عبارات مورد جستجو در ۴ گوهر پیدا شد:
سنایی غزنوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۸۷
گرچه از جمع بی نیازانیم
عاشق عشق و عشقبازانیم
منصف منصف خراباتیم
کعبهٔ کعبتین بازانیم
گاه سوزان در آتش عشقیم
گاه از سوز رود سازانیم
همچو مرغ از قفس شکسته شدیم
همچو شمع از هوس گدازانیم
گر چه کبکیم در ممالک خویش
مانده در جستجوی بازانیم
مرغزار وصال یافته‌ایم
چون سنایی درو گرازانیم
زاهدا خیز و در نماز آویز
زان که ما خاک بی‌نیازانیم
گر تو از طوع و طاعه می‌نازی
ما همیشه ز شوق نازانیم
اوحدی مراغه‌ای : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۰۵
ای پیک نامه بر، خبر او به ما رسان
بویی ز کوی صدق به اهل صفا رسان
بیگانه را خبر مده از حال این سخن
زان آشنا بیار و بدین آشنا رسان
جای حدیث او دل آشفتهٔ منست
بشنو حدیثش و چو شنیدی به جا رسان
پوشیده نیست تندی و گفتار تلخ او
رو هرچه بشنوی تو مپوشان و وارسان
یا روی او ز دور درآور به چشم من
یا روی من به خاک در آن سرا رسان
زآن آفتاب رخ صفت پرتوی مگوی
یا چند ذره را ز زمین بر هوا رسان
ما را به آستانهٔ آن بت چو بار نیست
خدمت گریم، بر در اومان دعا رسان
آه و فغان اوحدی امشب، تو ای رسول
از جبرئیل بگذر و پیش خدا رسان
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۴۰۰
پایم از گرمی رفتار چنان می سوزد
که دل آبله بر ریگ روان می سوزد
وادی شوق چه وادی است که طفلی به هوس
گر کند مرکب نی گرم، عنان می سوزد
حرم عصمت میخانه چه دارالامنی است
شمع مهتاب به فانوس کتان می سوزد
دل بیدار ازین صومعه داران مطلب
کاین چراغی است که در دیر مغان می سوزد
آتشین شکوه ای از لعل تو در دل دارم
که اگر لب بگشایم دو جهان می سوزد
صبح محشر ز جگر صد نفس سرد کشید
همچنان لقمه عشق تو دهان می سوزد
چون به دیوان برم این تازه غزل را صائب؟
که به یک چشم زدن کلک و بنان می سوزد؟
کلیم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۸۰
در مطلعی که وصف دهانش بیان کنم
غیر از میان چه قافیه آندهان کنم
چون خودفروش سود زسوا ندیده ایم
گر خاک را بزر بفروشم زیان کنم
خاموشی است ذکر خفی نزد سالکان
کو فرصتی که آن را ورد زبان کنم
پرواز من بسرکشی گل نمی رسد
در سایه نهال مگر آشیان کنم
جان از کدام و دل کدامست از آن دو لب
بگذار تا ببوسه یکی را نشان کنم
خاشاک سیلم از کشش جذبه می روم
نه همچو گرد همرهی کاروان کنم
بر خوان روزگار که نعمت حوادث است
آب ار خورم ملاحظه استخوان کنم
جز بینوائی تو ندارم دگر کلیم
چیزیکه توشه سفر لامکان کنم