۲۱۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۹

هیچ، دردی بتو ای مایه درمان مرساد
هیچ، گردی بتو ای چشمه حیوان مرساد

روشن است اینکه تو ماهی و سمند تو سپهر
به چنین ماه سپهر، آفت دوران مرساد

بنده ی آن دهنم، از بن دندان که بدو
هیچکس را بجز از من، سر دندان مرساد

یا رب آن لب، چو، به عشاق سبکدل برسند
غبن باشد به رقیبان گران جان مرساد

آنچه در عشق، بجان من سر گشته رسید
اثر آن ز دهان بر لب و دندان مرساد

یوسف حسنی و من سوخته ی یعقوبم
من و غم خانه، تورا نکبت زندان مرساد

چه بود گرخم زلف تو بپای تو، رسد
بر دل من غم هجر تو بپایان مرساد

گرچه در عالم جان والی بیدادگری
قصه ی درد اثیر از تو بسلطان مرساد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.