تو هم بنویس! مجموعه خودت رو بساز! افزودن مجموعه جدید
تصویر اثر

دخترک شاد و خندان از اتاقی به اتاق دیگر می دوید. از پنجره سرک می کشید توی حیاط تا از مرغ بی نوا که پای چپش می لنگید، بی خبر نماند. وقتی ترکه های داغ خورشید تابستان بر صورتش می نشست، زود عقب می پرید. پناه می برد به سرمای مطبوع اتاقی کوچک درست در وسط خانه.

این اتاق یک دریچه کولر داشت و همیشه از بقیه اتاق ها خنک تر بود. اما اتاق بزرگتر فقط دو پنکه سقفی داشت و یک پنکه ایستاده هم در آشپزخانه بود. وقتی مادربزرگ با سینی چای و یک کاسه شکلات وارد اتاق شد، دخترک گفت: مامان جون خوش به حالتون؛ شما همه ی بادها رو دارید!!!

«س.م.ط.بالا»

این نوشته را بشنوید

این نوشته را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط نوشته با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.