۱۹۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۹

ای کرده همه بدی به جایم
دریاب که شد ز جای پایم

نزد تو کجا برآید ای جان
گر من به طفیل تو برایم

انگشت نمای خلق گشتم
وز خود جلدی همی نمایم

مفزای تو در جفا که من خود
درکاهش خویش میفزایم

دل در کله تو گرچه پست است
روزی کلمات برگشایم

من نور سلاله رسولم
من بنده سایه خدایم

بهرامشه آنکه زیبد او را
گر گوید ز مه منم بجایم

جوزا کمر و زحل محلم
مه رایت و آفتاب رایم

حکمی است که تا جهان بپاید
از بهر جهانیان بپایم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.