عبارات مورد جستجو در ۱۴ گوهر پیدا شد:
اهلی شیرازی : قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر
بخش ۵ - دایره مرکب مدور
همه ملوک جهان بنده کرده دهرت از آن
که هرگز از چو تویی کس ندیده استحقار
دگر ز جود تو یابد چو عالمی شادی
به مردی و به کرم عالمی بگیر و بدار
بود به مردی دیگر کسی مثال تو کم
زمانه مثل تو کم یابد از همه اخیار
ممکن نه که هرگز چو تو
یابد عالم
هرگز چو تو کس ندید
مردی به کرم
یابد مردی
دگر کسی مثل تو کم
عالم به کرم
مثل تو کم یابد هم
تقطیع: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل
قافیه: مقید
بحر: هزج مثمن اخرب مکفوف مجبوب
صنعت: مربع
ولیک اهلی از آن که تمامیش ثبت است
هم این خطش بغلامی نوشته است اقرار
دلیل او به تمامی جز این غلامی نیست
که بر تمامی او سکه ایست این معیار
اهلی که تمامیش غلامیست
این خط غلامیش تمامیست
تقطیع: مفعول مفاعلن مفاعیل
قافیه : ذوقافتین مکرر
بحر: هزج مسدس مقبوض مقصور
صنعت: حسن مقطع
الا که تا فلکش بحر درفشان باقیست
همیشه تا دل و دستست بحر را دربار
مدام تا کرم روزگار باشد عام
بروزگار نباشد جز از کرم مختار
تا فلک بحر درفشان باشد
تا دل و دست بحر و کان باشد
تقطیع: فاعلاتن مفاعلن فعلن
قافیه: مردف بردف مفرد
بحر: خفیف مسدس مخبون اصلم
صنعت: تضمین
یقین که بسته و محکم بود همی پیوست
ببسته دست و دل خصم محکم از مسمار
نگاهدار تو حق باد تا بروز حسیب
که پای عمر تو شد در رکیب برخوردار
بسته و محکم بود پیوسته تا روز حسیب
بسته دست خصم، محکم پای عمرت در رکیب
تقطیع: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات
قافیه: مردف بردف
بحر: رمل مثمن مقصور
صنعت: تفسیر جلی
آرایه های ادبی : آرایه های لفظی
واج آرایی (نغمه حروف)
تکرار یک واج (صامت یا مصوت) است، در کلمه های یک مصراع یا یک بیت یا عبارت نثر به گونه ای که کلام را آهنگین می کند و آفریننده ی موسیقی درونی باشد و بر تاثیر سخن بیافزاید این تکرار آگاهانه ی واج ها را «واج آرایی» گویند.

مثال:
خیزید و خز آرید که هنگام خزان است
باد خنک از جـانب خـوارزم وزان اسـت

توضیح: در این بیت تکرار واج « خ » و « ز » باعث ایجاد موسیقی درونی شده است.

توجه: در زبان فارسی بیست و نه واج داریم / (بیست و سه صامت و شش مصوت)
صامت ها همان حروف الفبای فارسی هستند و مصوت ها « ـــ » و « ا » ، « ی » ، « و » می باشند.

آرایه های ادبی : آرایه های لفظی
سجع
آوردن کلماتی در پایان جمله های نثر که در وزن یا حرف آخر یا هر دو (وزن و حرف آخر) با هم یکسان باشد.

نکته 1: سجع در کلامی دیده می شود که حداقل دو جمله باشد یا دو قسمت باشد.
نکته 2: سجع باعث آهنگین شدن نثر می شود به گونه ای که دو یا چند جمله را هماهنگ سازد.
نکته 3: سجع در نثر حکم فافیه در شعر را دارد.
نکته 4: اگر در پایان جمله ها کلمات تکراری وجود داشته باشد، سجع پیش از آن می آید.
مثال:
الهی اگر بهشت چون چشم و چراغ است
بی دیدار تــو درد و داغ اســت

نکته 5: گاهی در جملات سجع ممکن است افعال به قرینه ی لفظی یا معنوی حذف شوند.

مثال 1: منت خدای را عـزوجل که طاعتـش موجب قـربت است و به شکر اندرش مزید نعمت. (فعل «است» به قرینه ی لفظی حذف شده است)
مثال 2: خـلاف راه صواب است و نقض رای اولـوالالباب «است» (حذف لفظی ) ذوالفقـار علی در نیام (باشد) و زبان سعدی در کام «باشد» (حذف معنوی).
توضیح: فعل «باشد» در دو جمله ی پایانی به قرینه ی معنوی حذف شده است.

توجه: به نثر مسجع، نثر آهنگین نیز می گویند.

انواع سجع

الف) سجع متوازن: آن است که کلمات سجع فقط در وزن اشتراک داشته دارند.

مثال: ملک بی دین باطل است و دین بی ملک ضایع.
توضیح: هر دو کلمه دارای هجای بلند می باشند لذا هم وزن اند.

مثال: طالب علم عزیز است و طالب مال ذلیل.
توضیح: دو کلمه ی «عزیز» و «ذلیل» دارای دو هجا، یکی کوتاه و یکی کشیده هستند. لذا در وزن یکسانند.

ب) سجع مطرف: آن است که کلمات سجع فقط در حرف یا حروف پایانی با هم اشتراک دارند.

مثال: محبت را غایت نیست از بهر آنکه محبوب را نهایت نیست.
توضیح: کلمه «غایت» دارای دو هجا و کلمه «نهایت» دارای سه هجا می باشد پس دو کلمه هم وزن نیستند بلکه فقط در حرف آخر مشترک اند.

ج) سجع متوازی: به سجعی گفته می شود که کلمات سجع هم در حرف پایانی و هم در وزن یکسان می باشند.

مثال: باران رحمت بی حسابش همه را رسیده و خوان نعمت بی دریغش همه جا کشیده.

نمونه هایی از آثار مسجع: اوّلین بار سجع در مناجات نامه خواجه عبدالله انصاری (قرن پنجم) به کار گرفته شد و بعدها سعدی در «گلستان»، جامی در «بهارستان» ، نصرالله منشی در «کلیله و دمنه» آن را به حد کمال خود رساندند. و در ادامه کسانی چون قائم مقام فراهانی در «منشئأت» و قاآنی در کتاب «پریشان» از آنها پیروی کردند.

آرایه های ادبی : آرایه های لفظی
ترصیع
آن است که کلمات مصراعی با مصراع دیگر یا جمله ای با جمله دیگر، در وزن و حروف پایانی یکسان باشد (غیر از واژگان تکراری بقیه کلمات با هم سجع متوازی دارند)

مثال 1:
ای منــور بـه تـو نجـوم جـلال
وی مقـرر بـه تـو رسـوم کمـال

مثال 2: باران رحمت بی حسابش همه را رسیده و خوان نعمت بی دریغش همه جا کشیده

آرایه های ادبی : آرایه های لفظی
موازنه
هرگاه دو مصراع یا دو جمله تقریباً همه كلمات به ترتیب با هم سجع متوازن (کلمات پایانی جمله ها هم وزن باشند ولی واج های پایانی آنها مانند هم نباشد) باشند موازنه می نامند.

مثال:
دل به امید روی او همدم جان نمی شود
جان به هوای کوی او خدمت تن نمی کند

مثال:
این لطافت کز لب لعل تو من گفتم که گفت
وین تطاول کز سر ِ زلفِ تو من دیدم که دید

مثال:
گر عزم جفا داری سر در رهت اندازم
ور راه ِ وفا گیری جان در قدمت ریزم

آرایه های ادبی : آرایه های لفظی
قلب
آن است که نویسنده با جابه جا کردن اجزای یک ترکیب وصفی یا اضافی، ترکیب تازه و زیبایی را با معانی جدید به وجود آورد و با کنار هم قرار دادن این دو ترکیب به کلام خویش ارزش هنری ببخشد.

مثال: حافظ مظهر روح اعتدال و اعتدال روح اقوام ایرانی است.

نکته: گاهی ممکن است اجزای تشکیل دهنده ی آرایه «قلب» به صورت یک ترکیب وصفی یا اضافی نباشد.

آرایه های ادبی : آرایه های لفظی
تصدیر
اگر واژه ای در آغاز و پایان بیتی تكرار شود، در اصطلاح ادب تصدیر نامیده می شود.

مثال:
قدم باید اندر طریقت نه دم
كه اصلی ندارد دم بی قدم

مثال:
سعدی به روزگاران مهری نشسته در دل
بیرون نمی توان كرد الّا به روزگاران

آرایه های ادبی : آرایه های لفظی
ملمع
آن است که شاعر فارسی زبان یک مصراع یا یک بیت از شعر خود را به زبان دیگری (معمولاً به زبان عربی) بسراید.

مثال:
سل المصـانع رکباً تهیم فی الغلوب
تو قدر آب چه دانی که در کنار فراتی
ترجمه: برکه ها و تالاب های بیابان را از شتر سوارانی که سرگشتگان بیابانند بپرس.

توجه: در ملمع بیت یا مصراع عربی (هر زبان دیگر) باید سروده ی خود شاعر باشد نه اینکه از کسی یا جایی نقل قول (تضمین) کند.

آرایه های ادبی : آرایه های معنوی
متناقض نما (پارادکس)
آن است که در کلام دو امر متضاد را به یک چیز نسبت بدهیم به گونه ای که ظاهراً وجود یکی نقض وجود دیگری باشد. شاعر این امر متضاد را چنان هنرمندانه به کار می برد که قابل پذیرش است.

مثال: جامه اش شولای عریان است.

توضیح: واژه شولا به معنی «لباس»، که برای پوشیدن بدن است و وقتی با «عریانی» همراه می شود معنی ضدیت خود را از دست می دهد.

آرایه های ادبی : آرایه های معنوی
ایهام تناسب
به کارگیری واژه ای با حداقل دو معنی که یک معنی آن مورد نظر شاعر و پذیرفتنی است و معنی دیگر با کلمه یا کلماتی از بیت یا عبارت تناسب دارد.

نکته: ایهام تناسب مجموعه ای از ایهام و مراعات نظیر است.

مثال 1:
چـون شبنم افتـاده بـدم پیش آفتاب
مهرم به جان رسید و به عیوق بر شدم

توضیح: واژه ی «مهر» ایهام تناسب دارد، چون معنی مورد نظر شاعر عشق و محبت است اما غیر از این معنی واژه ی «مهر» به معنی خورشید است که در این صورت با واژه های «عیوق و آفتاب» تناسب دارد.

مثال 2:
گـر هـزار اسـت بلبـل این بـاغ
همـه را نغمـه و تـرانه یکی اسـت

توضیح: واژه «هزار» به دو معنی است: 1- بلبل؛ 2- عدد هزار، که در این جا منظور شاعر معنی دوم است اما غیر از معنی فوق کلمه «بلبل» با کلماتی چون «باغ، نغمه و ترانه» تناسب دارد.

آرایه های ادبی : آرایه های معنوی
لف و نشر
«لف» در لغت به معنی پیچیدن و «نشر» به معنی پراکندن است اما در اصطلاح ادب آوردن دو یا چند کلمه است در بخشی از کلام که توضیح آن ها در بخش دیگر آمده است.

نکته 1: کلماتی که در بخش اوّل می آیند، «لف» و کلمـاتی که به عنـوان توضیح در بخـش دوم می آیند، «نشر» نام دارند.
نکته 2: هرگاه نظم و ترتیب بین کلمات «لف و نشر» رعایت شده باشد، آن را «لف و نشر مرتب» گویند و در غیر این صورت «لف و نشر مشوش» خوانده می شود.

مثال 1:
تا رفتنش ببینـم و گفتنش بشنـوم
از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم
توضیح: واژه های «ببینم» و «بشنوم» لف است. و دو واژه «سمع و بصر» نشر قرار گرفته است. چون کلمات « نشر» به ترتیب برای توضیح کلمات «لف» قرار نگرفته اند، لذا به آن «لف و نشر مشوش» گویند. (بصر شدم تا ببینم، سمع شدم تا بشنوم)

مثال 2: دو کس دشمن ملک و دینند: پادشاه بی حلم و زاهد بی علم.
توضیح: دوترکیب «دشمن ملک و دشمن دین» لف و دو ترکیب «پادشاه بی حلم و زاهد بی علم» نشر هستند. لذا چون توضیح «نشر» با «لف» برابر است، آن را «لف و نشر مرتب» گویند. (پادشاه بی حلم دشمن ملک و زاهد بی علم دشمن دین هستند.)

آرایه های ادبی : بیان
تشخیص (آدم نمایی، انسان انگاری، شخصیت بخشی)
نسبت دادن حالات و رفتار آدمی به دیگر پدیده های خلقت است. (دادن شخصیت انسانی به موجوداتی غیر از انسان)

مثال 1: برگ های سبز درخت در وزش نسیم به رقص در می آیند.
توضیح: رقصیدن یکی از حالات و رفتار انسانی است که در این جا به برگهای درخت نسبت داده شده است.

مثال 2:
سحر در شاخسار بوستانی
چه خوش می گفت مرغ نغمه خوانی

نکته: هر موجودی غیر از انسان در کلام «منادا» قرار گیرد آن کلام دارای تشخیص است.

مثال:
ای دیو سپید پای در بند
ای گنبد گیتی ای دماوند

نکته: همانطور که اشاره شد استعاره مکنیه ای که، مشبه به آن «انسان» باشد، تشخیص خواهد بود چه به صورت ترکیب اضافی باشد یا غیر اضافی.

مثال: ابر می گرید و می خندد از آن گریه چمن.
توضیح: در مثال فوق دو تشخیص به کار رفته است، گریه را به ابر نسبت داده است و خنده را به چمن.

توجه: ترکیباتی نظیر: دست روزگار، پای اوهام، دست اجل، قهقه قشنگ، حیثیت مرگ، زبان سوسن، دهن لاله و ... همگی اضافه استعاری مکنیه (تشخیص) هستند.

نکته: همه تشخیص ها استعاره مکنیه می باشند، اما استعاره مکنیه زمانی تشخیص است که «مشبه به» آن انسان باشد.

مثال 1: اختر شب در کنار کوهساران، سر خم می کند.
توضیح: اختر شب به «انسانی» تشبیه شده که سرش را خم می کند اما خود «انسان» مشبه به است، نیامده است.

مثال 2: دیده عقل مست تو چرخه ی چرخ پست تو.
توضیح: عقل را به انسانی تشبیه کرده و «دیده» که یکی از ویژگی های انسان است به آن اضافه شده است.

مثال 3: به صحرا شدم عشق باریده بود.
توضیح: عشق را به بارانی تشبیه کرده که ببارد.

تذکر: همان طور که گفته شد چون مثال (1) و (2) «مشبه به» آن ها انسان بوده دارای استعاره مکنیه و تشخیص است اما در مثال (3) «مشبه به» باران است، لذا فقط استعاره ی مکنیه داریم.

آرایه های ادبی : بیان
کنایه
کنایه در لغت به معنای پوشیده سخن گفتن است و در اصطلاح سخنی است که دارای دو معنی دور و نزدیک است. که معنی نزدیک آن مورد نظر نیست اما گوینده جمله را چنان ترکیب می کند و به کار می برد که ذهن شنونده از معنی نزدیک به معنی دور منتقل می شود.

نکته: در کنایه الفاظ همه حقیقی اند اما مقصود گوینده معنای حقیقی و ظاهری آن نیست.
نکته: کنایه معمولا در یک جمله یا یک ترکیب به کار می رود.

مثال 1: هنوز از دهن بوی شیر آیدش.
توضیح: کنایه از این که هنوز بچه است و بارز ترین نشانه ی بچگی همان شیر خوردن است.

مثال 2: که رهام را جام باده است جفت.
توضیح: کنایه از این که رهام عیاش و خوشگذران است و مرد جنگ نیست.

مثال 3: بباید زدن سنگ را بر سبوی.
توضیح: سنگ را بر سبو زدن کنایه از آزمایش و امتحان کردن است.

عباراتی نظیر: دست و پا کردن، روی کسی را به زمین انداختن، شکم را صابون زدن، بند از بند گشودن، زبان در کشیدن، عنان گران کردن، دهان دوختن، پای در دامن آوردن، سر زخاک بر آوردن، دست ندادن، دست به سیاه و سفید نزدن، دست روی دست گذاشتن و ... همه کنایه هستند.

ساختار و قالب‌های شعری : مقدمه
ردیف
به پایان هر مصراع یا در پایان هر بیت اگر واژه یا واژه هایی با یک معنی بعد از قافیه تكرار شود به این واژه ها ردیف گویند.
این تكرار تأثیر موسیقی شعر را قوی تر می كند.

مژده ای دل كه مسیحا نفسی می آید
كه ز انفاس خوشش بوی كسی می آید

"می آید" در بیت بالا، ردیف است.