عبارات مورد جستجو در ۴ گوهر پیدا شد:
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۲۹۵
عاشق از طعنه اغیار چه پروا دارد؟
آتش از سرزنش خار چه پروا دارد؟
سنگ را سرمه کند نقش پی گر مروان
پای مجنون ز خس و خار چه پروا دارد؟
سخن سرد نسیم جگر سوخته است
از نصیحت دل افگار چه پروا دارد؟
بوی خون سنگ ره بیجگران می گردد
سیل از وادی خونخوار چه پروا دارد؟
سر مژگان تو در کاوش دل بی پرواست
نیشتر از رگ بیمار چه پروا دارد؟
دامن تر نکند تیره دل روشن را
تیغ خورشید ز زنگار چه پروا دارد؟
سخن تلخ شراب است جگرداران را
صائب از طعنه اغیار چه پروا دارد؟
کمال‌الدین اسماعیل : غزلیات
شمارهٔ ۱۲۲
سحرگهان که ز بهر صبوح برخیزم
هزار فتنه ز هر گوشه ای برانگیزم
چو خطّ دوست زنم دست در گل و سوسن
چو زلف یار به سرو سهی در آویزم
بدان امید که با یار خلوتی سازم
ز باده مست شوم تا ز خویش بگریزم
چو زلف یار به پایش درافتم از سر ذوق
شکسته بسته و آنگه درست برخیزم
میست آن لب چون لعل و من ز آتش عشق
همه تن آب شوم تا به می بر آمیزم
ستارگان را دندان به کام در شکنم
به گاه عربده گر با سپهر بستیزم
چو می به دست بود از جهان نیندیشم
چو یار یار بود از فلک نپرهیزم
جهان خراب شود گر من اندرین مجلس
ز نیم خورده ی خود جرعه بر جهان ریزم
قصاب کاشانی : غزلیات
شمارهٔ ۲۳۷
زآتش عشق تو در هرجا که مأوا می‌کنم
همچو بوی عود خود را زود رسوا می‌کنم
کم‌فضایی بین که مثل غنچه در گلزار دهر
همچو گل می‌پاشم از هم گر دلی وا می‌کنم
بی‌کسم چندان‌که جسم خویش می‌کاهم چو نی
همدمی تا از برای خویش پیدا می‌کنم
سربه‌زیرم از حیای او نه از وهم رقیب
کافر عشقم اگر از شاه پروا می‌کنم
می‌دهم دل تا بگیرم زلف در بازار حسن
مصحفی آورده با زنّار سودا می‌کنم
گرچه هستم از تهی‌دستان ولی همچون حباب
خویش را از یک نفس واصل به دریا می‌کنم
چون ز شیخان ریایی مطلبی حاصل نشد
بعد از این قصاب در میخانه مأوا می‌کنم
میرزا قلی میلی مشهدی : غزلیات
شمارهٔ ۲۲۴
امشب می وصال، پیاپی کشیده‌ام
از دست ساقی عجبی می کشیده‌ام
نی بیم شحنه بود و نه پروای محتسب
تا روز، می به بانگ دف و نی کشیده‌ام
چون کرده‌ام خیال که با غیر همدمی
در گرمی طلب، قدم از پی کشیده‌ام
دایم کشیده‌ام ستم از دلبران، ولی
این کز تو می‌کشم،‌ ز کسی کی کشیده‌ام
میلی شکایتی که مرا هست از دل است
اینها که می‌کشم، همه از وی کشیده‌ام