۴۳۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶

گرچه سوگندان خوری، کاکنون نکوتر دارمت
من نیم ز آنها، بحمدالله که باور دارمت

شه رخی خوردم به هر چم بود اکنون خوشتر آنک
عشق می گوید کزین صد لعب دیگر دارمت

ای که همچون خاک راهم، زیر پای آورده ای
گر مرا دستی بود، با جان برابر دارمت

همچو نور خور، تو را بر دیده منزلگه کنم
حیله این باشد چو بتوانم که در خور دارمت

گویمت همسایه ی وصلم بخواهی داشتن
گوی از یک خان و مان داری پر از زردارمت

زر مگر معذور داری، لیک از دریای طبع
گر اجازت میدهی تا غرق گوهر دارمت

دست بر هم میزدی دیروز و می گفتی اثیر
گر جهانت بفکند من حاضرم بردارمت

گر هزاران آیت و افسون به من برخوانده ای
با منت این در نگیرد، چون من از بر دارمت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.