوَارِثِ الْمُرْسَلِینَ، وَقَائِدِ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ، وَسَیدِ الْوَصِیینَ، وَحُجَّةِ رَبِّ الْعَالَمِینَ، وَصَلِّ عَلَی الْحَسَنِ بْنِ عَلِی إِمَامِ الْمُؤْمِنِینَ، وَوَارِثِ الْمُرْسَلِینَ، وَحُجَّةِ رَبِّ الْعَالَمِینَ، وَصَلِّ عَلَی الْحُسَینِ بْنِ عَلِی إِمَامِ الْمُؤْمِنِینَ، ووَارِثِ الْمُرْسَلِینَ، وَحُجَّةِ رَبِّ الْعالَمِینَ؛
وَصَلِّ عَلَی عَلِی بْنِ الْحُسَینِ إِمَامِ الْمُؤْمِنِینَ، وَوَارِثِ الْمُرْسَلِینَ، وَحُجَّةِ رَبِّ الْعالَمِینَ، وَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی إِمَامِ الْمُؤْمِنِینَ، وَوَارِثِ الْمُرْسَلِینَ، وَحُجَّةِ رَبِّ الْعالَمِینَ، وَصَلِّ عَلی جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ إِمَامِ الْمُؤْمِنِینَ، وَوَارِثِ الْمُرْسَلِینَ، وَحُجَّةِ رَبِّ الْعالَمِینَ، وَصَلِّ عَلَی مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ إِمَامِ الْمُؤْمِنِینَ، وَوَارِثِ الْمُرْسَلِینَ، وَحُجَّةِ رَبِّ الْعالَمِینَ، وَصَلِّ عَلَی عَلِی بْنِ مُوسی إِمَامِ الْمُؤْمِنِینَ، وَوَارِثِ الْمُرْسَلِینَ، وَحُجَّةِ رَبِّ الْعالَمِینَ، وَصَلِّ عَلی مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی إِمَامِ الْمُؤْمِنِینَ، وَوَارِثِ الْمُرْسَلِینَ، وَحُجَّةِ رَبِّ الْعالَمِینَ، وَصَلِّ عَلَی عَلِی بْنِ مُحَمَّدٍ إِمَامِ الْمُؤْمِنِینَ، وَوَارِثِ الْمُرْسَلِینَ، وَحُجَّةِ رَبِّ الْعالَمِینَ، وَصَلِّ عَلَی الْحَسَنِ بْنِ عَلِی إِمَامِ الْمُؤْمِنِینَ، وَوَارِثِ الْمُرْسَلِینَ، وَحُجَّةِ رَبِّ الْعالَمِینَ، وَصَلِّ عَلَی الْخَلَفِ الْهادِی الْمَهْدِی إِمَامِ الْمُؤْمِنِینَ، وَوَارِثِ الْمُرْسَلِینَ، وَحُجَّةِ رَبِّ الْعالَمِینَ؛
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَأَهْلِ بَیتِهِ الْأَئِمَّةِ الْهَادِینَ، الْعُلَماءِ الصَّادِقِینَ، الْأَبْرَارِ الْمُتَّقِینَ، دَعَائِمِ دِینِک، وَأَرْکانِ تَوْحِیدِک، وَتَراجِمَةِ وَحْیک، وَحُجَجِک عَلَی خَلْقِک، وَخُلَفَائِک فِی أَرْضِک، الَّذِینَ اخْتَرْتَهُمْ لِنَفْسِک، وَاصْطَفَیتَهُمْ عَلَی عِبَادِک، وَارْتَضَیتَهُمْ لِدِینِک، وَخَصَصْتَهُمْ بِمَعْرِفَتِک، وَجَلَّلْتَهُمْ بِکرَامَتِک، وَغَشَّیتَهُمْ بِرَحْمَتِک، وَرَبَّیتَهُمْ بِنِعْمَتِک، وَغَذَّیتَهُمْ بِحِکمَتِک، وَأَلْبَسْتَهُمْ نُورَک، وَرَفَعْتَهُمْ فِی مَلَکوتِک، وَحَفَفْتَهُمْ بِملائِکتِک، وَشَرَّفْتَهُمْ بِنَبِیک، صَلَوَاتُک عَلَیهِ وَ آلِهِ؛
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَعَلَیهِمْ صَلَاةً زَاکیةً نَامِیةً، کثِیرَةً دَائِمَةً طَیبَةً، لَایحِیطُ بِهَا إِلّا أَنْتَ، وَلَا یسَعُهَا إِلّا عِلْمُک، وَلَا یحْصِیهَا أَحَدٌ غَیرُک. اللّهُمَّ وَصَلِّ عَلَی وَلِیک الُْمحْیی سُنَّتَک، الْقَائِمِ بِأَمْرِک، الدَّاعِی إِلَیک، الدَّلِیلِ عَلَیک، حُجَّتِک عَلَی خَلْقِک، وَخَلِیفَتِک فِی أَرْضِک، وَشَاهِدِک عَلَی عِبَادِک. اللّهُمَّ أَعِزَّ نَصْرَهُ، وَمُدَّ فِی عُمْرِهِ، وَزَینِ الْأَرْضَ بِطُولِ بَقائِهِ. اللّهُمَّ أَکفِهِ بَغْی الْحَاسِدِینَ، وَأَعِذْهُ مِنْ شَرِّ الْکائِدِینَ، وَازْجُرْ عَنْهُ إِرَادَةَ الظَّالِمِینَ، وَخَلِّصْهُ مِنْ أَیدِی الْجَبَّارِینَ؛
اللّهُمَّ أَعْطِهِ فِی نَفْسِهِ وَذُرِّیتِهِ وَشِیعَتِهِ وَرَعِیتِهِ وَخَاصَّتِهِ وَعَامَّتِهِ وَعَدُوِّهِ وَجَمِیعِ أَهْلِ الدُّنْیا مَا تُقِرُّ بِهِ عَینَهُ، وَتَسُرُّ بِهِ نَفْسَهُ، وَبَلِّغْهُ أَفْضَلَ مَا أَمَّلَهُ فِی الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ، إِنَّک عَلَی کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ. اللّهُمَّ جَدِّدْ بِهِ مَا امْتَحی مِنْ دِینِک، وَأَحْی بِهِ مَا بُدِّلَ مِنْ کتَابِک، وَأَظْهِرْ بِهِ مَا غُیرَ مِنْ حُکمِک، حَتَّی یعُودَ دِینُک بِهِ وَعَلَی یدَیهِ غَضّاً جَدِیداً خَالِصاً مُخْلَصاً، لَاشَک فِیهِ، وَلَا شُبْهَةَ مَعَهُ، وَلَا بَاطِلَ عِنْدَهُ، وَلَا بِدْعَةَ لَدَیهِ. اللّهُمَّ نَوِّرْ بِنُورِهِ کلَّ ظُلْمَةٍ، وَهُدَّ بِرُکنِهِ کلَّ بِدْعَةٍ، وَاهْدِمْ بِعِزِّهِ کلَّ ضَلالَةٍ، وَاقْصِمْ بِهِ کلَّ جَبَّارٍ، وَأَخْمِدْ بِسَیفِهِ کلَّ نارٍ، وَأَهْلِک بِعَدْلِهِ جَوْرَ کلِّ جَائِرٍ، وَأَجْرِ حُکمَهُ عَلَی کلِّ حُکمٍ، وَأَذِلَّ بِسُلْطانِهِ کلَّ سُلْطَانٍ؛
اللّهُمَّ أَذِلَّ کلَّ مَنْ نَاوَاهُ، وَأَهْلِک کلَّ مَنْ عَادَاهُ، وَامْکرْ بِمَنْ کادَهُ، وَاسْتَأْصِلْ مَنْ جَحَدَهُ حَقَّهُ، وَاسْتَهَانَ بِأَمْرِهِ، وَسَعَی فِی إِطْفَاءِ نُورِهِ، وَأَرَادَ إِخْمَادَ ذِکرِهِ. اللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفی، وَعَلِی الْمُرْتَضی، وَفاطِمَةَ الزَّهْراءِ، وَالْحَسَنِ الرِّضا، وَالْحُسَینِ الْمُصَفَّی، وَجَمِیعِ الْأَوْصِیاءِ مَصَابِیحِ الدُّجَی، وَأَعْلامِ الْهُدَی، وَمَنَارِ التُّقَی، وَالْعُرْوَةِ الْوُثْقَی، وَالْحَبْلِ الْمَتِینِ، والصِّراطِ الْمُسْتَقِیمِ، وَصَلِّ عَلَی وَ لِیک وَوُلَاةِ عَهْدِک، وَالْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ، وَمُدَّ فِی أَعْمارِهِمْ، وَزِدْ فِی آجالِهِمْ، وَبَلِّغْهُمْ أَقْصَی آمالِهِمْ دِیناً وَدُنْیا وَآخِرَةً، إِنَّک عَلی کلِّ شَیءٍ قَدیرٌ.
بدان که موافق روایتی، شب شنبه هم حکم شب جمعه را دارد و سزاوار است آنچه در شب جمعه خوانده می شود در آن شب هم خوانده شود.
اول:
در رکعت اوّل نماز صبح سوره «جُمعه» و در رکعت دوّم، «توحید» خوانده شود.
دوم:
پس از نماز صبح، پیش از آنکه سخن بگوید این دعا را بخواند تا کفّاره گناهان او از این جمعه تا جمعۀ دیگر باشد:
اللّهُمَّ مَا قُلْتُ فِی جُمُعَتِی هَذِهِ مِنْ قَوْلٍ، أَوْ حَلَفْتُ فِیها مِنْ حَلْفٍ، أَوْ نَذَرْتُ فِیها مِنْ نَذْرٍ، فَمَشِییتُک بَینَ یدَی ذلِک کلِّهِ، فَمَا شِئْتَ مِنْهُ أَنْ یکونَ کانَ، وَمَا لَمْ تَشَأْ مِنْهُ لَمْ یکنْ، اللّهُمَّ اغْفِرْ لِی وَتَجاوَزْ عَنِّی، اللّهُمَّ مَنْ صَلَّیتَ عَلَیهِ فَصَلاَتِی عَلَیهِ، وَمَنْ لَعَنْتَ فَلَعْنَتی عَلَیهِ.
و دست کم در هر ماه یک بار این عمل را انجام دهد. و نیز روایت شده: هرکس در روز جمعه پس از نماز صبح بنشیند و به تعقیب بپردازد تا آفتاب برآید، هفتاد درجه در بهشت برین برای او بالا رود. و شیخ طوسی روایت کرده: که سنّت است این دعا را در تعقیب نماز صبح روز جمعه بخواند:
اللّهُمَّ إِنِّی تَعَمَّدْتُ إِلَیک بِحَاجَتِی، وَأَنْزَلْتُ إِلَیک الْیوْمَ فَقْرِی وَفَاقَتِی وَمَسْکنَتِی، فَأَنَا لِمَغْفِرَتِک أَرْجَی مِنِّی لِعَمَلِی، وَلَمَغْفِرَتُک وَ رَحْمَتُک أَوْسَعُ مِنْ ذُنُوبِی، فَتَوَلَّ قَضاءَ کلِّ حَاجَةٍ لِی بِقُدْرَتِک عَلَیهَا وَتَیسِیرِ ذلِک عَلَیک، وَ لِفَقْرِی إِلَیک فَإنِّی لَمْ أُصِبْ خَیراً قَطُّ إِلّا مِنْک، وَلَمْ یصْرِفْ عَنِّی سُوءً قَطُّ أَحَدٌ سِوَاک، وَلَسْتُ أَرْجُو لآخِرَتِی وَدُنْیای و لا لِیوْمِ فَقْرِی یوْمَ یفْرِدُنِی النَّاسُ فِی حُفْرَتِی وَأُفْضِی إِلَیک بِذَنْبِی سِوَاک.
سوم:
روایت شده: هرکس در روز جمعه و دیگر روزها پس از نماز ظهر و نماز صبح بگوید:
اللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ.
نمیرد تا حضرت قائم(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) را دریابد. و اگر «صد مرتبه» این صلوات را بخواند، خدا شصت حاجت، سی حاجت از حاجات دنیا و سی حاجت از حاجات آخرتش را برآورده کند.
چهارم:
پس از نماز صبح سوره «الرَّحْمن» را بخواند و بعد از آیه:
«فَبِأَی آلاءِ رَبِّکما تُکذِّبانِ».
بگوید:
لَابِشَیءٍ مِنْ آلآئِک رَبِّ أُکذِّبُ.
پنجم:
شیخ طوسی(رحمه الله) فرموده: مستحب است پس از نماز صبح روز جمعه «صد مرتبه» سوره «توحید» را بخواند و «صد مرتبه» بر محمّد و آل محمّد صلوات فرستد و «صد مرتبه» استغفار کند و سوره های «نساء، هود، کهف، صافات، الرّحمن» را بخواند.
ششم:
سوره های: «احقاف» و «مؤمنون» را بخواند. از امام صادق(علیه السلام) روایت شده: هرکه در هر شب جمعه یا در هر روز جمعه سوره «احقاف» را بخواند، در دنیا هراسی به دلش راه نیابد و از وحشت بزرگ روز قیامت ایمن گردد و نیز آن حضرت فرمود: هرکس جمعه ها بر خواندن سوره «مؤمنون» پشت کار داشته باشد، خدای تعالی پایان کارش را نیکبختی و سعادت قرار دهد و جایگاهش در بهشت برین با پیامبران الهی باشد.
هفتم:
پیش از طلوع آفتاب «ده مرتبه» سوره «قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ» را بخواند و دعا کند تا خواسته اش اجابت شود.
روایت شده: حضرت زین العابدین(علیه السلام) چون صبح روز جمعه می شد، تا ظهر «آیت الکرسی» [آیه 255 سوره بقره: «اللّهُ لا إلهَ إلّا هُوَ الحَی. . . و لاَ یؤُودُهُ حِفْظُهُما وَ هُوَ الْعَلِی الْعَظِیمُ»] را می خواند و چون از نمازها فراغت می یافت، به تلاوت سورۀ«انّا انزلناه» می پرداخت.
و بدان که برای خواندن «آیت الکرسی بر اساس نزولش» در روز جمعه فضیلت بسیار روایت شده است. [علاّمه مجلسی گوید: آیت الکرسی بر اساس نزول، بنا بر روایت علی بن ابراهیم و شیخ کلینی عبارت است از: «اللّهُ لا إلهَ إلّا هُوَ الحَی. . . » تا «هُمْ فِیها خَالِدُون»]
هشتم:
غسل جمعه کند و آن ازجمله اعمال مستحبی است که بر آن تأکید بسیار شده. و در روایت آمده: که حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) به حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: یا علی! در هر جمعه غسل کن، گرچه به خاطر آن غذای خود را برای به دست آوردن آب جهت غسل کردن بفروشی و گرسنه بمانی؛ زیرا هیچ عمل مستحبّی برتر از غسل روز جمعه نیست.
و از امام صادق(علیه السلام) روایت شده: هرکه در روز جمعه غسل کند و این دعا را بخواند:
أَشْهَدُ أَنْ لَاإِلهَ إِلّا اللّهُ وَحْدَهُ لَاشَرِیک لَهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاجْعَلْنِی مِنَ التَّوَّابِینَ، وَاجْعَلْنِی مِنَ الْمُتَطَهِّرِینَ.
برای او تا جمعه آینده حالت پاکی و طهارت پیدا شود؛ یعنی: از گناهان پاک می گردد یا آنکه اعمال او با طهارت معنوی انجام می گیرد و مورد پذیرش خداوند واقع می شود؛
و به احتیاط نزدیک تر آن است که تا جایی که ممکن است، غسل جمعه را ترک نکنند؛ باید دانست وقت غسل جمعه پس از طلوع سپیده دم تا زمان ظهر است و هرچه نزدیک تر به ظهر انجام شود، بهتر است.
نهم:
آنکه سر را با گل خطمی بشوید؛ زیرا که این کار از بیماری پیسی و دیوانگی ایمنی می بخشد.
دهم:
ناخن و موی پشت لبش را بچیند زیرا ثواب بسیار دارد و روزی را افزون می کند و او را از گناه تا جمعه دیگر دور می سازد و از بیماری دیوانگی و جذام و پیسی ایمنی می دهد و بهتر است در وقت چیدن ناخن و زدودن موی پشت لب بخواند:
بِسْمِ اللّهِ وَبِاللّهِ وَعَلَی سُنَّةِ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ.
و درگرفتن ناخن، از انگشت کوچک دست چپ شروع و به انگشت کوچک دست راست پایان دهد و این شیوه را در گرفتن ناخن های پای خود نیز رعایت کند؛ پس ازآن ناخن های چیده را دفن کند.
یازدهم:
بوی خوش استعمال کند و جامه های پاکیزه خود را بپوشد.
دوازدهم:
صدقه دهد چه بر طبق یک روایت: ثواب صدقه دادن در شب و روز جمعه، هزار برابر اوقات دیگر است.
سیزدهم:
برای خانوادۀخود خوردنی های خوب و تازه از قبیل میوه و گوشت تهیه کند تا به آمدن جمعه شاد شوند.
چهاردهم:
پیش از خوردن صبحانه انار و پیش از ظهر هفت برگ کاسنی بخورد.
از امام موسی بن جعفر(علیه السلام) روایت شده: هرکه در روز جمعه وقتی که ناشتاست یک انار بخورد تا چهل روز دل او را نورانی گرداند؛ و اگر دو انار بخورد تا هشتاد روز و اگر سه انار تا صدوبیست روز، وسوسه شیطان را از او دور کند؛ و هرکس وسوسه شیطان از او دور شود نافرمانی خدا نکند و هرکه نافرمانی خدا نکند وارد بهشت شود.
شیخ طوسی در کتاب «مصباح» فرموده: در مورد خوردن انار در روز و شب جمعه فضیلت بسیار روایت شده.
پانزدهم:
خود را از کارهای دنیا آسوده کند و به آموختن مسائل دین بپردازد، نه آنکه روز جمعه را به گشت وگذار و تفریح در باغ ها و کشتزارهای مردم و هم سخنی با اراذل و مردمان بی عار و مسخرگی و عیب گویی از مردم و خنده های قهقهه و خواندن اشعار و غوطه ور شدن در کارهای باطل و امثال این ها هزینه کند که مفاسدش بیش از آن است که بیان شود.
از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است: بدا به حال مسلمانی که روز جمعه را در هفته هزینه یادگیری مسائل دینی خود نکند و برای این کار، خود را از کارهای دیگر آسوده نسازد.
از حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) روایت شده: هرگاه در روز جمعه ببینید پیرمردی سرگذشت دوران جاهلیت و کفر را برای مردم بیان می کند، بر سرش سنگریزه بزنید.
شانزدهم:
آنکه «هزار مرتبه» صلوات فرستد، از امام باقر(علیه السلام) روایت است: هیچ عبادتی در روز جمعه نزد من محبوب تر از صلوات بر محمّد و آل مطهّر او (صَلَّی اللهُ عَلَیهِم اَجمَعین) نیست.
نویسنده گوید: اگر برای «هزار مرتبه» صلوات فرصت نکرد، دست کم «صد مرتبه» را ترک نکند تا در روز قیامت چهره اش نورانی گردد؛ و روایت شده: هرکس روز جمعه «صد مرتبه» صلوات فرستد و «صد مرتبه» بگوید:
اَستَغفِرُاللّهَ رَبِّی وَ اَتُوبُ اِلَیهِ.
و «صد مرتبه» سوره «توحید» را بخواند، آمرزیده خواهد شد. و نیز روایت شده: که ثواب صلوات بر محمّد و آل محمّد، بین نماز ظهر و عصر برابر با ثواب هفتاد حج است.
هفدهم:
حضرت رسول و ائمه طاهرین(علیهم السلام) را زیارت کند و کیفیت آن در «باب زیارات» خواهد آمد.
هجدهم:
آنکه به زیارت گذشتگان به ویژه پدر و مادر یا یکی از ایشان برود که این عمل ثواب بسیار دارد؛از امام باقر(علیه السلام) روایت شده: مردگان را در روز جمعه زیارت کنید، زیرا می دانند چه کسی به زیارت ایشان رفته است ازاین رو شاد می شوند.
نوزدهم:
دعای «ندبه» را که از اعمال عیدهای چهارگانه است بخواند؛ این دعا بعدازاین در جای خودش خواهد آمد.
بیستم:
بدان که برای روز جمعه جز نافلۀ آن که «بیست رکعت» است، نمازهای بسیاری ذکرشده است.
کیفیت نافله مذکور بنا بر مشهور آن است که «شش رکعت» آن زمانی که نور آفتاب افق را فراگیرد بجا آورده شود و «شش رکعت» دیگر وقتی که خورشید بالا بیاید و «شش رکعت» دیگر نزدیک ظهر و «دو رکعت» پس از ظهر پیش از نماز ظهر و یا آنکه «شش رکعت» اوّل را پس از نماز جمعه یا نماز ظهر بجا آورد، به صورتی که در کتب فقها و «مصابیح» ذکرشده.
البته نمازهای بسیار دیگری نیز روایت شده که ذکر بعضی از آن ها در این مقام مناسبت دارد، هرچند بیشتر آن ها ارتباطی به روز جمعه ندارد، ولی بجا آوردن آن ها در روز جمعه بیشتر فضیلت دارد.
ازجمله آن ها «نماز کامله» است که شیخ طوسی و سید ابن طاووس و شهید و علّامه حلّی و دیگران به سندهای بسیار و معتبر از امام صادق(علیه السلام) و ایشان از پدران بزرگوارشان(علیهم السلام) از حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) روایت کرده اند.
نماز دیگر: حارث همدانی از امیرالمؤمنین(علیه السلام) روایت کرده: اگر بتوانی در روز جمعه «ده رکعت» نماز بخوان و رکوع و سجودش را تمام و کامل به جا آر و پس از هر دو رکعت «صد مرتبه» بگو:
سُبْحانَ اللّهِ وَبِحَمْدِهِ.
که فضیلت بسیار دارد. به سند معتبر از امام صادق(علیه السلام) روایت شده است: هرکس سوره «اِبراهیم» و سوره «حجر» را در دو رکعت نماز در روز جمعه بخواند، هرگز دچار پریشانی و دیوانگی و یا بلایی دیگر نشود.
و از جمله آن نمازها؛ «نماز حضرت رسول»(صلی الله علیه وآله) است؛ سید ابن طاووس به سند معتبر از حضرت رضا(علیه السلام) روایت کرده: که از آن حضرت دربارۀ«نماز حضرت جعفر طیار»(رحمة الله علیه) پرسیدند؛ حضرت فرمود: چرا به نماز حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) بی توجهی؟ شاید رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نماز جعفر را بجا نیاورده باشد و شاید جعفر نماز رسول خدا(صلی الله علیه وآله) را نخوانده باشد.
و نیز از جملۀآن نمازها؛ «نماز امیرالمؤمنین» (علیه السلام) است.
شیخ و سید از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده اند: هرکه از شما نماز امیرالمؤمنین(علیه السلام) را بخواند، از گناهان پاک شود مانند روزی که از مادر زاده شده و حاجاتش در پیشگاه حق برآورده شود.
[و از جمله آن نمازها]؛«نماز حضرت فاطمه»(سلام الله علیها) [است.]
روایت شده: حضرت فاطمه(سلام الله علیها) دو رکعت نماز می خواند که جبرئیل به ایشان آموخته بود.
نویسنده گوید: سید ابن طاووس در کتاب «جمال الاسبوع» [زیبایی ایام هفته] برای هر یک از امامان(علیهم السلام) نمازی به همراه دعا بیان کرده که شایسته است در اینجا ذکر شود:
«نماز حضرت مجتبی علیه السلام»
«نماز امام حسین علیه السلام»
«نماز امام زین العابدین علیه السلام»
«نماز امام باقر علیه السلام»
«نماز امام صادق علیه السلام»
«نماز امام موسی بن جعفرعلیه السلام»
«نماز امام رضا علیه السلام»
«نماز امام جواد علیه السلام»
«نماز امام هادی علیه السلام»
«نماز امام حسن عسگری علیه السلام»
«نماز حضرت صاحب الزّمان عَجَّلَ اللّه تعالی فَرَجَه»
[و از جمله آن نمازها]؛ «نماز جناب جعفر طیار» (رحمه الله) [است.]
این نماز که اکسیر اعظم و کبریت احمر است و به سندهای بسیار معتبر با فضیلت فراوان که مهم ترین آن آمرزش گناهان بزرگ است روایت شده و بهترین زمان برای بجا آوردن آن، آغاز روز جمعه است؛
بیست و یکم:
از اعمال روز جمعه این که چون خورشید به گاه ظهر رسد، دعایی را که محمّد بن مسلم از امام صادق علیه السلام روایت کرده است بخواند و آن دعا آن گونه که در «مصباح المتهجّد» شیخ طوسی نقل شده، این است:
لا إِلهَ إِلّا اللّهُ، وَ اللّهُ أَکبَرُ، وَ سُبْحَانَ اللّهِ، وَ الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی لَمْ یتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یکنْ لَهُ شَرِیک فِی الْمُلْک، وَ لَمْ یکنْ لَهُ وَلِی مِنَ الذُّلِّ، وَ کبِّرْهُ تَکبِیراً.
آنگاه بگو:
یا سَابِغَ النِّعَمِ، یا دَافِعَ النِّقَمِ، یا بَارِئَ النَّسَمِ، یا عَلِی الْهِمَمِ، یا مُغْشِی الظُّلَمِ، یا ذَا الْجُودِ وَ الْکرَمِ، یا کاشِفَ الضُّرِّ وَ الْأَلَمِ، یا مُونِسَ الْمُسْتَوْحِشِینَ فِی الظُّلَمِ، یا عَالِماً لا یعَلَّمُ، صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ افْعَلْ بِی مَا أَنْتَ أَهْلُهُ، یا مَنِ اسْمُهُ دَوَاءٌ، وَ ذِکرُهُ شِفَاءٌ، وَ طَاعَتُهُ غَنَاءٌ، إرْحَمْ مَنْ رَأْسُ مَالِهِ الرَّجَاءُ، وَ سِلاحُهُ الْبُکاءُ، سُبْحَانَک لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ، یا حَنَّانُ یا مَنَّانُ یا بَدِیعَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ، یا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِکرَامِ.
بیست و دوّم:
در رکعت اول نماز ظهر جمعه پس از سوره «حمد» سوره «جمعه» و در رکعت دوم آن بعد از سوره «حمد» سوره «منافقین» بخواند؛ و در رکعت اول نماز عصر پس از سوره «حمد» سوره «جمعه» و در رکعت دوم پس از سوره «حمد» سوره «توحید» را بخواند.
شیخ صدوق از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده: از چیزهایی که بر هر مؤمن شیعه ای واجب و لازم است این که در شب جمعه نماز را با سوره «جُمُعَه» و سوره «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَی» و در روز جمعه نماز را با سوره «جُمُعَه» و «مُنافِقین» بخواند؛ هرگاه این شیوه را رعایت کند، گویا به عمل رسول الله(صلی اللّه علیه و آله) رفتار کرد و ثواب و پاداشش از سوی خداوند بهشت خواهد بود.
شیخ کلینی به سند حَسَن، سندی که همچون سند صحیح است از حلبی روایت کرده:از حضرت صادق علیه السلام پرسیدم: هرگاه در روز جمعه به تنهایی نماز بخوانم، یعنی به نماز جمعه موفّق نشوم، آیا چهار رکعت نماز ظهر را با صدای بلند بخوانم؟ فرمود: آری، ولی در روز جمعه در نماز ظهر پس از «حَمد» سوره های «جُمُعَه» و «مُنافِقین» بخوان.
بیست و سوم:
شیخ طوسی در کتاب «مصباح المتهجّد» از امام صادق علیه السلام روایت کرده است: هرکه پس از سلام نماز ظهر روز جمعه سوره های «حَمد، ناس، فَلَق، تَوحید» و «کافِرون» را هر کدام «هفت بار» بخواند؛ و نیز آیه «لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ» را که در آخر سوره «برائت» [نهمین سوره قرآن] است و آیه «لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ» را که در آخر سوره «حشر» قرار دارد تا پایان سوره و «پنج آیه آل عمران» را از «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» تا «إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمِیعادَ» [190 194] بخواند، از این جمعه تا جمعه دیگر، از گزند دشمنان و نیز آسیب بلاها در امان باشد.
بیست و چهارم:
شیخ طوسی از امام صادق علیه السلام روایت نموده است: هر که پس از نماز صبح یا پس از نماز ظهر بگوید:
اَللّهُمَّ اجْعَلْ صَلاتَک، وَ صَلاةَ مَلائِکتِک وَ رُسُلِک، عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ.
تا یک سال بر او گناهی نوشته نشود.
و نیز فرموده: هر که بعد از نماز صبح و نماز ظهر بگوید:
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ.
نمیرد تا حضرت قائم (عج) را درک کند. نویسنده گوید: اگر دعای پیشین را پس از فریضه ظهر جمعه بخواند تا جمعه دیگر از بلاها در امان باشد؛
و نیز روایت شده است: هر که بین دو نماز روز جمعه، بر محمّد و آل محمّد صلوات فرستد، پاداش آن برابر پاداش هفتاد رکعت نماز خواهد بود.
بیست و پنجم:
دعای «یا مَنْ یَرْحَمُ مَنْ لا تَرْحَمُهُ الْعِبادُ» و دعای «اَللّهُمَّ هذا یَوْمٌ مُبارَکٌ» را که هر دو از دعاهای «صحیفه کامله» [صحیفه کامله سجّادیه] است بخواند.
بیست و ششم:
شیخ طوسی در کتاب «مصباح المتهجد» فرموده است: از امامان(علیهم السلام) روایت شده: هر که در روز جمعه پس از نماز ظهر دو رکعت نماز به جای آورد و در هر رکعت بعد از سوره «حمد» «هفت بار» «قل هو اللّه احد» بخواند و پس از نماز بگوید:
اَللّهُمَّ اجْعَلْنِی مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ، الَّتِی حَشْوُهَا الْبَرَکةُ، وَ عُمَّارُهَا الْمَلائِکةُ، مَعَ نَبِینَا مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ، وَ أَبِینَا إِبْرَاهِیمَ عَلَیهِ السَّلامُ.
تا جمعه دیگر دچار فتنه ای نشود و حق تعالی او را در کنار و به همراه محمّد صلی الله علیه وآله و اهل بیتش و ابراهیم(علیه السلام) بگذارد.
علامه مجلسی (رحمه اللّه) فرموده: اگر این دعا را فردی که سیّد نیست بخواند به جای «وَ أَبِینا» بگوید «وَ أَبِیهِ».
بیست و هفتم:
روایت شده است: که بهترین زمان برای فرستادن صلوات در روز جمعه، پس از عصر است؛ بنابراین در آن وقت «صد مرتبه» بگو:
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ.
شیخ طوسی فرموده است: روایت شده: مستحب است «صد مرتبه» بگویی:
صَلَوَاتُ اللّهِ وَ مَلائِکتِهِ، وَ أَنْبِیائِهِ وَ رُسُلِهِ، وَ جَمِیعِ خَلْقِهِ، عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ السَّلامُ عَلَیهِ وَ عَلَیهِمْ، وَ عَلَی أَرْوَاحِهِمْ وَ أَجْسَادِهِمْ، وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ.
شیخ بزرگوار، ابن ادریس در کتاب «سرائر» از جامع «بزنطی» نقل کرده است: که ابو بصیر گفت: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم می فرمود: صلوات بر محمّد و آل محمّد در بین ظهر و عصر، برابر با هفتاد رکعت نماز است و کسی که پس از عصر روز جمعه بگوید:
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، الْأَوْصِیاءِ الْمَرْضِیینَ، بِأَفْضَلِ صَلَوَاتِک، وَ بَارِک عَلَیهِمْ بِأَفْضَلِ بَرَکاتِک، وَ السَّلامُ عَلَیهِمْ وَ عَلَی أَرْوَاحِهِمْ وَ أَجْسَادِهِمْ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ.
برای او همانند پاداش عمل پریان و آدمیان در آن روز خواهد بود. نویسنده گوید: این صلوات ارزنده در نوشته های بزرگان حدیث با سندهای بسیار معتبر، با فضیلت های فراوان روایت شده؛ و چنانچه «ده بار» و «هفت بار» خوانده شود بهتر است، زیرا از امام صادق(علیه السلام) روایت شده:
هرکه پس از نماز عصر روز جمعه، پیش از آنکه از جای خویش برخیزد، این صلوات را «ده بار» بخواند، فرشتگان از این جمعه تا جمعه آینده در همین ساعت بر او صلوات می فرستند و نیز از آن حضرت روایت شده: هنگامی که نماز عصر روز جمعه را خواندی «هفت بار» این صلوات را بخوان. و شیخ کلینی در کتاب «کافی» روایت کرده: وقتی که در روز جمعه نماز خود را خواندی بگو:
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، الْأَوْصِیاءِ الْمَرْضِیینَ، بِأَفْضَلِ صَلَوَاتِک، وَ بَارِک عَلَیهِمْ بِأَفْضَلِ بَرَکاتِک، وَ السَّلامُ عَلَیهِ وَ عَلَیهِمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ.
به یقین هر که این صلوات را، پس از نماز عصر بخواند حق تعالی برای او صد هزار کار نیک ثبت کند و از او صد هزار گناه را پاک نماید و صد هزار حاجتش را روا کند و صد هزار بار مقامش را در بهشت بلند گرداند؛
و نیز شیخ کلینی فرموده: روایت شده: هر که این صلوات را «هفت بار» بخواند برای او به تعداد بندگان کار نیک ثبت کنند و عملش در آن روز مورد پذیرش قرار گیرد و در روز قیامت حاضر می شود در حالی که بین دو چشم او نور پرفروغی می درخشد؛
و «صلواتی» در «اعمال روز عرفه» خواهد آمد که هرکس آن را بخواند حضرت محمّد(صلی الله علیه وآله) و آل محمّد را خشنود سازد.
بیست و هشتم:
بعد از عصر «هفتاد بار» بگوید:
أَسْتَغْفِرُ اللّهَ رَبِّی وَ أَتُوبُ إِلَیهِ
تا حق تعالی گناهان او را بیامرزد.
بیست و نهم:
«صد بار» سوره «انّا انزلناه» را بخواند. از امام موسی بن جعفر(علیه السلام) روایت شده است: برای خداوند در روز جمعه هزار نسیم رحمت است که هرچه بنده اش بخواهد از آن نسیم مهرآمیز ببخشد، پس هر که بعد از عصر روز جمعه «صدبار» سوره «انّا انزلناه» را بخواند، حق تعالی آن هزار رحمت را چند برابر گرداند و به او عطا فرماید.
سی ام:
«دعای عشرات» را که در صفحات بعد خواهد آمد بخواند.
سی و یکم:
شیخ طوسی فرموده است: هنگام اجابت دعا ساعت آخر روز جمعه تا غروب آفتاب است، سزاوار است مؤمن در آن ساعت بسیار دعا کند؛
و روایت شده است: ساعت اجابت دعا، هنگامی است که نیمی از خورشید غروب کرده باشد و نیمه دیگر آن در مغرب دیده شود. حضرت فاطمه(سلام الله علیها) در آن هنگام دعا می کرد، بنابراین دعا در آن ساعت مستحب است؛ و دعایی را که از پیامبر(صلی الله علیه وآله) روایت شده مستحب است در ساعت اجابت دعا بخواند؛ و آن دعا این است:
سُبْحَانَک لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ، یا حَنَّانُ یا مَنَّانُ، یا بَدِیعَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ، یا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِکرَامِ.
و در ساعت آخر روز جمعه دعای «سمات» را که پس ازاین خواهد آمد بخواند. آگاه باش که روز جمعه از چند جهت اختصاص و تعلّق به امام عصر(عجلّ الله تعالی فرجه الشریف) دارد:
یکی آنکه ولادت با سعادت ایشان در آن روز بوده، دیگر آنکه ظهور پر از سرور آن حضرت در روز جمعه خواهد بود و ازاین رو، انتظار فرج در آن روز بیش از روزهای دیگر است و در «زیارت ویژه» به آن حضرت در روز جمعه آمده است «هذَا یَوْمُ الْجُمُعَةِ وَ هُوَ یَوْمُکَ الْمُتَوَقَّعُ فِیهِ ظُهُورُکَ، وَ الْفَرَجُ فِیهِ لِلْمُؤْمِنِینَ عَلَی یَدِکَ؛ این روز جمعه است، روزی که انتظار می رود در آن ظهور کنی و به دست تو برای مومنان گشایش حاصل شود. »
بلکه عید بودن روز جمعه و آن را یکی از عیدهای چهارگانه شمردن در حقیقت به خاطر زمان ظهور آن حضرت است که در آن هنگام زمین را از آلودگی شرک و کفر و ناپاکی به گناه و نیز از وجود ستمکاران و دین ستیزان و کافران و منافقان پاک و پاکیزه می گرداند و با آشکار ساختن کلمه حق و برافراشتن پرچم ایمان و احکام دین، چشم و دل خاصان اهل ایمان را در آن روز روشن و مسرور و خرسند می سازد: «وأشْرقت الأَرض بنور ربّها؛ زمین به پرتو پروردگارش تابنده گشت. »
پس شایسته است که در این روز «صلوات کبیر» را بخوانی و دعایی را که امام رضا(علیه السلام) امر به خواندن آن برای صاحب الأمر (عج) فرموده اند قرائت کنی و آغاز آن دعا این است: «اللّهُمَّ ادْفَعْ عَنْ وَ لِیِّکَ وَخَلِیفَتِکَ. . . » که به طور کامل در «باب زیارات»، در آخر «اعمال سرداب» خواهد آمد؛
و نیز شایسته است دعایی را که شیخ ابو عَمرو عَمروی(قَدَّسَ اللهُ رُوحَه) به ابو علی بن همّام دیکته کرده و فرموده است که آن را در زمان غیبت قائم آل محمّد(صلی الله علیه وآله) بخوانند، بخوانی و چون آن صلوات و این دعا طولانی است، به جهت رعایت اختصار آن ها را ذکر نکردیم؛ علاقمندان می توانند به کتاب های «مصباح المتهجّد» و «جمال الاسبوع» مراجعه کنند.
جا دارد در اینجا صلواتی را که به ابوالحسن ضرّاب اصفهانی منسوب است و شیخ طوسی و سید ابن طاووس آن را در اعمال عصر روز جمعه ذکر نموده اند بیان کنیم.
سید ابن طاووس فرموده است: این صلوات از مولای ما حضرت مهدی (عج) روایت شده است و چنانچه تعقیبات روز جمعه را به جهت عذری نتوانستی بخوانی، هرگز این صلوات را ترک نکن، به جهت امری که خداوند(جَلَّ جَلالُه) ما را به آن آگاه کرده است.
آنگاه سید در ادامه، سند آن را با متن صلوات نقل کرده است؛ امّا شیخ در «مصباح المتهجّد» فرموده است: این صلوات از حضرت صاحب الزّمان (عج) روایت شده که در مکه بدست ابوالحسن ضرّاب اصفهانی رسیده است و ما سند آن را به خاطر فشرده بودن نسخه ذکر نکردیم؛ و آن دعا این است:
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ سَیدِ الْمُرْسَلِینَ، وَخَاتَمِ النَّبِیینَ، وَحُجَّةِ رَبِّ الْعَالَمِینَ، الْمُنْتَجَبِ فِی الْمِیثَاقِ، الْمُصْطَفی فِی الظِّلالِ، الْمُطَهَّرِ مِنْ کلِّ آفَةٍ، الْبَرِیءِ مِنْ کلِّ عَیبٍ، الْمُؤَمَّلِ لِلنَّجَاةِ، الْمُرْتَجَی لِلشَّفاعَةِ، الْمُفَوَّضِ إِلَیهِ دِینُ اللّهِ، اللّهُمَّ شَرِّفْ بُنْیانَهُ، وَعَظِّمْ بُرْهَانَهُ، وَأَفْلِجْ حُجَّتَهُ، وَارْفَعْ دَرَجَتَهُ، وَأَضِئْ نُورَهُ، وَبَیضْ وَجْهَهُ، وَأَعْطِهِ الْفَضْلَ وَالْفَضِیلَةَ، وَالْمَنْزِلَةَ وَالْوَسِیلَةَ، وَالدَّرَجَةَ الرَّفِیعَةَ، وَابْعَثْهُ مَقَاماً مَحْمُوداً یغْبِطُهُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، وَصَلِّ عَلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ، وَوَارِثِ الْمُرْسَلِینَ، وَقَائِدِ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ، وَسَیدِ الْوَصِیینَ، وَحُجَّةِ رَبِّ الْعَالَمِینَ، وَصَلِّ عَلَی الْحَسَنِ بْنِ عَلِی إِمَامِ الْمُؤْمِنِینَ، وَوَارِثِ الْمُرْسَلِینَ، وَحُجَّةِ رَبِّ الْعَالَمِینَ، وَصَلِّ عَلَی الْحُسَینِ بْنِ عَلِی إِمَامِ الْمُؤْمِنِینَ، ووَارِثِ الْمُرْسَلِینَ، وَحُجَّةِ رَبِّ الْعالَمِینَ؛
وَصَلِّ عَلَی عَلِی بْنِ الْحُسَینِ إِمَامِ الْمُؤْمِنِینَ، وَوَارِثِ الْمُرْسَلِینَ، وَحُجَّةِ رَبِّ الْعالَمِینَ، وَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی إِمَامِ الْمُؤْمِنِینَ، وَوَارِثِ الْمُرْسَلِینَ، وَحُجَّةِ رَبِّ الْعالَمِینَ، وَصَلِّ عَلی جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ إِمَامِ الْمُؤْمِنِینَ، وَوَارِثِ الْمُرْسَلِینَ، وَحُجَّةِ رَبِّ الْعالَمِینَ، وَصَلِّ عَلَی مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ إِمَامِ الْمُؤْمِنِینَ، وَوَارِثِ الْمُرْسَلِینَ، وَحُجَّةِ رَبِّ الْعالَمِینَ، وَصَلِّ عَلَی عَلِی بْنِ مُوسی إِمَامِ الْمُؤْمِنِینَ، وَوَارِثِ الْمُرْسَلِینَ، وَحُجَّةِ رَبِّ الْعالَمِینَ، وَصَلِّ عَلی مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی إِمَامِ الْمُؤْمِنِینَ، وَوَارِثِ الْمُرْسَلِینَ، وَحُجَّةِ رَبِّ الْعالَمِینَ، وَصَلِّ عَلَی عَلِی بْنِ مُحَمَّدٍ إِمَامِ الْمُؤْمِنِینَ، وَوَارِثِ الْمُرْسَلِینَ، وَحُجَّةِ رَبِّ الْعالَمِینَ، وَصَلِّ عَلَی الْحَسَنِ بْنِ عَلِی إِمَامِ الْمُؤْمِنِینَ، وَوَارِثِ الْمُرْسَلِینَ، وَحُجَّةِ رَبِّ الْعالَمِینَ، وَصَلِّ عَلَی الْخَلَفِ الْهادِی الْمَهْدِی إِمَامِ الْمُؤْمِنِینَ، وَوَارِثِ الْمُرْسَلِینَ، وَحُجَّةِ رَبِّ الْعالَمِینَ؛
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَأَهْلِ بَیتِهِ الْأَئِمَّةِ الْهَادِینَ، الْعُلَماءِ الصَّادِقِینَ، الْأَبْرَارِ الْمُتَّقِینَ، دَعَائِمِ دِینِک، وَأَرْکانِ تَوْحِیدِک، وَتَراجِمَةِ وَحْیک، وَحُجَجِک عَلَی خَلْقِک، وَخُلَفَائِک فِی أَرْضِک، الَّذِینَ اخْتَرْتَهُمْ لِنَفْسِک، وَاصْطَفَیتَهُمْ عَلَی عِبَادِک، وَارْتَضَیتَهُمْ لِدِینِک، وَخَصَصْتَهُمْ بِمَعْرِفَتِک، وَجَلَّلْتَهُمْ بِکرَامَتِک، وَغَشَّیتَهُمْ بِرَحْمَتِک، وَرَبَّیتَهُمْ بِنِعْمَتِک، وَغَذَّیتَهُمْ بِحِکمَتِک، وَأَلْبَسْتَهُمْ نُورَک، وَرَفَعْتَهُمْ فِی مَلَکوتِک، وَحَفَفْتَهُمْ بِملائِکتِک، وَشَرَّفْتَهُمْ بِنَبِیک، صَلَوَاتُک عَلَیهِ وَ آلِهِ؛
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَعَلَیهِمْ صَلَاةً زَاکیةً نَامِیةً، کثِیرَةً دَائِمَةً طَیبَةً، لَایحِیطُ بِهَا إِلّا أَنْتَ، وَلَا یسَعُهَا إِلّا عِلْمُک، وَلَا یحْصِیهَا أَحَدٌ غَیرُک. اللّهُمَّ وَصَلِّ عَلَی وَلِیک الُْمحْیی سُنَّتَک، الْقَائِمِ بِأَمْرِک، الدَّاعِی إِلَیک، الدَّلِیلِ عَلَیک، حُجَّتِک عَلَی خَلْقِک، وَخَلِیفَتِک فِی أَرْضِک، وَشَاهِدِک عَلَی عِبَادِک. اللّهُمَّ أَعِزَّ نَصْرَهُ، وَمُدَّ فِی عُمْرِهِ، وَزَینِ الْأَرْضَ بِطُولِ بَقائِهِ. اللّهُمَّ أَکفِهِ بَغْی الْحَاسِدِینَ، وَأَعِذْهُ مِنْ شَرِّ الْکائِدِینَ، وَازْجُرْ عَنْهُ إِرَادَةَ الظَّالِمِینَ، وَخَلِّصْهُ مِنْ أَیدِی الْجَبَّارِینَ؛
اللّهُمَّ أَعْطِهِ فِی نَفْسِهِ وَذُرِّیتِهِ وَشِیعَتِهِ وَرَعِیتِهِ وَخَاصَّتِهِ وَعَامَّتِهِ وَعَدُوِّهِ وَجَمِیعِ أَهْلِ الدُّنْیا مَا تُقِرُّ بِهِ عَینَهُ، وَتَسُرُّ بِهِ نَفْسَهُ، وَبَلِّغْهُ أَفْضَلَ مَا أَمَّلَهُ فِی الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ، إِنَّک عَلَی کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ. اللّهُمَّ جَدِّدْ بِهِ مَا امْتَحی مِنْ دِینِک، وَأَحْی بِهِ مَا بُدِّلَ مِنْ کتَابِک، وَأَظْهِرْ بِهِ مَا غُیرَ مِنْ حُکمِک، حَتَّی یعُودَ دِینُک بِهِ وَعَلَی یدَیهِ غَضّاً جَدِیداً خَالِصاً مُخْلَصاً، لَاشَک فِیهِ، وَلَا شُبْهَةَ مَعَهُ، وَلَا بَاطِلَ عِنْدَهُ، وَلَا بِدْعَةَ لَدَیهِ. اللّهُمَّ نَوِّرْ بِنُورِهِ کلَّ ظُلْمَةٍ، وَهُدَّ بِرُکنِهِ کلَّ بِدْعَةٍ، وَاهْدِمْ بِعِزِّهِ کلَّ ضَلالَةٍ، وَاقْصِمْ بِهِ کلَّ جَبَّارٍ، وَأَخْمِدْ بِسَیفِهِ کلَّ نارٍ، وَأَهْلِک بِعَدْلِهِ جَوْرَ کلِّ جَائِرٍ، وَأَجْرِ حُکمَهُ عَلَی کلِّ حُکمٍ، وَأَذِلَّ بِسُلْطانِهِ کلَّ سُلْطَانٍ؛
اللّهُمَّ أَذِلَّ کلَّ مَنْ نَاوَاهُ، وَأَهْلِک کلَّ مَنْ عَادَاهُ، وَامْکرْ بِمَنْ کادَهُ، وَاسْتَأْصِلْ مَنْ جَحَدَهُ حَقَّهُ، وَاسْتَهَانَ بِأَمْرِهِ، وَسَعَی فِی إِطْفَاءِ نُورِهِ، وَأَرَادَ إِخْمَادَ ذِکرِهِ. اللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفی، وَعَلِی الْمُرْتَضی، وَفاطِمَةَ الزَّهْراءِ، وَالْحَسَنِ الرِّضا، وَالْحُسَینِ الْمُصَفَّی، وَجَمِیعِ الْأَوْصِیاءِ مَصَابِیحِ الدُّجَی، وَأَعْلامِ الْهُدَی، وَمَنَارِ التُّقَی، وَالْعُرْوَةِ الْوُثْقَی، وَالْحَبْلِ الْمَتِینِ، والصِّراطِ الْمُسْتَقِیمِ، وَصَلِّ عَلَی وَ لِیک وَوُلَاةِ عَهْدِک، وَالْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ، وَمُدَّ فِی أَعْمارِهِمْ، وَزِدْ فِی آجالِهِمْ، وَبَلِّغْهُمْ أَقْصَی آمالِهِمْ دِیناً وَدُنْیا وَآخِرَةً، إِنَّک عَلی کلِّ شَیءٍ قَدیرٌ.
بدان که موافق روایتی، شب شنبه هم حکم شب جمعه را دارد و سزاوار است آنچه در شب جمعه خوانده می شود در آن شب هم خوانده شود.
مفاتیح الجنان : تعیین اسامى نبى و ائمه (ع) به روزهاى هفته و زیارت ایشان در هر روز
زیارت امیرالمؤمنین (ع) در روز یکشنبه
این زیارت به روایت کسی است که امام زمان (عج) را در بیداری مشاهده کرده بود، در حالی که آن حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) را در روز یکشنبه که روز آن حضرت است با این عبارات زیارت می کرد:
السَّلامُ عَلَی الشَّجَرَةِ النَّبَوِیةِ، وَ الدَّوْحَةِ الْهَاشِمِیةِ، الْمُضِیئَةِ الْمُثْمِرَةِ بِالنُّبُوَّةِ الْمُونِقَةِ بِالْإِمَامَةِ، وَ عَلی ضَجِیعَیک آدَمَ وَ نُوحٍ عَلَیهِمَا السَّلامُ. السَّلامُ عَلَیک وَ عَلَی أَهْلِ بَیتِک الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ، السَّلامُ عَلَیک وَ عَلَی الْمَلائِکةِ الْمُحْدِقِینَ بِک وَ الْحَافِّینَ بِقَبْرِک، یا مَوْلای یا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ، هَذاَ یوْمُ الْأَحَدِ وَ هُوَ یوْمُک وَ بِاسْمِک، وَ أَنَا ضَیفُک فِیهِ وَجارُک، فَأَضِفْنِی یا مَوْلای وَ أَجِرْنِی، فَإِنَّک کرِیمٌ تُحِبُّ الضِّیافَةَ، وَ مَأْمُورٌ بِالْإِجارَةِ، فَافْعَلْ مَا رَغِبْتُ إِلَیک فِیهِ، وَ رَجَوْتُهُ مِنْک، بِمَنْزِلَتِک وَآلِ بَیتِک عِنْدَاللّهِ، وَ مَنْزِلَتِهِ عِنْدَکمْ، وَ بِحَقِّ ابْنِ عَمِّک رَسُولِ اللّهِ صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وَآلِهِ وَ سَلَّمَ وَ عَلَیهِمْ أَجْمَعِینَ.
السَّلامُ عَلَی الشَّجَرَةِ النَّبَوِیةِ، وَ الدَّوْحَةِ الْهَاشِمِیةِ، الْمُضِیئَةِ الْمُثْمِرَةِ بِالنُّبُوَّةِ الْمُونِقَةِ بِالْإِمَامَةِ، وَ عَلی ضَجِیعَیک آدَمَ وَ نُوحٍ عَلَیهِمَا السَّلامُ. السَّلامُ عَلَیک وَ عَلَی أَهْلِ بَیتِک الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ، السَّلامُ عَلَیک وَ عَلَی الْمَلائِکةِ الْمُحْدِقِینَ بِک وَ الْحَافِّینَ بِقَبْرِک، یا مَوْلای یا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ، هَذاَ یوْمُ الْأَحَدِ وَ هُوَ یوْمُک وَ بِاسْمِک، وَ أَنَا ضَیفُک فِیهِ وَجارُک، فَأَضِفْنِی یا مَوْلای وَ أَجِرْنِی، فَإِنَّک کرِیمٌ تُحِبُّ الضِّیافَةَ، وَ مَأْمُورٌ بِالْإِجارَةِ، فَافْعَلْ مَا رَغِبْتُ إِلَیک فِیهِ، وَ رَجَوْتُهُ مِنْک، بِمَنْزِلَتِک وَآلِ بَیتِک عِنْدَاللّهِ، وَ مَنْزِلَتِهِ عِنْدَکمْ، وَ بِحَقِّ ابْنِ عَمِّک رَسُولِ اللّهِ صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وَآلِهِ وَ سَلَّمَ وَ عَلَیهِمْ أَجْمَعِینَ.
مفاتیح الجنان : تعیین اسامى نبى و ائمه (ع) به روزهاى هفته و زیارت ایشان در هر روز
زیارت حضرت صاحب الزمان (ع) در روز جمعه
جمعه روز حضرت صاحب الزمان (عج) و بنام آن حضرت است و همان روزی است که ایشان در آن روز ظهور خواهد کرد؛ در زیارت آن حضرت بگو:
السَّلامُ عَلَیک یا حُجَّةَ اللّهِ فِی أَرْضِهِ، السَّلامُ عَلَیک یا عَینَ اللّهِ فِی خَلْقِهِ، السَّلامُ عَلَیک یا نُورَ اللّهِ الَّذِی یهْتَدِی بِهِ الْمُهْتَدُونَ، وَ یفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ، السَّلامُ عَلَیک أَیهَا الْمُهَذَّبُ الْخائِفُ، السَّلامُ عَلَیک أَیهَا الْوَلِی النَّاصِحُ، السَّلامُ عَلَیک یا سَفِینَةَ النَّجاةِ، السَّلامُ عَلَیک یا عَینَ الْحَیاةِ، السَّلامُ عَلَیک، صَلَّی اللّهُ عَلَیک وَعَلَی آلِ بَیتِک الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ، السَّلامُ عَلَیک، عَجَّلَ اللّهُ لَک مَا وَعَدَک مِنَ النَّصْرِ وَظُهُورِ الْأَمْرِ، السَّلامُ عَلَیک یا مَوْلای، أَنَا مَوْلاک عَارِفٌ بِأُولَاک وَأُخْرَاک، أَتَقَرَّبُ إِلَی اللّهِ تَعَالَی بِک وَ بِآلِ بَیتِک، وَ أَنْتَظِرُ ظُهُورَک وَ ظُهُورَ الْحَقِّ عَلَی یدَیک؛
وَ أَسْأَلُ اللّهَ أَنْ یصَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَ أَنْ یجْعَلَنِی مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ لَک وَالتَّابِعِینَ وَ النَّاصِرِینَ لَک عَلَی أَعْدائِک، وَ الْمُسْتَشْهَدِینَ بَینَ یدَیک فِی جُمْلَةِ أَوْلِیائِک. یا مَوْلای یا صَاحِبَ الزَّمَانِ، صَلَواتُ اللّهِ عَلَیک وَ عَلَی آلِ بَیتِک، هذَا یوْمُ الْجُمُعَةِ وَ هُوَ یوْمُک الْمُتَوَقَّعُ فِیهِ ظُهُورُک، وَ الْفَرَجُ فِیهِ لِلْمُؤْمِنِینَ عَلَی یدَیک، وَ قَتْلُ الْکافِرِینَ بِسَیفِک، وَ أَنَا یا مَوْلای فِیهِ ضَیفُک وَ جَارُک، وَ أَنْتَ یا مَوْلای کرِیمٌ مِنْ أَوْلادِ الْکرَامِ، وَ مَأْمُورٌ بِالضِّیافَةِ وَالْإِجَارَةِ، فَأَضِفْنِی وَ أَجِرْنِی صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَیک وَ عَلَی أَهْلِ بَیتِک الطَّاهِرِینَ.
سید ابن طاووس فرموده است: من پس ازاین زیارت به این شعر تمثل می جویم و به آن حضرت اشاره کرده، می گویم:
نَزِیلُک حَیثُ مَا اتَّجَهَتْ رِکابِی
وَضَیفُک حَیثُ کنْتُ مِنَ الْبِلادِ
بر تو نازل می شوم هرکجا که راحله ام روی آورد و مرا وارد نماید
و میهمان تو هستم در هرکجا که باشم از شهرها
السَّلامُ عَلَیک یا حُجَّةَ اللّهِ فِی أَرْضِهِ، السَّلامُ عَلَیک یا عَینَ اللّهِ فِی خَلْقِهِ، السَّلامُ عَلَیک یا نُورَ اللّهِ الَّذِی یهْتَدِی بِهِ الْمُهْتَدُونَ، وَ یفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ، السَّلامُ عَلَیک أَیهَا الْمُهَذَّبُ الْخائِفُ، السَّلامُ عَلَیک أَیهَا الْوَلِی النَّاصِحُ، السَّلامُ عَلَیک یا سَفِینَةَ النَّجاةِ، السَّلامُ عَلَیک یا عَینَ الْحَیاةِ، السَّلامُ عَلَیک، صَلَّی اللّهُ عَلَیک وَعَلَی آلِ بَیتِک الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ، السَّلامُ عَلَیک، عَجَّلَ اللّهُ لَک مَا وَعَدَک مِنَ النَّصْرِ وَظُهُورِ الْأَمْرِ، السَّلامُ عَلَیک یا مَوْلای، أَنَا مَوْلاک عَارِفٌ بِأُولَاک وَأُخْرَاک، أَتَقَرَّبُ إِلَی اللّهِ تَعَالَی بِک وَ بِآلِ بَیتِک، وَ أَنْتَظِرُ ظُهُورَک وَ ظُهُورَ الْحَقِّ عَلَی یدَیک؛
وَ أَسْأَلُ اللّهَ أَنْ یصَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَ أَنْ یجْعَلَنِی مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ لَک وَالتَّابِعِینَ وَ النَّاصِرِینَ لَک عَلَی أَعْدائِک، وَ الْمُسْتَشْهَدِینَ بَینَ یدَیک فِی جُمْلَةِ أَوْلِیائِک. یا مَوْلای یا صَاحِبَ الزَّمَانِ، صَلَواتُ اللّهِ عَلَیک وَ عَلَی آلِ بَیتِک، هذَا یوْمُ الْجُمُعَةِ وَ هُوَ یوْمُک الْمُتَوَقَّعُ فِیهِ ظُهُورُک، وَ الْفَرَجُ فِیهِ لِلْمُؤْمِنِینَ عَلَی یدَیک، وَ قَتْلُ الْکافِرِینَ بِسَیفِک، وَ أَنَا یا مَوْلای فِیهِ ضَیفُک وَ جَارُک، وَ أَنْتَ یا مَوْلای کرِیمٌ مِنْ أَوْلادِ الْکرَامِ، وَ مَأْمُورٌ بِالضِّیافَةِ وَالْإِجَارَةِ، فَأَضِفْنِی وَ أَجِرْنِی صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَیک وَ عَلَی أَهْلِ بَیتِک الطَّاهِرِینَ.
سید ابن طاووس فرموده است: من پس ازاین زیارت به این شعر تمثل می جویم و به آن حضرت اشاره کرده، می گویم:
نَزِیلُک حَیثُ مَا اتَّجَهَتْ رِکابِی
وَضَیفُک حَیثُ کنْتُ مِنَ الْبِلادِ
بر تو نازل می شوم هرکجا که راحله ام روی آورد و مرا وارد نماید
و میهمان تو هستم در هرکجا که باشم از شهرها
مفاتیح الجنان : بعضی آیات و دعاهاى کوتاه سودمند
حرز امام زین العابدین (ع)
سید ابن طاووس در دو موضع از کتاب «مهج الدعوات» این حرز شریف را از حضرت سجّاد(علیه السلام) روایت کرده است:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ، یا أَسْمَعَ السَّامِعِینَ، یا أَبْصَرَ النَّاظِرِینَ، یا أَسْرَعَ الْحاسِبِینَ، یا أَحْکمَ الْحاکمِینَ، یا خالِقَ الْمَخْلُوقِینَ، یا رازِقَ الْمَرْزُوقِینَ، یا ناصِرَ الْمَنْصُورِینَ، یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ، یا دَلِیلَ الْمُتَحَیرِینَ، یا غِیاثَ الْمُسْتَغِیثِینَ، أَغِثْنِی یا مالِک یوْمِ الدِّینِ، «إِیاک نَعْبُدُ وَ إِیاک نَسْتَعِینُ»،
یا صَرِیخَ الْمَکرُوبِینَ، یا مُجِیبَ دَعْوَةِ الْمُضْطَرِّینَ، أَنْتَ اللّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ، أَنْتَ اللّهُ لَاإِلهَ إِلّا أَنْتَ الْمَلِک الْحَقُّ الْمُبِینُ، الْکبْرِیاءُ رِداؤُک.
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفی، وَ عَلی عَلِی الْمُرْتَضی، وَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ، وَ خَدِیجَةَ الْکبْری، وَالْحَسَنِ الْمُجْتَبی، وَالْحُسَینِ الشَّهِیدِ بِکرْبَلاءَ؛ وَ عَلِی بْنِ الْحُسَینِ زَینِ الْعابِدِینَ، وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی الْباقِرِ، وَجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ، وَ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ الْکاظِمِ، وَ عَلِی بْنِ مُوسَی الرِّضا، وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی التَّقِی، وَ عَلِی بْنِ مُحَمَّدٍ النَّقِی، وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِی الْعَسْکرِی، وَالْحُجَّةِ الْقائِمِ الْمَهْدِی الْإِمامِ المُنْتَظَرِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِمْ أَجْمَعِینَ.
اللّهُمَّ والِ مَنْ وَالاهُمْ، وَعادِ مَنْ عادَاهُمْ، وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُمْ، وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُمْ، وَالْعَنْ مَنْ ظَلَمَهُمْ، وَعَجِّلْ فَرَجَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَانْصُرْ شِیعَةَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِک أَعْداءَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَارْزُقْنِی رُؤْیةَ قائِمِ آلِ مُحَمَّدٍ، وَاجْعَلْنِی مِنْ أَتْباعِهِ وَ أَشْیاعِهِ وَ الرَّاضِینَ بِفِعْلِهِ، بِرَحْمَتِک یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ، یا أَسْمَعَ السَّامِعِینَ، یا أَبْصَرَ النَّاظِرِینَ، یا أَسْرَعَ الْحاسِبِینَ، یا أَحْکمَ الْحاکمِینَ، یا خالِقَ الْمَخْلُوقِینَ، یا رازِقَ الْمَرْزُوقِینَ، یا ناصِرَ الْمَنْصُورِینَ، یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ، یا دَلِیلَ الْمُتَحَیرِینَ، یا غِیاثَ الْمُسْتَغِیثِینَ، أَغِثْنِی یا مالِک یوْمِ الدِّینِ، «إِیاک نَعْبُدُ وَ إِیاک نَسْتَعِینُ»،
یا صَرِیخَ الْمَکرُوبِینَ، یا مُجِیبَ دَعْوَةِ الْمُضْطَرِّینَ، أَنْتَ اللّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ، أَنْتَ اللّهُ لَاإِلهَ إِلّا أَنْتَ الْمَلِک الْحَقُّ الْمُبِینُ، الْکبْرِیاءُ رِداؤُک.
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفی، وَ عَلی عَلِی الْمُرْتَضی، وَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ، وَ خَدِیجَةَ الْکبْری، وَالْحَسَنِ الْمُجْتَبی، وَالْحُسَینِ الشَّهِیدِ بِکرْبَلاءَ؛ وَ عَلِی بْنِ الْحُسَینِ زَینِ الْعابِدِینَ، وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی الْباقِرِ، وَجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ، وَ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ الْکاظِمِ، وَ عَلِی بْنِ مُوسَی الرِّضا، وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی التَّقِی، وَ عَلِی بْنِ مُحَمَّدٍ النَّقِی، وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِی الْعَسْکرِی، وَالْحُجَّةِ الْقائِمِ الْمَهْدِی الْإِمامِ المُنْتَظَرِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِمْ أَجْمَعِینَ.
اللّهُمَّ والِ مَنْ وَالاهُمْ، وَعادِ مَنْ عادَاهُمْ، وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُمْ، وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُمْ، وَالْعَنْ مَنْ ظَلَمَهُمْ، وَعَجِّلْ فَرَجَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَانْصُرْ شِیعَةَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِک أَعْداءَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَارْزُقْنِی رُؤْیةَ قائِمِ آلِ مُحَمَّدٍ، وَاجْعَلْنِی مِنْ أَتْباعِهِ وَ أَشْیاعِهِ وَ الرَّاضِینَ بِفِعْلِهِ، بِرَحْمَتِک یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.
مفاتیح الجنان : بعضی آیات و دعاهاى کوتاه سودمند
دعای فرج حضرت حجت (ع)
کفعمی در کتاب «بلدالامین» فرموده: این دعا، دعای امام زمان (عج) است که آن را به شخصی که در زندان بود آموخت، پس آن زندانی با خواندن آن آزاد شد:
إِلهِی عَظُمَ الْبَلاءُ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ، وَانْکشَفَ الْغِطاءُ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ، وَ ضاقَتِ الْأَرْضُ، وَ مُنِعَتِ السَّماءُ، وَ أَنْتَ الْمُسْتَعانُ، وَ إِلَیک الْمُشْتَکی، وَ عَلَیک الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَالرَّخاءِ.
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَینا طاعَتَهُمْ، وَعَرَّفْتَنا بِذَلِک مَنْزِلَتَهُمْ، فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَرِیباً کلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ.
یا مُحَمَّدُ یا عَلِی، یا عَلِی یا مُحَمَّدُ اکفِیانِی فَإِنَّکما کافِیانِ، وَانْصُرانِی فَإِنَّکما ناصِرانِ.
یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ، الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، أَدْرِکنِی أَدْرِکنِی أَدْرِکنِی، السَّاعَةَ السَّاعَةَ السّاعَةَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ، یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِینَ.
إِلهِی عَظُمَ الْبَلاءُ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ، وَانْکشَفَ الْغِطاءُ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ، وَ ضاقَتِ الْأَرْضُ، وَ مُنِعَتِ السَّماءُ، وَ أَنْتَ الْمُسْتَعانُ، وَ إِلَیک الْمُشْتَکی، وَ عَلَیک الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَالرَّخاءِ.
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَینا طاعَتَهُمْ، وَعَرَّفْتَنا بِذَلِک مَنْزِلَتَهُمْ، فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَرِیباً کلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ.
یا مُحَمَّدُ یا عَلِی، یا عَلِی یا مُحَمَّدُ اکفِیانِی فَإِنَّکما کافِیانِ، وَانْصُرانِی فَإِنَّکما ناصِرانِ.
یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ، الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، أَدْرِکنِی أَدْرِکنِی أَدْرِکنِی، السَّاعَةَ السَّاعَةَ السّاعَةَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ، یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِینَ.
مفاتیح الجنان : بعضی آیات و دعاهاى کوتاه سودمند
دعاى حضرت حجت (ع)
در «مهج الدّعوات» بیان شده است: که این دعا، دعای حضرت حجّت (عج) است:
إِلهِی بِحَقِّ مَنْ نَاجَاک، وَبِحَقِّ مَنْ دَعَاک فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ تَفَضَّلْ عَلی فُقَراءِ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِناتِ بِالْغَناءِ وَالثَّرْوَةِ، وَ عَلی مَرْضَی الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُومِناتِ بِالشِّفاءِ وَالصِّحَّةِ، وَ عَلی أَحْیاءِ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِناتِ بِاللُّطْفِ وَالْکرَمِ، وَعَلی أَمْواتِ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِناتِ بِالْمَغْفِرَةِ وَالرَّحْمَةِ، وَ عَلی غُرَباءِ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِناتِ بِالرَّدِّ إِلی أَوْطانِهِمْ سالِمِینَ غانِمِینَ بِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ أَجْمَعِینَ.
إِلهِی بِحَقِّ مَنْ نَاجَاک، وَبِحَقِّ مَنْ دَعَاک فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ تَفَضَّلْ عَلی فُقَراءِ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِناتِ بِالْغَناءِ وَالثَّرْوَةِ، وَ عَلی مَرْضَی الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُومِناتِ بِالشِّفاءِ وَالصِّحَّةِ، وَ عَلی أَحْیاءِ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِناتِ بِاللُّطْفِ وَالْکرَمِ، وَعَلی أَمْواتِ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِناتِ بِالْمَغْفِرَةِ وَالرَّحْمَةِ، وَ عَلی غُرَباءِ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِناتِ بِالرَّدِّ إِلی أَوْطانِهِمْ سالِمِینَ غانِمِینَ بِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ أَجْمَعِینَ.
مفاتیح الجنان : بعضی آیات و دعاهاى کوتاه سودمند
استغاثه به حضرت مهدى (ع)
سید علی خان شیرازی در کتاب «کلم طیب» فرموده است: این دعا، دعای استغاثه به حضرت صاحب الزّمان (صلوات الله علیه) است، هرکجا که باشی دو رکعت نماز بخوان و سپس زیر آسمان رو به قبله بایست و بگو:
سَلامُ اللّهِ الْکامِلُ التَّامُّ الشَّامِلُ الْعامُّ، وَ صَلَواتُهُ الدَّائِمَةُ وَ بَرَکاتُهُ الْقائِمَةُ التَّامَّةُ عَلی حُجَّةِ اللّهِ وَ وَلِیهِ فِی أَرْضِهِ وَبِلادِهِ، وَ خَلِیفَتِهِ عَلی خَلْقِهِ وَ عِبادِهِ، وَ سُلالَةِ النُّبُوَّةِ وَبَقِیةِ الْعِتْرَةِ وَالصَّفْوَةِ، صاحِبِ الزَّمانِ، وَ مُظْهِرِ الْإِیمانِ، وَ مُلَقِّنِ أَحْکامِ الْقُرْآنِ، وَ مُطَهِّرِ الْأَرْضِ، وَ ناشِرِ الْعَدْلِ فِی الطُّولِ وَالْعَرْضِ، وَ الْحُجَّةِ الْقائِمِ الْمَهْدِی، الْإِمامِ الْمُنْتَظَرِ الْمَرْضِی، وَابْنِ الْأَئِمَّةِ الطَّاهِرِینَ، الْوَصِی ابْنِ الْأَوْصِیاءِ الْمَرْضِیینَ، الْهادِی الْمَعْصُومِ ابْنِ الْأَئِمَّةِ الْهُداةِ الْمَعْصُومِینَ.
السَّلامُ عَلَیک یا مُعِزَّ الْمُؤْمِنِینَ الْمُسْتَضْعَفِینَ، السَّلامُ عَلَیک یا مُذِلَّ الْکافِرِینَ الْمُتَکبِّرِینَ الظَّالِمِینَ؛ السَّلامُ عَلَیک یا مَوْلای یا صاحِبَ الزَّمانِ، السَّلامُ عَلَیک یا ابْنَ رَسُولِ اللّهِ، السَّلامُ عَلَیک یا ابْنَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ، السَّلامُ عَلَیک یا ابْنَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَیدَةِ نِساءِ الْعالَمِینَ، السَّلامُ عَلَیک یا ابْنَ الْأَئِمَّةِ الْحُجَجِ الْمَعْصُومِینَ وَالْإِمامِ عَلَی الْخَلْقِ أَجْمَعِینَ، السَّلامُ عَلَیک یا مَوْلای سَلامَ مُخْلِصٍ لَک فِی الْوَلایةِ،
أَشْهَدُ أَنَّک الْإِمامُ الْمَهْدِی قَوْلاً وَ فِعْلاً، وَ أَنْتَ الَّذِی تَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً بَعْدَ ما مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً، فَعَجَّلَ اللّهُ فَرَجَک، وَ سَهَّلَ مَخْرَجَک؛ وَ قَرَّبَ زَمانَک، وَکثَّرَ أَنْصارَک وَ أَعْوانَک، وَ أَنْجَزَ لَک ما وَعَدَک، فَهُوَ أَصْدَقُ الْقائِلِینَ وَ «نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ»،
یا مَوْلای یا صاحِبَ الزَّمانِ، یا ابْنَ رَسُولِ اللّهِ، حاجَتِی کذا وَکذا (و بجای کذا و کذا حاجات خود را بیان کند و بگوید) فَاشْفَعْ لِی فِی نَجاحِها، فَقَدْ تَوَجَّهْتُ إِلَیک بِحاجَتِی لِعِلْمِی أَنَّ لَک عِنْدَ اللّهِ شَفاعَةً مَقْبُولَةً وَ مَقاماً مَحْمُوداً، فَبِحَقِّ مَنِ اخْتَصَّکمْ بِأَمْرِهِ، وَارْتَضاکمْ لِسِرِّهِ، وَبِالشَّأْنِ الَّذِی لَکمْ عِنْدَ اللّهِ بَینَکمْ وَبَینَهُ، سَلِ اللّهَ تَعالی فِی نُجْحِ طَلِبَتِی وَ إِجابَةِ دَعْوَتِی وَکشْفِ کرْبَتِی.
سپس بخواه هرچه خواهی که به خواست خدا برآورده شود. نویسنده گوید: بهتر آن است که در رکعت اوّل این نماز پس از سوره «حمد» سوره «إِنّا فَتَحْنا» و در رکعت دوّم پس از سوره «حمد» سوره «إِذا جاءَ نَصْرُ اللّهِ» خوانده شود.
سَلامُ اللّهِ الْکامِلُ التَّامُّ الشَّامِلُ الْعامُّ، وَ صَلَواتُهُ الدَّائِمَةُ وَ بَرَکاتُهُ الْقائِمَةُ التَّامَّةُ عَلی حُجَّةِ اللّهِ وَ وَلِیهِ فِی أَرْضِهِ وَبِلادِهِ، وَ خَلِیفَتِهِ عَلی خَلْقِهِ وَ عِبادِهِ، وَ سُلالَةِ النُّبُوَّةِ وَبَقِیةِ الْعِتْرَةِ وَالصَّفْوَةِ، صاحِبِ الزَّمانِ، وَ مُظْهِرِ الْإِیمانِ، وَ مُلَقِّنِ أَحْکامِ الْقُرْآنِ، وَ مُطَهِّرِ الْأَرْضِ، وَ ناشِرِ الْعَدْلِ فِی الطُّولِ وَالْعَرْضِ، وَ الْحُجَّةِ الْقائِمِ الْمَهْدِی، الْإِمامِ الْمُنْتَظَرِ الْمَرْضِی، وَابْنِ الْأَئِمَّةِ الطَّاهِرِینَ، الْوَصِی ابْنِ الْأَوْصِیاءِ الْمَرْضِیینَ، الْهادِی الْمَعْصُومِ ابْنِ الْأَئِمَّةِ الْهُداةِ الْمَعْصُومِینَ.
السَّلامُ عَلَیک یا مُعِزَّ الْمُؤْمِنِینَ الْمُسْتَضْعَفِینَ، السَّلامُ عَلَیک یا مُذِلَّ الْکافِرِینَ الْمُتَکبِّرِینَ الظَّالِمِینَ؛ السَّلامُ عَلَیک یا مَوْلای یا صاحِبَ الزَّمانِ، السَّلامُ عَلَیک یا ابْنَ رَسُولِ اللّهِ، السَّلامُ عَلَیک یا ابْنَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ، السَّلامُ عَلَیک یا ابْنَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَیدَةِ نِساءِ الْعالَمِینَ، السَّلامُ عَلَیک یا ابْنَ الْأَئِمَّةِ الْحُجَجِ الْمَعْصُومِینَ وَالْإِمامِ عَلَی الْخَلْقِ أَجْمَعِینَ، السَّلامُ عَلَیک یا مَوْلای سَلامَ مُخْلِصٍ لَک فِی الْوَلایةِ،
أَشْهَدُ أَنَّک الْإِمامُ الْمَهْدِی قَوْلاً وَ فِعْلاً، وَ أَنْتَ الَّذِی تَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً بَعْدَ ما مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً، فَعَجَّلَ اللّهُ فَرَجَک، وَ سَهَّلَ مَخْرَجَک؛ وَ قَرَّبَ زَمانَک، وَکثَّرَ أَنْصارَک وَ أَعْوانَک، وَ أَنْجَزَ لَک ما وَعَدَک، فَهُوَ أَصْدَقُ الْقائِلِینَ وَ «نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ»،
یا مَوْلای یا صاحِبَ الزَّمانِ، یا ابْنَ رَسُولِ اللّهِ، حاجَتِی کذا وَکذا (و بجای کذا و کذا حاجات خود را بیان کند و بگوید) فَاشْفَعْ لِی فِی نَجاحِها، فَقَدْ تَوَجَّهْتُ إِلَیک بِحاجَتِی لِعِلْمِی أَنَّ لَک عِنْدَ اللّهِ شَفاعَةً مَقْبُولَةً وَ مَقاماً مَحْمُوداً، فَبِحَقِّ مَنِ اخْتَصَّکمْ بِأَمْرِهِ، وَارْتَضاکمْ لِسِرِّهِ، وَبِالشَّأْنِ الَّذِی لَکمْ عِنْدَ اللّهِ بَینَکمْ وَبَینَهُ، سَلِ اللّهَ تَعالی فِی نُجْحِ طَلِبَتِی وَ إِجابَةِ دَعْوَتِی وَکشْفِ کرْبَتِی.
سپس بخواه هرچه خواهی که به خواست خدا برآورده شود. نویسنده گوید: بهتر آن است که در رکعت اوّل این نماز پس از سوره «حمد» سوره «إِنّا فَتَحْنا» و در رکعت دوّم پس از سوره «حمد» سوره «إِذا جاءَ نَصْرُ اللّهِ» خوانده شود.
مفاتیح الجنان : فضیلت و اعمال ماه مبارک رمضان
دعای افتتاح
در هر شب از ماه رمضان بخواند:
اللّهُمَّ إِنِّی أَفْتَتِحُ الثَّناءَ بِحَمْدِک وَ أَنْتَ مُسَدِّدٌ لِلصَّوابِ بِمَنِّک، وَ أَیقَنْتُ أَنَّک أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ فِی مَوْضِعِ الْعَفْوِ وَالرَّحْمَةِ، وَ أَشَدُّ الْمُعاقِبِینَ فِی مَوْضِعِ النَّکالِ وَالنَّقِمَةِ، وَ أَعْظَمُ الْمُتَجَبِّرِینَ فِی مَوْضِعِ الْکبْرِیاءِ وَالْعَظَمَةِ.
اللّهُمَّ أَذِنْتَ لِی فِی دُعائِک وَ مَسْأَلَتِک، فَاسْمَعْ یا سَمِیعُ مِدْحَتِی، وَ أَجِبْ یا رَحِیمُ دَعْوَتِی، وَ أَقِلْ یا غَفُورُ عَثْرَتِی، فَکمْ یا إِلهِی مِنْ کرْبَةٍ قَدْ فَرَّجْتَها، وَ هُمُومٍ قَدْ کشَفْتَها، وَعَثْرَةٍ قَدْ أَقَلْتَها، وَ رَحْمَةٍ قَدْ نَشَرْتَها، وَ حَلْقَةِ بَلاءٍ قَدْ فَککتَها؛
الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی لَمْ یتَّخِذْ صاحِبَةً وَلَا وَلَداً «وَ لَمْ یکنْ لَهُ شَرِیک فِی الْمُلْک وَ لَمْ یکنْ لَهُ وَلِی مِنَ الذُّلِّ وَ کبِّرْهُ تَکبِیراً»؛ الْحَمْدُ لِلّهِ بِجَمِیعِ مَحامِدِهِ کلِّها، عَلَی جَمِیعِ نِعَمِهِ کلِّها. الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی لَامُضادَّ لَهُ فِی مُلْکهِ، وَ لَا مُنازِعَ لَهُ فِی أَمْرِهِ. الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی لَاشَرِیک لَهُ فِی خَلْقِهِ، وَ لَا شَبِیهَ لَهُ فِی عَظَمَتِهِ.
الْحَمْدُ لِلّهِ الْفاشِی فِی الْخَلْقِ أَمْرُهُ وَ حَمْدُهُ، الظَّاهِرِ بِالْکرَمِ مَجْدُهُ، الْباسِطِ بِالْجُودِ یدَهُ، الَّذِی لَاتَنْقُصُ خَزائِنُهُ، وَ لَا تَزِیدُهُ کثْرَةُ الْعَطاءِ إِلّا جُوداً وَ کرَماً إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الْوَهَّابُ. اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُک قَلِیلاً مِنْ کثِیرٍ، مَعَ حاجَةٍ بِی إِلَیهِ عَظِیمَةٍ وَ غِناک عَنْهُ قَدِیمٌ وَ هُوَ عِنْدِی کثِیرٌ، وَ هُوَ عَلَیک سَهْلٌ یسِیرٌ؛
اللّهُمَّ إِنَّ عَفْوَک عَنْ ذَنْبِی، وَ تَجاوُزَک عَنْ خَطِیئَتِی، وَ صَفْحَک عَنْ ظُلْمِی، وَ سَتْرَک عَلَی قَبِیحِ عَمَلِی، وَ حِلْمَک عَنْ کثِیرِ جُرْمِی عِنْدَ مَا کانَ مِنْ خَطَإی وَعَمْدِی أَطْمَعَنِی فِی أَنْ أَسْأَلَک مَا لَا أَسْتَوْجِبُهُ مِنْک الَّذِی رَزَقْتَنِی مِنْ رَحْمَتِک، وَ أَرَیتَنِی مِنْ قُدْرَتِک، وَ عَرَّفْتَنِی مِنْ إِجابَتِک، فَصِرْتُ أَدْعُوک آمِناً، وَ أَسْأَلُک مُسْتَأْنِساً لَاخائِفاً وَ لَا وَجِلاً، مُدِلّاً عَلَیک فِیما قَصَدْتُ فِیهِ إِلَیک، فَإِنْ أَبْطَأَ عَنِّی عَتَبْتُ بِجَهْلِی عَلَیک، وَ لَعَلَّ الَّذِی أَبْطَأَ عَنِّی هُوَ خَیرٌ لِی لِعِلْمِک بِعاقِبَةِ الْأُمُورِ، فَلَمْ أَرَ مَوْلی کرِیماً أَصْبَرَ عَلَی عَبْدٍ لَئِیمٍ مِنْک عَلَی، یا رَبِّ، إِنَّک تَدْعُونِی فَأُوَلِّی عَنْک، وَ تَتَحَبَّبُ إِلَی فَأَتَبَغَّضُ إِلَیک، وَ تَتَوَدَّدُ إِلَی فَلَا أَقْبَلُ مِنْک کأَنَّ لِی التَّطَوُّلَ عَلَیک؛ فَلَمْ یمْنَعْک ذلِک مِنَ الرَّحْمَةِ لِی وَالْإِحْسانِ إِلَی، وَالتَّفَضُّلِ عَلَی بِجُودِک وَ کرَمِک، فَارْحَمْ عَبْدَک الْجاهِلَ وَجُدْ عَلَیهِ بِفَضْلِ إِحْسانِک إِنَّک جَوادٌ کرِیمٌ.
الْحَمْدُ لِلّهِ مالِک الْمُلْک، مُجْرِی الْفُلْک، مُسَخِّرِ الرِّیاحِ، فالِقِ الْإِصْباحِ، دَیانِ الدِّینِ، رَبِّ الْعالَمِینَ. الْحَمْدُ لِلّهِ عَلی حِلْمِهِ بَعْدَ عِلْمِهِ، وَالْحَمْدُ لِلّهِ عَلَی عَفْوِهِ بَعْدَ قُدْرَتِهِ، وَالْحَمْدُ لِلّهِ عَلَی طُولِ أَناتِهِ فِی غَضَبِهِ وَ هُوَ قادِرٌ عَلَی مَا یرِیدُ.
الْحَمْدُ لِلّهِ خالِقِ الْخَلْقِ، باسِطِ الرِّزْقِ، فالِقِ الْإِصْباحِ، ذِی الْجَلالِ وَالْإِکرامِ وَالْفَضْلِ وَالْإِنْعامِ، الَّذِی بَعُدَ فَلا یری، وَ قَرُبَ فَشَهِدَ النَّجْوی، تَبارَک وَ تَعالی. الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی لَیسَ لَهُ مُنازِعٌ یعادِلُهُ، وَ لَا شَبِیهٌ یشاکلُهُ، وَ لَا ظَهِیرٌ یعاضِدُهُ، قَهَرَ بِعِزَّتِهِ الْأَعِزَّاءَ، وَ تَواضَعَ لِعَظَمَتِهِ الْعُظَماءُ، فَبَلَغَ بِقُدْرَتِهِ مَا یشاءُ؛
الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی یجِیبُنِی حِینَ أُنادِیهِ، وَیسْتُرُ عَلَی کلَّ عَوْرَةٍ وَ أَنَا أَعْصِیهِ، وَیعَظِّمُ النِّعْمَةَ عَلَی فَلَا أُجازِیهِ، فَکمْ مِنْ مَوْهِبَةٍ هَنِیئَةٍ قَدْ أَعْطانِی، وَ عَظِیمَةٍ مَخُوفَةٍ قَدْ کفانِی، وَبَهْجَةٍ مُونِقَةٍ قَدْ أَرانِی، فَأُثْنِی عَلَیهِ حامِداً، وَ أَذْکرُهُ مُسَبِّحاً. الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی لَایهْتَک حِجابُهُ، وَ لَا یغْلَقُ بابُهُ، وَ لَا یرَدُّ سائِلُهُ، وَ لَا یخَیبُ آمِلُهُ.
الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی یؤْمِنُ الْخائِفِینَ، وَینَجِّی الصَّالِحِینَ، وَیرْفَعُ الْمُسْتَضْعَفِینَ، وَیضَعُ الْمُسْتَکبِرِینَ، وَیهْلِک مُلُوکاً وَیسْتَخْلِفُ آخَرِینَ، وَالْحَمْدُ لِلّهِ قاصِمِ الْجَبَّارِینَ، مُبِیرِ الظَّالِمِینَ، مُدْرِک الْهارِبِینَ، نَکالِ الظَّالِمِینَ، صَرِیخِ الْمُسْتَصْرِخِینَ، مَوْضِعِ حاجاتِ الطَّالِبِینَ، مُعْتَمَدِ الْمُؤْمِنِینَ. الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی مِنْ خَشْیتِهِ تَرْعَدُ السَّماءُ وَ سُکانُها، وَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَ عُمَّارُها، وَ تَمُوجُ الْبِحارُ وَ مَنْ یسْبَحُ فِی غَمَراتِها؛
«الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی هَدانا لِهذا وَمَا کنَّا لِنَهْتَدِی لَوْلَا أَنْ هَدَانا اللّهُ» الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی یخْلُقُ وَ لَمْ یخْلَقْ، وَیرْزُقُ وَ لَا یرْزَقُ، وَیطْعِمُ وَ لَا یطْعَمُ، وَیمِیتُ الْأَحْیاءَ، وَیحْیی الْمَوْتی، وَ هُوَ حَی لَایمُوتُ، بِیدِهِ الْخَیرُ، وَ هُوَ عَلَی کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ.
اللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ عَبْدِک وَ رَسُولِک وَ أَمِینِک وَ صَفِیک وَ حَبِیبِک وَ خِیرَتِک مِنْ خَلْقِک، وَ حافِظِ سِرِّک، وَ مُبَلِّغِ رِسالاتِک أَفْضَلَ وَ أَحْسَنَ وَ أَجْمَلَ وَ أَکمَلَ وَ أَزْکی وَ أَنْمی وَ أَطْیبَ وَ أَطْهَرَ وَ أَسْنی وَ أَکثَرَ مَا صَلَّیتَ وَبارَکتَ وَ تَرَحَّمْتَ وَ تَحَنَّنْتَ وَ سَلَّمْتَ عَلَی أَحَدٍ مِنْ عِبادِک وَ أَنْبِیائِک وَ رُسُلِک وَ صِفْوَتِک وَ أَهْلِ الْکرامَةِ عَلَیک مِنْ خَلْقِک؛
اللّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَی عَلِی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ، وَ وَصِی رَسُولِ رَبِّ الْعالَمِینَ، عَبْدِک وَ وَلِیک وَ أَخِی رَسُولِک وَ حُجَّتِک عَلَی خَلْقِک، وَ آیتِک الْکبْری، وَالنَّبَاَ الْعَظِیمِ، وَ صَلِّ عَلَی الصِّدِّیقَةِ الطَّاهِرَةِ فاطِمَةَ سَیدَةِ نِساءِ الْعالَمِینَ، وَ صَلِّ عَلَی سِبْطَی الرَّحْمَةِ، وَ إِمامَی الْهُدی الْحَسَنِ وَالْحُسَینِ سَیدَی شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، وَصَلِّ عَلَی أَئِمَّةِ الْمُسْلِمِینَ؛ عَلِی بْنِ الْحُسَینِ، وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی، وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، وَ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ، وَ عَلِی بْنِ مُوسی، وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی، وَ عَلِی بْنِ مُحَمَّدٍ، وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِی، وَالْخَلَفِ الْهادِی الْمَهْدِی، حُجَجِک عَلَی عِبادِک، وَ أُمَنائِک فِی بِلادِک صَلاةً کثِیرَةً دائِمَةً؛
اللّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَی وَلی أَمْرِک الْقائِمِ الْمُؤَمَّلِ، وَالْعَدْلِ الْمُنْتَظَرِ، وَ حُفَّهُ بِمَلائِکتِک الْمُقَرَّبِینَ، وَ أَیدْهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ یا رَبَّ الْعالَمِینَ. اللّهُمَّ اجْعَلْهُ الدَّاعِی إِلی کتابِک، وَالْقائِمَ بِدِینِک، اسْتَخْلِفْهُ فِی الْأَرْضِ کمَا اسْتَخْلَفْتَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِ، مَکنْ لَهُ دِینَهُ الَّذِی ارْتَضَیتَهُ لَهُ، أَبْدِلْهُ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِ أَمْناً، یعْبُدُک لَایشْرِک بِک شَیئاً.
اللّهُمَّ أَعِزَّهُ وَ أَعْزِزْ بِهِ، وَانْصُرْهُ وَانْتَصِرْ بِهِ، وَانْصُرْهُ نَصْراً عَزِیزاً، وَافْتَحْ لَهُ فَتْحاً یسِیراً، وَاجْعَلْ لَهُ مِنْ لَدُنْک سُلْطاناً نَصِیراً. اللّهُمَّ أَظْهِرْ بِهِ دِینَک وَ سُنَّةَ نَبِیک حَتَّی لَایسْتَخْفِی بِشَیءٍ مِنَ الْحَقِّ مَخافَةَ أَحَدٍ مِنَ الْخَلْقِ. اللّهُمَّ إِنَّا نَرْغَبُ إِلَیک فِی دَوْلَةٍ کرِیمَةٍ تُعِزُّ بِهَا الْإِسْلامَ وَ أَهْلَهُ، وَ تُذِلُّ بِهَا النِّفاقَ وَ أَهْلَهُ، وَ تَجْعَلُنا فِیها مِنَ الدُّعاةِ إِلَی طاعَتِک، وَالْقادَةِ إِلی سَبِیلِک، وَ تَرْزُقُنا بِها کرامَةَ الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ؛ اللّهُمَّ مَا عَرَّفْتَنا مِنَ الْحَقِّ فَحَمِّلْناهُ، وَ مَا قَصُرْنا عَنْهُ فَبَلِّغْناهُ.
اللّهُمَّ الْمُمْ بِه شَعَثَنا، وَاشْعَبْ بِهِ صَدْعَنا، وَارْتُقْ بِهِ فَتْقَنا، وَ کثِّرْ بِهِ قِلَّتَنا، وَ أَعْزِزْ بِهِ ذِلَّتَنا، وَ أَغْنِ بِهِ عائِلَنا، وَاقْضِ بِهِ عَنْ مَغْرَمِنا، وَاجْبُرْ بِهِ فَقْرَنا، وَ سُدَّ بِهِ خَلَّتَنا، وَیسِّرْ بِهِ عُسْرَنا، وَبَیضْ بِهِ وُجُوهَنا، وَ فُک بِهِ أَسْرَنا، وَ أَنْجِحْ بِهِ طَلِبَتَنا، وَ أَنْجِزْ بِهِ مَواعِیدَنا، وَاسْتَجِبْ بِهِ دَعْوَتَنا، وَ أَعْطِنا بِهِ سُؤْلَنا، وَ بَلِّغْنا بِهِ مِنَ الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ آمالَنا، وَ أَعْطِنا بِهِ فَوْقَ رَغْبَتِنا، یا خَیرَ الْمَسْؤُولِینَ، وَ أَوْسَعَ الْمُعْطِینَ، اشْفِ بِهِ صُدُورَنا، وَ أَذْهِبْ بِهِ غَیظَ قُلُوبِنا، وَاهْدِنا بِهِ لِمَا اخْتُلِفَ فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِک، إِنَّک تَهْدِی مَنْ تَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ، وَانْصُرْنا بِهِ عَلَی عَدُوِّک وَ عَدُوِّنا إِلهَ الْحَقِّ آمِینَ؛
اللّهُمَّ إِنَّا نَشْکو إِلَیک فَقْدَ نَبِینا صَلَواتُک عَلَیهِ وَ آلِهِ، وَغَیبَةَ وَ لِینا، وَکثْرَةَ عَدُوِّنا، وَ قِلَّةَ عَدَدِنا، وَ شِدَّةَ الْفِتَنِ بِنا، وَتَظاهُرَ الزَّمانِ عَلَینا، فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَعِنَّا عَلی ذلِک بِفَتْحٍ مِنْک تُعَجِّلُهُ، وَبِضُرٍّ تَکشِفُهُ، وَنَصْرٍ تُعِزُّهُ، وَ سُلْطانِ حَقٍّ تُظْهِرُهُ، وَ رَحْمَةٍ مِنْک تُجَلِّلُناها، وَ عافِیةٍ مِنْک تُلْبِسُناها، بِرَحْمَتِک یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.
اللّهُمَّ إِنِّی أَفْتَتِحُ الثَّناءَ بِحَمْدِک وَ أَنْتَ مُسَدِّدٌ لِلصَّوابِ بِمَنِّک، وَ أَیقَنْتُ أَنَّک أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ فِی مَوْضِعِ الْعَفْوِ وَالرَّحْمَةِ، وَ أَشَدُّ الْمُعاقِبِینَ فِی مَوْضِعِ النَّکالِ وَالنَّقِمَةِ، وَ أَعْظَمُ الْمُتَجَبِّرِینَ فِی مَوْضِعِ الْکبْرِیاءِ وَالْعَظَمَةِ.
اللّهُمَّ أَذِنْتَ لِی فِی دُعائِک وَ مَسْأَلَتِک، فَاسْمَعْ یا سَمِیعُ مِدْحَتِی، وَ أَجِبْ یا رَحِیمُ دَعْوَتِی، وَ أَقِلْ یا غَفُورُ عَثْرَتِی، فَکمْ یا إِلهِی مِنْ کرْبَةٍ قَدْ فَرَّجْتَها، وَ هُمُومٍ قَدْ کشَفْتَها، وَعَثْرَةٍ قَدْ أَقَلْتَها، وَ رَحْمَةٍ قَدْ نَشَرْتَها، وَ حَلْقَةِ بَلاءٍ قَدْ فَککتَها؛
الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی لَمْ یتَّخِذْ صاحِبَةً وَلَا وَلَداً «وَ لَمْ یکنْ لَهُ شَرِیک فِی الْمُلْک وَ لَمْ یکنْ لَهُ وَلِی مِنَ الذُّلِّ وَ کبِّرْهُ تَکبِیراً»؛ الْحَمْدُ لِلّهِ بِجَمِیعِ مَحامِدِهِ کلِّها، عَلَی جَمِیعِ نِعَمِهِ کلِّها. الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی لَامُضادَّ لَهُ فِی مُلْکهِ، وَ لَا مُنازِعَ لَهُ فِی أَمْرِهِ. الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی لَاشَرِیک لَهُ فِی خَلْقِهِ، وَ لَا شَبِیهَ لَهُ فِی عَظَمَتِهِ.
الْحَمْدُ لِلّهِ الْفاشِی فِی الْخَلْقِ أَمْرُهُ وَ حَمْدُهُ، الظَّاهِرِ بِالْکرَمِ مَجْدُهُ، الْباسِطِ بِالْجُودِ یدَهُ، الَّذِی لَاتَنْقُصُ خَزائِنُهُ، وَ لَا تَزِیدُهُ کثْرَةُ الْعَطاءِ إِلّا جُوداً وَ کرَماً إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الْوَهَّابُ. اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُک قَلِیلاً مِنْ کثِیرٍ، مَعَ حاجَةٍ بِی إِلَیهِ عَظِیمَةٍ وَ غِناک عَنْهُ قَدِیمٌ وَ هُوَ عِنْدِی کثِیرٌ، وَ هُوَ عَلَیک سَهْلٌ یسِیرٌ؛
اللّهُمَّ إِنَّ عَفْوَک عَنْ ذَنْبِی، وَ تَجاوُزَک عَنْ خَطِیئَتِی، وَ صَفْحَک عَنْ ظُلْمِی، وَ سَتْرَک عَلَی قَبِیحِ عَمَلِی، وَ حِلْمَک عَنْ کثِیرِ جُرْمِی عِنْدَ مَا کانَ مِنْ خَطَإی وَعَمْدِی أَطْمَعَنِی فِی أَنْ أَسْأَلَک مَا لَا أَسْتَوْجِبُهُ مِنْک الَّذِی رَزَقْتَنِی مِنْ رَحْمَتِک، وَ أَرَیتَنِی مِنْ قُدْرَتِک، وَ عَرَّفْتَنِی مِنْ إِجابَتِک، فَصِرْتُ أَدْعُوک آمِناً، وَ أَسْأَلُک مُسْتَأْنِساً لَاخائِفاً وَ لَا وَجِلاً، مُدِلّاً عَلَیک فِیما قَصَدْتُ فِیهِ إِلَیک، فَإِنْ أَبْطَأَ عَنِّی عَتَبْتُ بِجَهْلِی عَلَیک، وَ لَعَلَّ الَّذِی أَبْطَأَ عَنِّی هُوَ خَیرٌ لِی لِعِلْمِک بِعاقِبَةِ الْأُمُورِ، فَلَمْ أَرَ مَوْلی کرِیماً أَصْبَرَ عَلَی عَبْدٍ لَئِیمٍ مِنْک عَلَی، یا رَبِّ، إِنَّک تَدْعُونِی فَأُوَلِّی عَنْک، وَ تَتَحَبَّبُ إِلَی فَأَتَبَغَّضُ إِلَیک، وَ تَتَوَدَّدُ إِلَی فَلَا أَقْبَلُ مِنْک کأَنَّ لِی التَّطَوُّلَ عَلَیک؛ فَلَمْ یمْنَعْک ذلِک مِنَ الرَّحْمَةِ لِی وَالْإِحْسانِ إِلَی، وَالتَّفَضُّلِ عَلَی بِجُودِک وَ کرَمِک، فَارْحَمْ عَبْدَک الْجاهِلَ وَجُدْ عَلَیهِ بِفَضْلِ إِحْسانِک إِنَّک جَوادٌ کرِیمٌ.
الْحَمْدُ لِلّهِ مالِک الْمُلْک، مُجْرِی الْفُلْک، مُسَخِّرِ الرِّیاحِ، فالِقِ الْإِصْباحِ، دَیانِ الدِّینِ، رَبِّ الْعالَمِینَ. الْحَمْدُ لِلّهِ عَلی حِلْمِهِ بَعْدَ عِلْمِهِ، وَالْحَمْدُ لِلّهِ عَلَی عَفْوِهِ بَعْدَ قُدْرَتِهِ، وَالْحَمْدُ لِلّهِ عَلَی طُولِ أَناتِهِ فِی غَضَبِهِ وَ هُوَ قادِرٌ عَلَی مَا یرِیدُ.
الْحَمْدُ لِلّهِ خالِقِ الْخَلْقِ، باسِطِ الرِّزْقِ، فالِقِ الْإِصْباحِ، ذِی الْجَلالِ وَالْإِکرامِ وَالْفَضْلِ وَالْإِنْعامِ، الَّذِی بَعُدَ فَلا یری، وَ قَرُبَ فَشَهِدَ النَّجْوی، تَبارَک وَ تَعالی. الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی لَیسَ لَهُ مُنازِعٌ یعادِلُهُ، وَ لَا شَبِیهٌ یشاکلُهُ، وَ لَا ظَهِیرٌ یعاضِدُهُ، قَهَرَ بِعِزَّتِهِ الْأَعِزَّاءَ، وَ تَواضَعَ لِعَظَمَتِهِ الْعُظَماءُ، فَبَلَغَ بِقُدْرَتِهِ مَا یشاءُ؛
الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی یجِیبُنِی حِینَ أُنادِیهِ، وَیسْتُرُ عَلَی کلَّ عَوْرَةٍ وَ أَنَا أَعْصِیهِ، وَیعَظِّمُ النِّعْمَةَ عَلَی فَلَا أُجازِیهِ، فَکمْ مِنْ مَوْهِبَةٍ هَنِیئَةٍ قَدْ أَعْطانِی، وَ عَظِیمَةٍ مَخُوفَةٍ قَدْ کفانِی، وَبَهْجَةٍ مُونِقَةٍ قَدْ أَرانِی، فَأُثْنِی عَلَیهِ حامِداً، وَ أَذْکرُهُ مُسَبِّحاً. الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی لَایهْتَک حِجابُهُ، وَ لَا یغْلَقُ بابُهُ، وَ لَا یرَدُّ سائِلُهُ، وَ لَا یخَیبُ آمِلُهُ.
الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی یؤْمِنُ الْخائِفِینَ، وَینَجِّی الصَّالِحِینَ، وَیرْفَعُ الْمُسْتَضْعَفِینَ، وَیضَعُ الْمُسْتَکبِرِینَ، وَیهْلِک مُلُوکاً وَیسْتَخْلِفُ آخَرِینَ، وَالْحَمْدُ لِلّهِ قاصِمِ الْجَبَّارِینَ، مُبِیرِ الظَّالِمِینَ، مُدْرِک الْهارِبِینَ، نَکالِ الظَّالِمِینَ، صَرِیخِ الْمُسْتَصْرِخِینَ، مَوْضِعِ حاجاتِ الطَّالِبِینَ، مُعْتَمَدِ الْمُؤْمِنِینَ. الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی مِنْ خَشْیتِهِ تَرْعَدُ السَّماءُ وَ سُکانُها، وَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَ عُمَّارُها، وَ تَمُوجُ الْبِحارُ وَ مَنْ یسْبَحُ فِی غَمَراتِها؛
«الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی هَدانا لِهذا وَمَا کنَّا لِنَهْتَدِی لَوْلَا أَنْ هَدَانا اللّهُ» الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی یخْلُقُ وَ لَمْ یخْلَقْ، وَیرْزُقُ وَ لَا یرْزَقُ، وَیطْعِمُ وَ لَا یطْعَمُ، وَیمِیتُ الْأَحْیاءَ، وَیحْیی الْمَوْتی، وَ هُوَ حَی لَایمُوتُ، بِیدِهِ الْخَیرُ، وَ هُوَ عَلَی کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ.
اللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ عَبْدِک وَ رَسُولِک وَ أَمِینِک وَ صَفِیک وَ حَبِیبِک وَ خِیرَتِک مِنْ خَلْقِک، وَ حافِظِ سِرِّک، وَ مُبَلِّغِ رِسالاتِک أَفْضَلَ وَ أَحْسَنَ وَ أَجْمَلَ وَ أَکمَلَ وَ أَزْکی وَ أَنْمی وَ أَطْیبَ وَ أَطْهَرَ وَ أَسْنی وَ أَکثَرَ مَا صَلَّیتَ وَبارَکتَ وَ تَرَحَّمْتَ وَ تَحَنَّنْتَ وَ سَلَّمْتَ عَلَی أَحَدٍ مِنْ عِبادِک وَ أَنْبِیائِک وَ رُسُلِک وَ صِفْوَتِک وَ أَهْلِ الْکرامَةِ عَلَیک مِنْ خَلْقِک؛
اللّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَی عَلِی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ، وَ وَصِی رَسُولِ رَبِّ الْعالَمِینَ، عَبْدِک وَ وَلِیک وَ أَخِی رَسُولِک وَ حُجَّتِک عَلَی خَلْقِک، وَ آیتِک الْکبْری، وَالنَّبَاَ الْعَظِیمِ، وَ صَلِّ عَلَی الصِّدِّیقَةِ الطَّاهِرَةِ فاطِمَةَ سَیدَةِ نِساءِ الْعالَمِینَ، وَ صَلِّ عَلَی سِبْطَی الرَّحْمَةِ، وَ إِمامَی الْهُدی الْحَسَنِ وَالْحُسَینِ سَیدَی شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، وَصَلِّ عَلَی أَئِمَّةِ الْمُسْلِمِینَ؛ عَلِی بْنِ الْحُسَینِ، وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی، وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، وَ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ، وَ عَلِی بْنِ مُوسی، وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی، وَ عَلِی بْنِ مُحَمَّدٍ، وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِی، وَالْخَلَفِ الْهادِی الْمَهْدِی، حُجَجِک عَلَی عِبادِک، وَ أُمَنائِک فِی بِلادِک صَلاةً کثِیرَةً دائِمَةً؛
اللّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَی وَلی أَمْرِک الْقائِمِ الْمُؤَمَّلِ، وَالْعَدْلِ الْمُنْتَظَرِ، وَ حُفَّهُ بِمَلائِکتِک الْمُقَرَّبِینَ، وَ أَیدْهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ یا رَبَّ الْعالَمِینَ. اللّهُمَّ اجْعَلْهُ الدَّاعِی إِلی کتابِک، وَالْقائِمَ بِدِینِک، اسْتَخْلِفْهُ فِی الْأَرْضِ کمَا اسْتَخْلَفْتَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِ، مَکنْ لَهُ دِینَهُ الَّذِی ارْتَضَیتَهُ لَهُ، أَبْدِلْهُ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِ أَمْناً، یعْبُدُک لَایشْرِک بِک شَیئاً.
اللّهُمَّ أَعِزَّهُ وَ أَعْزِزْ بِهِ، وَانْصُرْهُ وَانْتَصِرْ بِهِ، وَانْصُرْهُ نَصْراً عَزِیزاً، وَافْتَحْ لَهُ فَتْحاً یسِیراً، وَاجْعَلْ لَهُ مِنْ لَدُنْک سُلْطاناً نَصِیراً. اللّهُمَّ أَظْهِرْ بِهِ دِینَک وَ سُنَّةَ نَبِیک حَتَّی لَایسْتَخْفِی بِشَیءٍ مِنَ الْحَقِّ مَخافَةَ أَحَدٍ مِنَ الْخَلْقِ. اللّهُمَّ إِنَّا نَرْغَبُ إِلَیک فِی دَوْلَةٍ کرِیمَةٍ تُعِزُّ بِهَا الْإِسْلامَ وَ أَهْلَهُ، وَ تُذِلُّ بِهَا النِّفاقَ وَ أَهْلَهُ، وَ تَجْعَلُنا فِیها مِنَ الدُّعاةِ إِلَی طاعَتِک، وَالْقادَةِ إِلی سَبِیلِک، وَ تَرْزُقُنا بِها کرامَةَ الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ؛ اللّهُمَّ مَا عَرَّفْتَنا مِنَ الْحَقِّ فَحَمِّلْناهُ، وَ مَا قَصُرْنا عَنْهُ فَبَلِّغْناهُ.
اللّهُمَّ الْمُمْ بِه شَعَثَنا، وَاشْعَبْ بِهِ صَدْعَنا، وَارْتُقْ بِهِ فَتْقَنا، وَ کثِّرْ بِهِ قِلَّتَنا، وَ أَعْزِزْ بِهِ ذِلَّتَنا، وَ أَغْنِ بِهِ عائِلَنا، وَاقْضِ بِهِ عَنْ مَغْرَمِنا، وَاجْبُرْ بِهِ فَقْرَنا، وَ سُدَّ بِهِ خَلَّتَنا، وَیسِّرْ بِهِ عُسْرَنا، وَبَیضْ بِهِ وُجُوهَنا، وَ فُک بِهِ أَسْرَنا، وَ أَنْجِحْ بِهِ طَلِبَتَنا، وَ أَنْجِزْ بِهِ مَواعِیدَنا، وَاسْتَجِبْ بِهِ دَعْوَتَنا، وَ أَعْطِنا بِهِ سُؤْلَنا، وَ بَلِّغْنا بِهِ مِنَ الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ آمالَنا، وَ أَعْطِنا بِهِ فَوْقَ رَغْبَتِنا، یا خَیرَ الْمَسْؤُولِینَ، وَ أَوْسَعَ الْمُعْطِینَ، اشْفِ بِهِ صُدُورَنا، وَ أَذْهِبْ بِهِ غَیظَ قُلُوبِنا، وَاهْدِنا بِهِ لِمَا اخْتُلِفَ فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِک، إِنَّک تَهْدِی مَنْ تَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ، وَانْصُرْنا بِهِ عَلَی عَدُوِّک وَ عَدُوِّنا إِلهَ الْحَقِّ آمِینَ؛
اللّهُمَّ إِنَّا نَشْکو إِلَیک فَقْدَ نَبِینا صَلَواتُک عَلَیهِ وَ آلِهِ، وَغَیبَةَ وَ لِینا، وَکثْرَةَ عَدُوِّنا، وَ قِلَّةَ عَدَدِنا، وَ شِدَّةَ الْفِتَنِ بِنا، وَتَظاهُرَ الزَّمانِ عَلَینا، فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَعِنَّا عَلی ذلِک بِفَتْحٍ مِنْک تُعَجِّلُهُ، وَبِضُرٍّ تَکشِفُهُ، وَنَصْرٍ تُعِزُّهُ، وَ سُلْطانِ حَقٍّ تُظْهِرُهُ، وَ رَحْمَةٍ مِنْک تُجَلِّلُناها، وَ عافِیةٍ مِنْک تُلْبِسُناها، بِرَحْمَتِک یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.
مفاتیح الجنان : فضیلت و اعمال مسجد سهله
فضیلت و اعمال مسجد سهله
آگاه باش پس از مسجد کبیر کوفه، مسجدی به برتری و ممتازی مسجد سهله در آن منطقه نیست؛ آن محل مبارک، خانه حضرت ادریس و حضرت ابراهیم و محل ورود حضرت خضر و مسکن آن حضرت است.
از حضرت صادق(علیه السلام) روایت شده به ابو بصیر فرمود: ای ابو محمّد، گویا می بینم حضرت صاحب الأمر با اهل و عیالش در مسجد سهله فرود آید و خانه آن حضرت باشد و حق تعالی هیچ پیامبری نفرستاده، مگر آن که در آن مسجد نماز خوانده و هرکه در آن مسجد اقامت نماید، چنان است که در خیمه رسول خدا(صلی الله علیه وآله) اقامت کرده و هیچ مرد و زن مؤمنی نیست مگر آن که دلش به سوی آن مسجد مشتاق است و در آن مسجد سنگی است که در آن صورت هر پیامبری هست و هیچ کس در آن مسجد با نیت صادقه نماز و دعا نمی کند، مگر آن که با حاجت برآمده بر می گردد و هیچ کس در آن مسجد امان نمی طلبد، مگر آن که از هرچه می ترسد امان می یابد.
گفتم: این است فضیلتی که برای این مسجد است؟ حضرت فرمود: زیادتر بگویم؟ عرض کردم: آری؛ فرمود: این مسجد از جمله بقعه هایی است که خدا دوست دارد او را در آن ها بخوانند و هیچ شب و روزی نیست مگر آن که فرشتگان به زیارت آن می آیند و خدا را در آن مسجد عبادت می کنند. سپس فرمود: اگر من به شما نزدیک بودم همه نمازهایم را در آن مسجد می خواندم.
آنگاه فرمود: ای ابا محمّد آنچه از مزیت و برتری این مسجد وصف نکردم، بیش از آن است که گفتم؛ عرضه داشتم: فدایت شوم، حضرت قائم همیشه در آن مسجد خواهد بود؟ فرمود: آری... تا پایان روایت.
دو رکعت نماز بین شام و خفتن مستحب است. از حضرت صادق(علیه السلام) روایت شده: هر غمناکی چنین کند و دعا نماید، حق تعالی غمش را برطرف کند و از بعض کتب مزاریه نقل شده: که چون خواستی وارد مسجد شوی، نزد درگاه بایست و بگو:
بِسْمِ اللّهِ، وَبِاللّهِ، وَمِنَ اللّهِ، وَ إِلَی اللّهِ، وَمَا شاءَ اللّهُ، وَخَیرُ الْأَسْماءِ لِلّهِ، تَوَکلْتُ عَلَی اللّهِ، وَلَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلّا بِاللّهِ الْعَلِی الْعَظِیمِ. اللّهُمَّ اجْعَلْنِی مِنْ عُمّارِ مَساجِدِک وَبُیوتِک. اللّهُمَّ إِنِّی أَتَوَجَّهُ إِلَیک بِمُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَأُقَدِّمُهُمْ بَینَ یدَی حَوائِجِی فَاجْعَلْنِی اللّهُمَّ بِهِمْ عِنْدَک وَجِیهاً فِی الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ.
اللّهُمَّ اجْعَلْ صَلاتِی بِهِمْ مَقْبُولَهً، وَذَنْبِی بِهِمْ مَغْفُوراً، وَرِزْقِی بِهِمْ مَبْسُوطاً، وَدُعائِی بِهِمْ مُسْتَجاباً، وَحَوائِجِی بِهِمْ مَقْضِیةً، وَانْظُرْ إِلَی بِوَجْهِک الْکرِیمِ نَظْرَةً رَحِیمَةً أَسْتَوْجِبُ بِهَا الْکرامَةَ عِنْدَک، ثُمَّ لَاتَصْرِفْهُ عَنِّی أَبَداً، بِرَحْمَتِک یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.
یا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَالْأَ بْصارِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَی دِینِک وَدِینِ نَبِیک وَوَلِیک، وَلَا تُزِغْ قَلْبِی بَعْدَ إِذْ هَدَیتَنِی، وَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْک رَحْمَةً إِنَّک أَنْتَ الْوَهَّابُ. اللّهُمَّ إِلَیک تَوَجَّهْتُ، وَمَرْضاتَک طَلَبْتُ، وَثَوابَک ابْتَغَیتُ، وَبِک آمَنْتُ، وَعَلَیک تَوَکلْتُ. اللّهُمَّ فَأَقْبِلْ بِوَجْهِک إِلَی، وَأَقْبِلْ بِوَجْهِی إِلَیک.
سپس «آیت الکرسی» و سوره «فلق» و سوره «ناس» را بخوان و خدا را «هفت مرتبه» تسبیح و «هفت مرتبه» حمد و «هفت مرتبه» لَا إِلهَ إِلّا اللّهُ و «هفت مرتبه» تکبیر بگو یعنی هریک از «سُبْحانَ اللّهِ، وَالْحَمْدُ لِلّهِ، وَلَا إِلهَ إِلّا اللّهُ، واللّهُ أَکْبَرُ» را «هفت مرتبه» بگو و آن گاه بخوان:
اللّهُمَّ لَک الْحَمْدُ عَلَی مَا هَدَیتَنِی، وَلَک الْحَمْدُ عَلَی مَا فَضَّلْتَنِی، وَلَک الْحَمْدُ عَلَی مَا شَرَّفْتَنِی، وَلَک الْحَمْدُ عَلَی کلِّ بَلاءٍ حَسَنٍ ابْتَلَیتَنِی. اللّهُمَّ تَقَبَّلْ صَلاتِی وَدُعائِی، وَطَهِّرْ قَلْبِی، وَاشْرَحْ لِی صَدْرِی، وَتُبْ عَلَی، إِنَّک أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ.
سید ابن طاووس فرموده: چون اراده کردی به مسجد سهله بروی، در شب چهارشنبه بین مغرب و عشا وارد آن مسجد شو که فضیلت آن از اوقات دیگر بیشتر است؛ همین که وارد مسجد شدی نماز مغرب و «نافله» آن را بخوان، آنگاه دو رکعت نماز تحیت مسجد قربة الی الله قرائت کن، چون فارغ شدی دست ها را به جانب آسمان بلند کن و بگو:
أَنْتَ اللّهُ لَاإِلهَ إِلّا أَنْتَ مُبْدِئُ الْخَلْقِ وَمُعِیدُهُمْ، وَأَنْتَ اللّهُ لَاإِلهَ إِلّا أَنْتَ خالِقُ الْخَلْقِ وَرَازِقُهُمْ، وَأَنْتَ اللّهُ لَاإِلهَ إِلّا أَنْتَ الْقَابِضُ الْباسِطُ، وَأَنْتَ اللّهُ لَا إِلهَ إِلّا أَنْتَ مُدَبِّرُ الْأُمُورِ وَباعِثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ، أَنْتَ وارِثُ الْأَرْضِ وَمَنْ عَلَیها، أَسْأَلُک بِاسْمِک الْمَخْزُونِ الْمَکنُونِ الْحَی الْقَیومِ، وَأَنْتَ اللّهُ لَاإِلهَ إِلّا أَنْتَ عالِمُ السِّرِّ وَأَخْفی، أَسْأَلُک بِاسْمِک الَّذِی إِذا دُعِیتَ بِهِ أَجَبْتَ، وَ إِذَا سُئِلْتَ بِهِ أَعْطَیتَ،
وَأَسْأَلُک بِحَقِّک عَلَی مُحَمَّدٍ وَأَهْلِ بَیتِهِ، وَبِحَقِّهِمُ الَّذِی أَوْجَبْتَهُ عَلَی نَفْسِک أَنْ تُصَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَأَنْ تَقْضِی لِی حَاجَتِی، السَّاعَةَ السَّاعَةَ، یا سامِعَ الدُّعاءِ، یا سَیداهُ یا مَوْلاهُ یا غِیاثَاهُ، أَسْأَلُک بِکلِّ اسْمٍ سَمَّیتَ بِهِ نَفْسَک، أَوِ اسْتَأْثَرْتَ بِهِ فِی عِلْمِ الْغَیبِ عِنْدَک أَنْ تُصَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَأَنْ تُعَجِّلَ فَرَجَنَا السَّاعَةَ، یا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَالْأَبْصَارِ، یا سَمِیعَ الدُّعَاءِ.
سپس به سجده برو و خشوع کن و خدا را به جهت هرچه خواهی بخوان؛ پس از آن دو رکعت نماز در گوشه ای که طرف مغرب و شمال است بخوان که آن محل خانه حضرت ابراهیم است و از آنجا به جنگ «عمالقه» رفت، چون از نماز و «تسبیح حضرت زهرا» فارغ شدی بگو:
اللّهُمَّ بِحَقِّ هذِهِ الْبُقْعَةِ الشَّرِیفَةِ، وَبِحَقِّ مَنْ تَعَبَّدَ لَک فِیها، قَدْ عَلِمْتَ حَوَائِجِی فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاقْضِها، وَقَدْ أَحْصَیتَ ذُنُوبِی فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاغْفِرْها. اللّهُمَّ أَحْینِی مَا کانَتِ الْحَیاةُ خَیراً لِی، وَأَمِتْنِی إِذا کانَتِ الْوَفاةُ خَیراً لِی عَلَی مُوالاةِ أَوْلِیائِک وَمُعاداةِ أَعْدائِک، وَافْعَلْ بِی مَا أَنْتَ أَهْلُهُ یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.
پس در گوشه ای دیگر که سمت مغرب و قبله است دو رکعت نماز بخوان و دست ها را بردار و بگو:
اللّهُمَّ إِنِّی صَلَّیتُ هذِهِ الصَّلاةَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِک، وَطَلَبَ نائِلِک، وَرَجاءَ رِفْدِک وَجَوائِزِک فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَتَقَبَّلْها مِنِّی بِأَحْسَنِ قَبُولٍ، وَبَلِّغْنِی بِرَحْمَتِک الْمَأْمُولَ، وَافْعَلْ بِی مَا أَنْتَ أَهْلُهُ یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.
سپس به سجده برو و دو طرف صورت خویش را به خاک بگذار، آنگاه به گوشه ای که بر طرف مشرق است برو و در آنجا دو رکعت نماز بخوان و دست هایت را بگشا و بگو:
اللّهُمَّ إِنْ کانَتِ الذُّنُوبُ وَالْخَطایا قَدْ أَخْلَقَتْ وَجْهِی عِنْدَک فَلَمْ تَرْفَعْ لِی إِلَیک صَوْتاً وَلَمْ تَسْتَجِبْ لِی دَعْوَةً فَإِنِّی أَسْأَلُک بِک یا اللّهُ فَإِنَّهُ لَیسَ مِثْلَک أَحَدٌ وَأَتَوَسَّلُ إِلَیک بِمُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَأَسْأَلُک أَنْ تُصَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَأَنْ تُقْبِلَ إِلَی بِوَجْهِک الْکرِیمِ، وَتُقْبِلَ بِوَجْهِی إِلَیک، وَلَا تُخَیبَْنِی حینَ أَدْعُوک، وَلَا تَحْرِمَْنِی حینَ أَرْجُوک، یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.
نویسنده گوید: از بعض کتاب های مربوط به زیارت های غیر معروفه نقل شده: که پس از آن به گوشهٔ دیگر که در جانب مشرق قرار گرفته برو و در آنجا دو رکعت نماز بخوان و بگو:
اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُک بِاسْمِک یا اللّهُ أَنْ تُصَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَأَنْ تَجْعَلَ خَیرَ عُمْرِی آخِرَهُ، وَخَیرَ أَعْمَالِی خَواتِیمَها، وَخَیرَ أَیامِی یوْمَ أَلْقاک فِیهِ، إِنَّک عَلَی کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ. اللّهُمَّ تَقَبَّلْ دُعائِی، وَاسْمَعْ نَجْوای، یا عَلِی یا عَظِیمُ، یا قادِرُ یا قاهِرُ، یا حَیاً لَایمُوتُ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاغْفِرْ لِی الذُّنُوبَ الَّتِی بَینِی وَبَینَک، وَلَا تَفْضَحْنِی عَلَی رُؤُوسِ الْأَشْهادِ، وَاحْرُسْنِی بِعَینِک الَّتِی لَاتَنامُ، وَارْحَمْنِی بِقُدْرَتِک عَلَی یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ وَصَلَّی اللّهُ عَلَی سَیدِنا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِینَ یا رَبَّ الْعالَمِینَ.
پس از آن دو رکعت نماز در خانه ای که میان مسجد است بخوان و بگو:
یا مَنْ هُوَ أَ قْرَبُ إِلَی مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ، یا فَعَّالاً لِما یرِیدُ، یا مَنْ یحُولُ بَینَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَحُلْ بَینَنا وَبَینَ مَنْ یؤْذِینا بِحَوْلِک وَقُوَّتِک یا کافِی مِنْ کلِّ شَیءٍ وَلَا یکفِی مِنْهُ شَیءٌ اکفِنَا الْمُهِمَّ مِنْ أَمْرِ الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.
سپس دو طرف صورت خود را بر خاک بگذار.
نویسنده گوید: این مکان شریف در این زمان معروف به «مقام امام زین العابدین»(علیه السلام) است.
و در کتاب «مزار قدیم» نقل کرده: پس از دو رکعت نماز در این مقام بخوان دعای: «اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ یَا مَنْ لَاتَرَاهُ الْعُیُونُ..» را و این دعا در اعمال دکّه باب امیرمؤمنان در مسجد کوفه ذکر شد، به آنجا رجوع شود؛
و در نزدیک همین مکان بقعه ای است معروف به «مقام مهدی»، زیارت آن حضرت در آن محل شریف مناسب است و از بعض کتاب های مربوط به زیارت نقل شده: که شایسته است آن حضرت را در حال ایستاده، به زیارت «سَلامُ اللّهِ الْکامِلُ التَّامُّ الشَّامِلُ...»، زیارت کنی و این همان استغاثه ای است که ما در فصل هفتم از باب اوّل از کتاب «کلم طیب» نقل کردیم و تکرارش را مناسب نمی دانیم. سید ابن طاووس آن را بعد از دو رکعت نماز یکی از زیارات سرداب مقدّس برشمرده است.
از حضرت صادق(علیه السلام) روایت شده به ابو بصیر فرمود: ای ابو محمّد، گویا می بینم حضرت صاحب الأمر با اهل و عیالش در مسجد سهله فرود آید و خانه آن حضرت باشد و حق تعالی هیچ پیامبری نفرستاده، مگر آن که در آن مسجد نماز خوانده و هرکه در آن مسجد اقامت نماید، چنان است که در خیمه رسول خدا(صلی الله علیه وآله) اقامت کرده و هیچ مرد و زن مؤمنی نیست مگر آن که دلش به سوی آن مسجد مشتاق است و در آن مسجد سنگی است که در آن صورت هر پیامبری هست و هیچ کس در آن مسجد با نیت صادقه نماز و دعا نمی کند، مگر آن که با حاجت برآمده بر می گردد و هیچ کس در آن مسجد امان نمی طلبد، مگر آن که از هرچه می ترسد امان می یابد.
گفتم: این است فضیلتی که برای این مسجد است؟ حضرت فرمود: زیادتر بگویم؟ عرض کردم: آری؛ فرمود: این مسجد از جمله بقعه هایی است که خدا دوست دارد او را در آن ها بخوانند و هیچ شب و روزی نیست مگر آن که فرشتگان به زیارت آن می آیند و خدا را در آن مسجد عبادت می کنند. سپس فرمود: اگر من به شما نزدیک بودم همه نمازهایم را در آن مسجد می خواندم.
آنگاه فرمود: ای ابا محمّد آنچه از مزیت و برتری این مسجد وصف نکردم، بیش از آن است که گفتم؛ عرضه داشتم: فدایت شوم، حضرت قائم همیشه در آن مسجد خواهد بود؟ فرمود: آری... تا پایان روایت.
دو رکعت نماز بین شام و خفتن مستحب است. از حضرت صادق(علیه السلام) روایت شده: هر غمناکی چنین کند و دعا نماید، حق تعالی غمش را برطرف کند و از بعض کتب مزاریه نقل شده: که چون خواستی وارد مسجد شوی، نزد درگاه بایست و بگو:
بِسْمِ اللّهِ، وَبِاللّهِ، وَمِنَ اللّهِ، وَ إِلَی اللّهِ، وَمَا شاءَ اللّهُ، وَخَیرُ الْأَسْماءِ لِلّهِ، تَوَکلْتُ عَلَی اللّهِ، وَلَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلّا بِاللّهِ الْعَلِی الْعَظِیمِ. اللّهُمَّ اجْعَلْنِی مِنْ عُمّارِ مَساجِدِک وَبُیوتِک. اللّهُمَّ إِنِّی أَتَوَجَّهُ إِلَیک بِمُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَأُقَدِّمُهُمْ بَینَ یدَی حَوائِجِی فَاجْعَلْنِی اللّهُمَّ بِهِمْ عِنْدَک وَجِیهاً فِی الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ.
اللّهُمَّ اجْعَلْ صَلاتِی بِهِمْ مَقْبُولَهً، وَذَنْبِی بِهِمْ مَغْفُوراً، وَرِزْقِی بِهِمْ مَبْسُوطاً، وَدُعائِی بِهِمْ مُسْتَجاباً، وَحَوائِجِی بِهِمْ مَقْضِیةً، وَانْظُرْ إِلَی بِوَجْهِک الْکرِیمِ نَظْرَةً رَحِیمَةً أَسْتَوْجِبُ بِهَا الْکرامَةَ عِنْدَک، ثُمَّ لَاتَصْرِفْهُ عَنِّی أَبَداً، بِرَحْمَتِک یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.
یا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَالْأَ بْصارِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَی دِینِک وَدِینِ نَبِیک وَوَلِیک، وَلَا تُزِغْ قَلْبِی بَعْدَ إِذْ هَدَیتَنِی، وَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْک رَحْمَةً إِنَّک أَنْتَ الْوَهَّابُ. اللّهُمَّ إِلَیک تَوَجَّهْتُ، وَمَرْضاتَک طَلَبْتُ، وَثَوابَک ابْتَغَیتُ، وَبِک آمَنْتُ، وَعَلَیک تَوَکلْتُ. اللّهُمَّ فَأَقْبِلْ بِوَجْهِک إِلَی، وَأَقْبِلْ بِوَجْهِی إِلَیک.
سپس «آیت الکرسی» و سوره «فلق» و سوره «ناس» را بخوان و خدا را «هفت مرتبه» تسبیح و «هفت مرتبه» حمد و «هفت مرتبه» لَا إِلهَ إِلّا اللّهُ و «هفت مرتبه» تکبیر بگو یعنی هریک از «سُبْحانَ اللّهِ، وَالْحَمْدُ لِلّهِ، وَلَا إِلهَ إِلّا اللّهُ، واللّهُ أَکْبَرُ» را «هفت مرتبه» بگو و آن گاه بخوان:
اللّهُمَّ لَک الْحَمْدُ عَلَی مَا هَدَیتَنِی، وَلَک الْحَمْدُ عَلَی مَا فَضَّلْتَنِی، وَلَک الْحَمْدُ عَلَی مَا شَرَّفْتَنِی، وَلَک الْحَمْدُ عَلَی کلِّ بَلاءٍ حَسَنٍ ابْتَلَیتَنِی. اللّهُمَّ تَقَبَّلْ صَلاتِی وَدُعائِی، وَطَهِّرْ قَلْبِی، وَاشْرَحْ لِی صَدْرِی، وَتُبْ عَلَی، إِنَّک أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ.
سید ابن طاووس فرموده: چون اراده کردی به مسجد سهله بروی، در شب چهارشنبه بین مغرب و عشا وارد آن مسجد شو که فضیلت آن از اوقات دیگر بیشتر است؛ همین که وارد مسجد شدی نماز مغرب و «نافله» آن را بخوان، آنگاه دو رکعت نماز تحیت مسجد قربة الی الله قرائت کن، چون فارغ شدی دست ها را به جانب آسمان بلند کن و بگو:
أَنْتَ اللّهُ لَاإِلهَ إِلّا أَنْتَ مُبْدِئُ الْخَلْقِ وَمُعِیدُهُمْ، وَأَنْتَ اللّهُ لَاإِلهَ إِلّا أَنْتَ خالِقُ الْخَلْقِ وَرَازِقُهُمْ، وَأَنْتَ اللّهُ لَاإِلهَ إِلّا أَنْتَ الْقَابِضُ الْباسِطُ، وَأَنْتَ اللّهُ لَا إِلهَ إِلّا أَنْتَ مُدَبِّرُ الْأُمُورِ وَباعِثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ، أَنْتَ وارِثُ الْأَرْضِ وَمَنْ عَلَیها، أَسْأَلُک بِاسْمِک الْمَخْزُونِ الْمَکنُونِ الْحَی الْقَیومِ، وَأَنْتَ اللّهُ لَاإِلهَ إِلّا أَنْتَ عالِمُ السِّرِّ وَأَخْفی، أَسْأَلُک بِاسْمِک الَّذِی إِذا دُعِیتَ بِهِ أَجَبْتَ، وَ إِذَا سُئِلْتَ بِهِ أَعْطَیتَ،
وَأَسْأَلُک بِحَقِّک عَلَی مُحَمَّدٍ وَأَهْلِ بَیتِهِ، وَبِحَقِّهِمُ الَّذِی أَوْجَبْتَهُ عَلَی نَفْسِک أَنْ تُصَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَأَنْ تَقْضِی لِی حَاجَتِی، السَّاعَةَ السَّاعَةَ، یا سامِعَ الدُّعاءِ، یا سَیداهُ یا مَوْلاهُ یا غِیاثَاهُ، أَسْأَلُک بِکلِّ اسْمٍ سَمَّیتَ بِهِ نَفْسَک، أَوِ اسْتَأْثَرْتَ بِهِ فِی عِلْمِ الْغَیبِ عِنْدَک أَنْ تُصَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَأَنْ تُعَجِّلَ فَرَجَنَا السَّاعَةَ، یا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَالْأَبْصَارِ، یا سَمِیعَ الدُّعَاءِ.
سپس به سجده برو و خشوع کن و خدا را به جهت هرچه خواهی بخوان؛ پس از آن دو رکعت نماز در گوشه ای که طرف مغرب و شمال است بخوان که آن محل خانه حضرت ابراهیم است و از آنجا به جنگ «عمالقه» رفت، چون از نماز و «تسبیح حضرت زهرا» فارغ شدی بگو:
اللّهُمَّ بِحَقِّ هذِهِ الْبُقْعَةِ الشَّرِیفَةِ، وَبِحَقِّ مَنْ تَعَبَّدَ لَک فِیها، قَدْ عَلِمْتَ حَوَائِجِی فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاقْضِها، وَقَدْ أَحْصَیتَ ذُنُوبِی فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاغْفِرْها. اللّهُمَّ أَحْینِی مَا کانَتِ الْحَیاةُ خَیراً لِی، وَأَمِتْنِی إِذا کانَتِ الْوَفاةُ خَیراً لِی عَلَی مُوالاةِ أَوْلِیائِک وَمُعاداةِ أَعْدائِک، وَافْعَلْ بِی مَا أَنْتَ أَهْلُهُ یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.
پس در گوشه ای دیگر که سمت مغرب و قبله است دو رکعت نماز بخوان و دست ها را بردار و بگو:
اللّهُمَّ إِنِّی صَلَّیتُ هذِهِ الصَّلاةَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِک، وَطَلَبَ نائِلِک، وَرَجاءَ رِفْدِک وَجَوائِزِک فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَتَقَبَّلْها مِنِّی بِأَحْسَنِ قَبُولٍ، وَبَلِّغْنِی بِرَحْمَتِک الْمَأْمُولَ، وَافْعَلْ بِی مَا أَنْتَ أَهْلُهُ یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.
سپس به سجده برو و دو طرف صورت خویش را به خاک بگذار، آنگاه به گوشه ای که بر طرف مشرق است برو و در آنجا دو رکعت نماز بخوان و دست هایت را بگشا و بگو:
اللّهُمَّ إِنْ کانَتِ الذُّنُوبُ وَالْخَطایا قَدْ أَخْلَقَتْ وَجْهِی عِنْدَک فَلَمْ تَرْفَعْ لِی إِلَیک صَوْتاً وَلَمْ تَسْتَجِبْ لِی دَعْوَةً فَإِنِّی أَسْأَلُک بِک یا اللّهُ فَإِنَّهُ لَیسَ مِثْلَک أَحَدٌ وَأَتَوَسَّلُ إِلَیک بِمُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَأَسْأَلُک أَنْ تُصَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَأَنْ تُقْبِلَ إِلَی بِوَجْهِک الْکرِیمِ، وَتُقْبِلَ بِوَجْهِی إِلَیک، وَلَا تُخَیبَْنِی حینَ أَدْعُوک، وَلَا تَحْرِمَْنِی حینَ أَرْجُوک، یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.
نویسنده گوید: از بعض کتاب های مربوط به زیارت های غیر معروفه نقل شده: که پس از آن به گوشهٔ دیگر که در جانب مشرق قرار گرفته برو و در آنجا دو رکعت نماز بخوان و بگو:
اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُک بِاسْمِک یا اللّهُ أَنْ تُصَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَأَنْ تَجْعَلَ خَیرَ عُمْرِی آخِرَهُ، وَخَیرَ أَعْمَالِی خَواتِیمَها، وَخَیرَ أَیامِی یوْمَ أَلْقاک فِیهِ، إِنَّک عَلَی کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ. اللّهُمَّ تَقَبَّلْ دُعائِی، وَاسْمَعْ نَجْوای، یا عَلِی یا عَظِیمُ، یا قادِرُ یا قاهِرُ، یا حَیاً لَایمُوتُ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاغْفِرْ لِی الذُّنُوبَ الَّتِی بَینِی وَبَینَک، وَلَا تَفْضَحْنِی عَلَی رُؤُوسِ الْأَشْهادِ، وَاحْرُسْنِی بِعَینِک الَّتِی لَاتَنامُ، وَارْحَمْنِی بِقُدْرَتِک عَلَی یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ وَصَلَّی اللّهُ عَلَی سَیدِنا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِینَ یا رَبَّ الْعالَمِینَ.
پس از آن دو رکعت نماز در خانه ای که میان مسجد است بخوان و بگو:
یا مَنْ هُوَ أَ قْرَبُ إِلَی مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ، یا فَعَّالاً لِما یرِیدُ، یا مَنْ یحُولُ بَینَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَحُلْ بَینَنا وَبَینَ مَنْ یؤْذِینا بِحَوْلِک وَقُوَّتِک یا کافِی مِنْ کلِّ شَیءٍ وَلَا یکفِی مِنْهُ شَیءٌ اکفِنَا الْمُهِمَّ مِنْ أَمْرِ الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.
سپس دو طرف صورت خود را بر خاک بگذار.
نویسنده گوید: این مکان شریف در این زمان معروف به «مقام امام زین العابدین»(علیه السلام) است.
و در کتاب «مزار قدیم» نقل کرده: پس از دو رکعت نماز در این مقام بخوان دعای: «اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ یَا مَنْ لَاتَرَاهُ الْعُیُونُ..» را و این دعا در اعمال دکّه باب امیرمؤمنان در مسجد کوفه ذکر شد، به آنجا رجوع شود؛
و در نزدیک همین مکان بقعه ای است معروف به «مقام مهدی»، زیارت آن حضرت در آن محل شریف مناسب است و از بعض کتاب های مربوط به زیارت نقل شده: که شایسته است آن حضرت را در حال ایستاده، به زیارت «سَلامُ اللّهِ الْکامِلُ التَّامُّ الشَّامِلُ...»، زیارت کنی و این همان استغاثه ای است که ما در فصل هفتم از باب اوّل از کتاب «کلم طیب» نقل کردیم و تکرارش را مناسب نمی دانیم. سید ابن طاووس آن را بعد از دو رکعت نماز یکی از زیارات سرداب مقدّس برشمرده است.
مفاتیح الجنان : زیارت کاظمین (ع)
حکایت سعید صالح صفى متقى حاجى على بغدادى
نویسنده گوید: از اموری که مناسب است در اینجا نقل شود، داستان سعید صالح صفی متّقی، حاج علی بغدادی است که شیخ ما در کتاب «جنّی المَأوی» و «النَّجم الثاقب» نقل کرده و در «النجم الثّاقب» فرموده است: اگر نبود در این کتاب شریف، جز این حکایت معتبر صحیح که در آن فواید بسیاری است و در همین نزدیکی ها واقع شده، هرآینه در شرافت و نفاست آن کافی بود،
آنگاه بعد از مقدماتی فرموده: حاجی مذکور (ایده الله) نقل کرده:بر گردن من هشتاد تومان سهم امام جمع شد. به نجف اشراف رفتم، بیست تومان آن را به جناب علم الهدی و التّقی شیخ مرتضی (أعلی الله مقامه) و بیست تومان به جناب شیخ محمّد حسین مجتهد کاظمینی و بیست تومان به جناب شیخ محمّد حسن شروقی دادم و بر عهده ام بیست تومان باقی ماند که قصد داشتم در بازگشت به جناب شیخ محمّد حسن کاظمینی آل یاسین بدهم.
چون به بغداد بازگشتم، خوش داشتم در ادای آنچه بر گردن من بود شتاب کنم، روز پنجشنبه بود که به زیارت دو امام همام کاظمین مشرف شدم، پس از آن خدمت جناب شیخ (سلّمه الله) رفتم و مقداری از آن بیست تومان را به ایشان دادم و بقیه را وعده کردم که پس از فروش بعضی از اجناس، به تدریج به من حواله کنند تا به اهلش برسانم؛
در بعد از ظهر آن روز تصمیم به بازگشت به بغداد گرفتم، ولی جناب شیخ فرمود بمانم، عذر آوردم که باید مزد کارگران کارخانه ریس بافی خود را بدهم، چون شیوه ام با پرداخت مزد آنان در عصر هر پنجشنبه بود، بر این پایه برگشتم.
چون یک سوم راه را تقریباً پیمودم، سید بزرگواری را دیدم که از سوی بغداد رو به من می آید، چون نزدیک شد سلام کرد و دست های خود را برای مصافحه و معانقه گشود و فرمود: اهلاً و سهلاً، سپس مرا در آغوش گرفت، معانقه کردیم و هر دو یکدیگر را بوسیدیم، بر سر عمامه سبز روشنی داشت و بر رُخسار مبارکش خال سیاه بزرگی بود، پس ایستاد و فرمود: حاج علی خیر است، کجا می روی؟ گفتم: کاظمین را زیارت کردم و به بغداد باز می گردم،
فرمود: امشب شب جمعه است برگرد، گفتم: ای سرور من، توانش را ندارم، فرمود: داری، برگرد تا برای تو گواهی دهم که از موالیان جدّ من امیرمؤمنان و از مُوالیان مایی و نیز شیخ گواهی دهد، زیرا خدای تعالی امر فرموده: دو شاهد بگیرید و این اشاره به مطلبی بود که در خاطر داشتم که از جناب شیخ خواهش کنم نوشته ای به من بدهد که من از موالیان اهل بیت هستم و آن را در کفن خود بگذارم.
پس گفتم: تو چه می دانی و چگونه شهادت می دهی؟ فرمود: کسی که حق او را به او می رسانند، چگونه آن رساننده را نمی شناسد؟ گفتم: کدام حق؟ فرمود: آنچه به وکیل من رساندی، گفتم: وکیل تو کیست؟ فرمود: شیخ محمّد حسن، گفتم: وکیل توست؟ فرمود: وکیل من است.
(و به جناب آقا سید محمّد گفته بود که: ناگهان در خاطرم خطور کرد این سید بزرگوار، مرا به اسم خواند، با آنکه او را نمی شناسم؟ به خود گفتم شاید او مرا می شناسد، ولی من او را فراموش کرده ام باز در باطن خود گفتم: این سید از حق سادات، چیزی از من می خواهد، خوش دارم از سهم امام چیزی به او برسانم.)
گفتم: ای سید، نزد من از حق شما چیزی مانده، در امر آن به جناب شیخ محمّد حسن مراجعه کردم تا حق شما را [یعنی حق سادات] به اجازه او بپردازم، پس بر چهره من تبسمی کرد و فرمود: آری بعضی از حق ما را به وکلای ما در نجف اشرف رساندی، گفتم: آنچه ادا کردم پذیرفته شد؟ فرمود: آری.
پس در خاطرم گذشت که این سید، نسبت به علمای اعلام می گوید: «وکلای ما!» و این در نظرم گران آمد، به خود گفتم: علما در گرفتن حقوق سادات، وکلایند و مرا غفلت گرفت.
آنگاه فرمود: بازگرد جدّم را زیارت کن، بازگشتم درحالی که دست راست او در دست چپ من بود. چون به راه افتادیم، دیدم طرف راست، نهر آب سپید زلالی جاری است و درختان لیمو و نارنج و انار و انگور و غیر آن، همه با میوۀ هم زمان، بی آنکه فصل آن ها بوده باشد بالای سر ما سایه انداخته، گفتم: این نهر و این درختان چیست؟ فرمود: هرکس از موالیان ما زیارت کند جدّ ما را و نیز خود ما را، این ها با او خواهد بود.
گفتم: می خواهم سؤالی بپرسم، فرمود: بپرس، گفتم: شیخ عبد الرّزاق مرحوم، مردی مدرّس بود، روزی نزد او رفتم، شنیدم می گفت: کسی که در طول عمر خود، روزها را روزه باشد و شب ها را به عبادت به سر برد و چهل حج و چهل عمره بجا آورد و در میان صفا و مروه بمیرد و از موالیان امیرمؤمنان(علیه السلام) نباشد، برای او چیزی نیست، فرمود: آری والله برای او چیزی نیست.
آنگاه از حال یکی از خویشان خود پرسیدم که آیا او از موالیان امیرمؤمنان(علیه السلام) است؟ فرمود: آری او و هر که متعلق به توست،
گفتم: آقای ما، برای من پرسشی است، فرمود: بپرس، گفتم: تعزیه خوانان امام حسین(علیه السلام) می خوانند که سلیمان اعمش نزد شخصی آمد و از زیارت سید الشهداء پرسید، گفت: بدعت است! پس در خواب هودجی را میان زمین و آسمان دید، پرسید: در آن هودج کیست؟ گفتند: فاطمه زهرا و خدیجه کبری، گفت: کجا می روند؟ گفتند: در این شب که شب جمعه است به زیارت امام حسین(علیه السلام) می روند، آنگاه نوشته هایی را دید که از هودج فرو می ریزد و در آن نوشته شده است:
اَمانُ مِنَ النّارِ لِزُّوارِالحُسَینِ عَلَیهِ السَّلامُ فی لَیلَةِ الجُمْعَةِ، اَمانُ مِنَ النّارِ یومَ القیامَةِ.
آیا این حدیث صحیح است؟ فرمود: آری خبری راست و تمام است.
گفتم: آقای ما آیا صحیح است که می گویند: هرکه حسین(علیه السلام) را در شب جمعه زیارت کند، برای او امان است؟ فرمود: آری والله، سپس اشک از دیدگان مبارکش جاری شد و گریست.
گفتم: آقای ما پرسشی دیگر، فرمود: بپرس؛ گفتم: سال هزار و دویست و شصت ونه امام رضا(علیه السلام) را زیارت کردیم و در درّود یکی از عرب های شروقیه را که از بادیه نشینان طرف شرقی نجف اشرفند ملاقات کرده و او را مهمان نموده، از او پرسیدیم ولایت امام رضا(علیه السلام) چگونه است؟ گفت: بهشت، امروز پانزده روز است که من از مال مولایم امام رضا(علیه السلام) خورده ام، نکیر و منکر را چه رسد که در قبر نزد من آیند! گوشت و خون من از طعام آن حضرت در مهمانخانه اش روییده، این صحیح است؟ علی بن موسی الرضا(علیه السلام) می آید و او را از منکر و نکیر خلاص می کند؟ فرمود: آری والله جدّ من ضامن است.
گفتم: آقای ما پرسش کوچکی است که می خواهم بپرسم، فرمود: بپرس؛ گفتم: زیارت من از امام رضا(علیه السلام) پذیرفته است؟ فرمود: پذیرفته است ان شاء الله تعالی؛
گفتم: آقای ما پرسشی دیگر، فرمود: بسم الله، گفتم: حاج محمّد حسین بزّازباشی فرزند مرحوم حاج احمد بزّاز باشی آیا زیارتش پذیرفته است یا نه و او با من در راه مشهد رضا(علیه السلام) رفیق و شریک در هزینه ها بوده است؛ فرمود: عبد صالح زیارتش پذیرفته است.
گفتم: آقای ما پرسشی دیگر؛ فرمود: بسم الله، گفتم: فلان که از اهل بغداد هم سفر ما بود آیا زیارتش پذیرفته است؟ سکوت کرد، گفتم: آقای ما پرسش دیگر، فرمود: بسم الله، گفتم: سخنم را شنیدی یا نه؟ زیارتش پذیرفته است یا پذیرفته نیست؟ باز جوابی نداد! حاجی مذکور نقل کرد که آنان چند نفر از مرفّهین اهل بغداد بودند که در این سفر پیوسته به لهوولعب مشغول بودند و آن شخص هم مادر خود را کشته بود،
پس در راه به موضعی وسیع از جادّه رسیدیم که دو طرف آن باغ ها و روبروی شهر شریف کاظمین بود و موضعی از آن جادّه از طرف راست پیوسته به باغ هاست که از بغداد می آید و آن متعلّق به بعضی از یتیمان سادات بود که حکومت آن را به ستم داخل در جادّه کرد و اهل تقوا و احتیاط ساکنِ این دو شهر [بغداد و کاظمین] همیشه از راه رفتن در آن قطعه از زمین کناره می گیرند، ولی آن جناب را دیدم در آن قطعه راه می رود! گفتم: ای سید من این موضع مال بعضی از یتیمان سادات است، تصرّف در آن روا نیست. فرمود: این موضع از اموال جدّ ما امیرمؤمنان و فرزندان او و اولاد ماست، تصرّف در آن برای موالیان ما حلال است.
در نزدیکی آن مکان در طرف راست باغی است متعلّق به شخصی که او را حاجی میرزا هادی می گفتند و او از ثروتمندان غیر عرب در بغداد بود، گفتم: آقای ما آیا راست است که می گویند زمین باغ حاج میرزا هادی متعلّق به موسی بن جعفر است؟ فرمود: به این مسئله چه کار داری و از پاسخ روی گرداند.
پس به نهر آبی که از رود دجله برای آبیاری مزارع و باغ های آن حدود جدا می کنند و از جاده می گذرد رسیدیم، آنجا به طرف شهر دو راه وجود دارد: یکی راه سلطانی و دیگر راه سادات و آن جناب به راه سادات میل فرمود، گفتم بیا از راه سلطانی برویم؛ فرمود: نه از این راهِ خود می رویم؛ پس آمدیم، چند قدمی نرفتیم که خود را بدون دیدن کوچه و بازار در صحن مقدّس موسی بن جعفر نزد کفشداری دیدیم،
از طرف باب المراد که از سمت مشرق و طرف پایین پاست وارد ایوان شدیم و کنار در رواق مطهّر مکث نفرمود و اذن دخول نخواند، داخل شد و کنار در حرم ایستاد سپس فرمود: زیارت کن، گفتم قاری نیستم، فرمود: برایت بخوانم؟ گفتم: آری، فرمود:
أَأَدْخُلُ یا اللّه، السَّلامُ عَلَیک یا رَسُولَ اللّه، السَّلامُ عَلَیک یا أَمیرَ المُؤْمِنِینَ.
همچنین بر یک یک از امامان سلام کردند تا رسیدند به حضرت امام حسن عسگری(علیه السلام)، فرمودند:
السَّلامُ عَلَیک یا أبَا مُحَمَّدٍ الحَسَنَ العَسْکرِی.
آنگاه فرمود: امام زمان خود را می شناسی؟ گفتم: چرا نمی شناسم! فرمود: بر امام زمان خود سلام کن، گفتم:
السَّلامُ عَلَیک یا حُجَّةَ اللّه یا صَاحِبَ الزَّمانِ یا ابْنَ الحَسَنِ.
پس تبسّم نمود و فرمود:
عَلَیک السَّلامُ وَرَحْمَةُ اللّه وَبَرکاتُهُ.
پس داخل حرم مطهر شدیم و به ضریح مقدّس چسبیدیم و آن را بوسیدیم، آنگاه به من فرمود: زیارت کن، گفتم: من قاری نیستم؛ فرمود: برای تو زیارت بخوانم؟ گفتم: آری، فرمود: کدام زیارت را می خواهی؟ گفتم: هر زیارت که افضل است مرا به آن زیارت ده، فرمود: زیارت «امین الله» افضل است، مشغول به خواندن شد و فرمود:
السَّلامُ عَلَیکما یا أَمِینَی اللّهِ فِی أَرْضِهِ وَحُجَّتَیهِ عَلَی عِبادِهِ.
در این حال چراغ های حرم را روشن کردند، من دیدم شمع ها روشن است، ولی حرم روشن و نورانی به نوری دیگر است، نوری همانند نور آفتاب و شمع ها همانند چراغی بودند که روز در آفتاب روشن کنند و من آن چنان در غفلت بودم که هیچ ملتفت این معجزات نمی شدم،
چون از زیارت فارغ شد، از سمت پایین پا به پشت سر آمد و در طرف شرق ایستاد و فرمود: آیا جدّم حسین(علیه السلام) را زیارت می کنی؟ گفتم: آری شب جمعه است زیارت می کنم، پس «زیارت وارث» را خواندند درحالی که اذان گوها از اذان مغرب فارغ شدند و به من فرمود: به جماعت متّصل شو و نماز بخوان و خود تشریف آورد.
در مسجد پشت سر حرم مطهر در آنجا نماز جماعت منعقد بود، ولی ایشان در سمت راست امام جماعت، محاذی او ایستادند و من وارد صف اول شدم و برایم برای ادای نماز جایی باز شد، چون فارغ شدم ایشان را ندیدم، از مسجد بیرون آمدم، در حرم جستجو کردم ایشان را نیافتم، قصد داشتم ایشان را ملاقات کنم و چند ریالی به ایشان بدهم و شب نیز ایشان را نزد خود نگاه دارم که مهمان من باشد.
ناگاه از خود پرسیدم که آن سید که بود؟ و آیات و معجزات گذشته را مورد توجه قرار دادم، از اطاعتم نسبت به او در بازگشتن به کاظمین، با آن کار مهمی که در بغداد داشتم و مرا به اسم خواندن با اینکه او را ندیده بودم و گفتار او که گفت: موالیان ما و اینکه من شهادت می دهم و دیدن نهر جاری و درختان میوه ها در غیر فصل مناسب و وقایع دیگری که گذشت همه سبب یقین من شد که او حضرت مهدی است، به ویژه در قسمت اذن دخول و سؤال از من، بعد از سلام بر امام عسکری که امام زمان خود را می شناسی؟ چون پاسخ دادم می شناسم، فرمود: سلام کن، چون سلام کردم تبسّم کرد و پاسخ داد.
با شتاب نزد کفشدار آمدم و از حال حضرتش پرسیدم، گفت: بیرون رفت، سپس پرسید این سید رفیق تو بود؟ گفتم: آری. در هر صورت به خانه مهماندار خود آمدم و شب را در آنجا ماندم، چون صبح شد، نزد جناب شیخ محمّد حسن رفتم و آنچه را دیده بودم نقل کردم، شیخ دستش را بر دهان خود گذاشت و از اظهار این قصه و افشای این سرّ نهی کرد و فرمود: خدا تو را موفّق کند.
من این واقعه را مخفی می داشتم و برای هیچ کس اظهار نمی کردم تا یک ماه از این قضیه گذشت، روزی در حرم مطهر بودم، سید بزرگواری را دیدم که نزدیک من آمد و پرسید چه دیدی؟ و به داستان آن روز اشاره کرد، گفتم: چیزی ندیدم، باز آن سخن را تکرار کرد و من به شدت انکار کردم، ناگهان از نظرم ناپدید شد و دیگر او را ندیدم.
آنگاه بعد از مقدماتی فرموده: حاجی مذکور (ایده الله) نقل کرده:بر گردن من هشتاد تومان سهم امام جمع شد. به نجف اشراف رفتم، بیست تومان آن را به جناب علم الهدی و التّقی شیخ مرتضی (أعلی الله مقامه) و بیست تومان به جناب شیخ محمّد حسین مجتهد کاظمینی و بیست تومان به جناب شیخ محمّد حسن شروقی دادم و بر عهده ام بیست تومان باقی ماند که قصد داشتم در بازگشت به جناب شیخ محمّد حسن کاظمینی آل یاسین بدهم.
چون به بغداد بازگشتم، خوش داشتم در ادای آنچه بر گردن من بود شتاب کنم، روز پنجشنبه بود که به زیارت دو امام همام کاظمین مشرف شدم، پس از آن خدمت جناب شیخ (سلّمه الله) رفتم و مقداری از آن بیست تومان را به ایشان دادم و بقیه را وعده کردم که پس از فروش بعضی از اجناس، به تدریج به من حواله کنند تا به اهلش برسانم؛
در بعد از ظهر آن روز تصمیم به بازگشت به بغداد گرفتم، ولی جناب شیخ فرمود بمانم، عذر آوردم که باید مزد کارگران کارخانه ریس بافی خود را بدهم، چون شیوه ام با پرداخت مزد آنان در عصر هر پنجشنبه بود، بر این پایه برگشتم.
چون یک سوم راه را تقریباً پیمودم، سید بزرگواری را دیدم که از سوی بغداد رو به من می آید، چون نزدیک شد سلام کرد و دست های خود را برای مصافحه و معانقه گشود و فرمود: اهلاً و سهلاً، سپس مرا در آغوش گرفت، معانقه کردیم و هر دو یکدیگر را بوسیدیم، بر سر عمامه سبز روشنی داشت و بر رُخسار مبارکش خال سیاه بزرگی بود، پس ایستاد و فرمود: حاج علی خیر است، کجا می روی؟ گفتم: کاظمین را زیارت کردم و به بغداد باز می گردم،
فرمود: امشب شب جمعه است برگرد، گفتم: ای سرور من، توانش را ندارم، فرمود: داری، برگرد تا برای تو گواهی دهم که از موالیان جدّ من امیرمؤمنان و از مُوالیان مایی و نیز شیخ گواهی دهد، زیرا خدای تعالی امر فرموده: دو شاهد بگیرید و این اشاره به مطلبی بود که در خاطر داشتم که از جناب شیخ خواهش کنم نوشته ای به من بدهد که من از موالیان اهل بیت هستم و آن را در کفن خود بگذارم.
پس گفتم: تو چه می دانی و چگونه شهادت می دهی؟ فرمود: کسی که حق او را به او می رسانند، چگونه آن رساننده را نمی شناسد؟ گفتم: کدام حق؟ فرمود: آنچه به وکیل من رساندی، گفتم: وکیل تو کیست؟ فرمود: شیخ محمّد حسن، گفتم: وکیل توست؟ فرمود: وکیل من است.
(و به جناب آقا سید محمّد گفته بود که: ناگهان در خاطرم خطور کرد این سید بزرگوار، مرا به اسم خواند، با آنکه او را نمی شناسم؟ به خود گفتم شاید او مرا می شناسد، ولی من او را فراموش کرده ام باز در باطن خود گفتم: این سید از حق سادات، چیزی از من می خواهد، خوش دارم از سهم امام چیزی به او برسانم.)
گفتم: ای سید، نزد من از حق شما چیزی مانده، در امر آن به جناب شیخ محمّد حسن مراجعه کردم تا حق شما را [یعنی حق سادات] به اجازه او بپردازم، پس بر چهره من تبسمی کرد و فرمود: آری بعضی از حق ما را به وکلای ما در نجف اشرف رساندی، گفتم: آنچه ادا کردم پذیرفته شد؟ فرمود: آری.
پس در خاطرم گذشت که این سید، نسبت به علمای اعلام می گوید: «وکلای ما!» و این در نظرم گران آمد، به خود گفتم: علما در گرفتن حقوق سادات، وکلایند و مرا غفلت گرفت.
آنگاه فرمود: بازگرد جدّم را زیارت کن، بازگشتم درحالی که دست راست او در دست چپ من بود. چون به راه افتادیم، دیدم طرف راست، نهر آب سپید زلالی جاری است و درختان لیمو و نارنج و انار و انگور و غیر آن، همه با میوۀ هم زمان، بی آنکه فصل آن ها بوده باشد بالای سر ما سایه انداخته، گفتم: این نهر و این درختان چیست؟ فرمود: هرکس از موالیان ما زیارت کند جدّ ما را و نیز خود ما را، این ها با او خواهد بود.
گفتم: می خواهم سؤالی بپرسم، فرمود: بپرس، گفتم: شیخ عبد الرّزاق مرحوم، مردی مدرّس بود، روزی نزد او رفتم، شنیدم می گفت: کسی که در طول عمر خود، روزها را روزه باشد و شب ها را به عبادت به سر برد و چهل حج و چهل عمره بجا آورد و در میان صفا و مروه بمیرد و از موالیان امیرمؤمنان(علیه السلام) نباشد، برای او چیزی نیست، فرمود: آری والله برای او چیزی نیست.
آنگاه از حال یکی از خویشان خود پرسیدم که آیا او از موالیان امیرمؤمنان(علیه السلام) است؟ فرمود: آری او و هر که متعلق به توست،
گفتم: آقای ما، برای من پرسشی است، فرمود: بپرس، گفتم: تعزیه خوانان امام حسین(علیه السلام) می خوانند که سلیمان اعمش نزد شخصی آمد و از زیارت سید الشهداء پرسید، گفت: بدعت است! پس در خواب هودجی را میان زمین و آسمان دید، پرسید: در آن هودج کیست؟ گفتند: فاطمه زهرا و خدیجه کبری، گفت: کجا می روند؟ گفتند: در این شب که شب جمعه است به زیارت امام حسین(علیه السلام) می روند، آنگاه نوشته هایی را دید که از هودج فرو می ریزد و در آن نوشته شده است:
اَمانُ مِنَ النّارِ لِزُّوارِالحُسَینِ عَلَیهِ السَّلامُ فی لَیلَةِ الجُمْعَةِ، اَمانُ مِنَ النّارِ یومَ القیامَةِ.
آیا این حدیث صحیح است؟ فرمود: آری خبری راست و تمام است.
گفتم: آقای ما آیا صحیح است که می گویند: هرکه حسین(علیه السلام) را در شب جمعه زیارت کند، برای او امان است؟ فرمود: آری والله، سپس اشک از دیدگان مبارکش جاری شد و گریست.
گفتم: آقای ما پرسشی دیگر، فرمود: بپرس؛ گفتم: سال هزار و دویست و شصت ونه امام رضا(علیه السلام) را زیارت کردیم و در درّود یکی از عرب های شروقیه را که از بادیه نشینان طرف شرقی نجف اشرفند ملاقات کرده و او را مهمان نموده، از او پرسیدیم ولایت امام رضا(علیه السلام) چگونه است؟ گفت: بهشت، امروز پانزده روز است که من از مال مولایم امام رضا(علیه السلام) خورده ام، نکیر و منکر را چه رسد که در قبر نزد من آیند! گوشت و خون من از طعام آن حضرت در مهمانخانه اش روییده، این صحیح است؟ علی بن موسی الرضا(علیه السلام) می آید و او را از منکر و نکیر خلاص می کند؟ فرمود: آری والله جدّ من ضامن است.
گفتم: آقای ما پرسش کوچکی است که می خواهم بپرسم، فرمود: بپرس؛ گفتم: زیارت من از امام رضا(علیه السلام) پذیرفته است؟ فرمود: پذیرفته است ان شاء الله تعالی؛
گفتم: آقای ما پرسشی دیگر، فرمود: بسم الله، گفتم: حاج محمّد حسین بزّازباشی فرزند مرحوم حاج احمد بزّاز باشی آیا زیارتش پذیرفته است یا نه و او با من در راه مشهد رضا(علیه السلام) رفیق و شریک در هزینه ها بوده است؛ فرمود: عبد صالح زیارتش پذیرفته است.
گفتم: آقای ما پرسشی دیگر؛ فرمود: بسم الله، گفتم: فلان که از اهل بغداد هم سفر ما بود آیا زیارتش پذیرفته است؟ سکوت کرد، گفتم: آقای ما پرسش دیگر، فرمود: بسم الله، گفتم: سخنم را شنیدی یا نه؟ زیارتش پذیرفته است یا پذیرفته نیست؟ باز جوابی نداد! حاجی مذکور نقل کرد که آنان چند نفر از مرفّهین اهل بغداد بودند که در این سفر پیوسته به لهوولعب مشغول بودند و آن شخص هم مادر خود را کشته بود،
پس در راه به موضعی وسیع از جادّه رسیدیم که دو طرف آن باغ ها و روبروی شهر شریف کاظمین بود و موضعی از آن جادّه از طرف راست پیوسته به باغ هاست که از بغداد می آید و آن متعلّق به بعضی از یتیمان سادات بود که حکومت آن را به ستم داخل در جادّه کرد و اهل تقوا و احتیاط ساکنِ این دو شهر [بغداد و کاظمین] همیشه از راه رفتن در آن قطعه از زمین کناره می گیرند، ولی آن جناب را دیدم در آن قطعه راه می رود! گفتم: ای سید من این موضع مال بعضی از یتیمان سادات است، تصرّف در آن روا نیست. فرمود: این موضع از اموال جدّ ما امیرمؤمنان و فرزندان او و اولاد ماست، تصرّف در آن برای موالیان ما حلال است.
در نزدیکی آن مکان در طرف راست باغی است متعلّق به شخصی که او را حاجی میرزا هادی می گفتند و او از ثروتمندان غیر عرب در بغداد بود، گفتم: آقای ما آیا راست است که می گویند زمین باغ حاج میرزا هادی متعلّق به موسی بن جعفر است؟ فرمود: به این مسئله چه کار داری و از پاسخ روی گرداند.
پس به نهر آبی که از رود دجله برای آبیاری مزارع و باغ های آن حدود جدا می کنند و از جاده می گذرد رسیدیم، آنجا به طرف شهر دو راه وجود دارد: یکی راه سلطانی و دیگر راه سادات و آن جناب به راه سادات میل فرمود، گفتم بیا از راه سلطانی برویم؛ فرمود: نه از این راهِ خود می رویم؛ پس آمدیم، چند قدمی نرفتیم که خود را بدون دیدن کوچه و بازار در صحن مقدّس موسی بن جعفر نزد کفشداری دیدیم،
از طرف باب المراد که از سمت مشرق و طرف پایین پاست وارد ایوان شدیم و کنار در رواق مطهّر مکث نفرمود و اذن دخول نخواند، داخل شد و کنار در حرم ایستاد سپس فرمود: زیارت کن، گفتم قاری نیستم، فرمود: برایت بخوانم؟ گفتم: آری، فرمود:
أَأَدْخُلُ یا اللّه، السَّلامُ عَلَیک یا رَسُولَ اللّه، السَّلامُ عَلَیک یا أَمیرَ المُؤْمِنِینَ.
همچنین بر یک یک از امامان سلام کردند تا رسیدند به حضرت امام حسن عسگری(علیه السلام)، فرمودند:
السَّلامُ عَلَیک یا أبَا مُحَمَّدٍ الحَسَنَ العَسْکرِی.
آنگاه فرمود: امام زمان خود را می شناسی؟ گفتم: چرا نمی شناسم! فرمود: بر امام زمان خود سلام کن، گفتم:
السَّلامُ عَلَیک یا حُجَّةَ اللّه یا صَاحِبَ الزَّمانِ یا ابْنَ الحَسَنِ.
پس تبسّم نمود و فرمود:
عَلَیک السَّلامُ وَرَحْمَةُ اللّه وَبَرکاتُهُ.
پس داخل حرم مطهر شدیم و به ضریح مقدّس چسبیدیم و آن را بوسیدیم، آنگاه به من فرمود: زیارت کن، گفتم: من قاری نیستم؛ فرمود: برای تو زیارت بخوانم؟ گفتم: آری، فرمود: کدام زیارت را می خواهی؟ گفتم: هر زیارت که افضل است مرا به آن زیارت ده، فرمود: زیارت «امین الله» افضل است، مشغول به خواندن شد و فرمود:
السَّلامُ عَلَیکما یا أَمِینَی اللّهِ فِی أَرْضِهِ وَحُجَّتَیهِ عَلَی عِبادِهِ.
در این حال چراغ های حرم را روشن کردند، من دیدم شمع ها روشن است، ولی حرم روشن و نورانی به نوری دیگر است، نوری همانند نور آفتاب و شمع ها همانند چراغی بودند که روز در آفتاب روشن کنند و من آن چنان در غفلت بودم که هیچ ملتفت این معجزات نمی شدم،
چون از زیارت فارغ شد، از سمت پایین پا به پشت سر آمد و در طرف شرق ایستاد و فرمود: آیا جدّم حسین(علیه السلام) را زیارت می کنی؟ گفتم: آری شب جمعه است زیارت می کنم، پس «زیارت وارث» را خواندند درحالی که اذان گوها از اذان مغرب فارغ شدند و به من فرمود: به جماعت متّصل شو و نماز بخوان و خود تشریف آورد.
در مسجد پشت سر حرم مطهر در آنجا نماز جماعت منعقد بود، ولی ایشان در سمت راست امام جماعت، محاذی او ایستادند و من وارد صف اول شدم و برایم برای ادای نماز جایی باز شد، چون فارغ شدم ایشان را ندیدم، از مسجد بیرون آمدم، در حرم جستجو کردم ایشان را نیافتم، قصد داشتم ایشان را ملاقات کنم و چند ریالی به ایشان بدهم و شب نیز ایشان را نزد خود نگاه دارم که مهمان من باشد.
ناگاه از خود پرسیدم که آن سید که بود؟ و آیات و معجزات گذشته را مورد توجه قرار دادم، از اطاعتم نسبت به او در بازگشتن به کاظمین، با آن کار مهمی که در بغداد داشتم و مرا به اسم خواندن با اینکه او را ندیده بودم و گفتار او که گفت: موالیان ما و اینکه من شهادت می دهم و دیدن نهر جاری و درختان میوه ها در غیر فصل مناسب و وقایع دیگری که گذشت همه سبب یقین من شد که او حضرت مهدی است، به ویژه در قسمت اذن دخول و سؤال از من، بعد از سلام بر امام عسکری که امام زمان خود را می شناسی؟ چون پاسخ دادم می شناسم، فرمود: سلام کن، چون سلام کردم تبسّم کرد و پاسخ داد.
با شتاب نزد کفشدار آمدم و از حال حضرتش پرسیدم، گفت: بیرون رفت، سپس پرسید این سید رفیق تو بود؟ گفتم: آری. در هر صورت به خانه مهماندار خود آمدم و شب را در آنجا ماندم، چون صبح شد، نزد جناب شیخ محمّد حسن رفتم و آنچه را دیده بودم نقل کردم، شیخ دستش را بر دهان خود گذاشت و از اظهار این قصه و افشای این سرّ نهی کرد و فرمود: خدا تو را موفّق کند.
من این واقعه را مخفی می داشتم و برای هیچ کس اظهار نمی کردم تا یک ماه از این قضیه گذشت، روزی در حرم مطهر بودم، سید بزرگواری را دیدم که نزدیک من آمد و پرسید چه دیدی؟ و به داستان آن روز اشاره کرد، گفتم: چیزی ندیدم، باز آن سخن را تکرار کرد و من به شدت انکار کردم، ناگهان از نظرم ناپدید شد و دیگر او را ندیدم.