۱۸۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۲

هزار و سیصد و سی و سه سال کرده گذر
ز عام هجرت فخر انام و خیر و بشر

به ناف هفته و روز ششم ز عشر سوم
ز غره ششمین از شهور و دور قمر

شدم به محضر میر اجل سفیرکبیر
جهان فضل و سپهر و قاروکان هنر

سلیل طور غود والا گهر امیرالبحر
یگانه عاصم معصوم ذیل دانشور

سخن گذشت ز هر جا و عاقبت برسید
بنظم پارسی بنده اندر آن محضر

از آن قصیده که ده سال پیش در باکو
ز بحر طبع کشیدم بسان گنج گهر

از آن قصیده که ابواب اتحاد گشود
بروی امت فاروق و شیعه حیدر

از آن قصیده که در حله تهنیت گفتند
ز نظم آن خلفای نبی به یکدیگر

از آن قصیده که چون خوانده شد به مجمع عام
پس از جدال فراوان و جنگ بی حد و مر

بر غم مفسد و غماز آشتی کردند
متابعان علی با موالیان عمر

سفیر دولت پیروز بخت عثمانی
که باد تا به ابد همعنان فتح و ظفر

چون این شنید اشارت نمود کان ابیات
دهم نگار ز دیوان خود در این دفتر

پی اطاعت فرمان آن یگانه وزیر
قلم گرفته نبشتم ز شوق سرتاسر

کنون درود فرستم بدان مقام کریم
که هست چرخی در خاک و بحری اندر بر

خلیفه اللهش از دار ملک اسلامی
روانه کرده در این سو چو مهر در خاور

بود محمد خامس خلیفة الله از آن
خدای داده بدو رایت و کلاه و کمر

رشادت یافت لقب زانکه در سبیل رشاد
هدایت ازلی شد بسالکان رهبر

کسیکه شد بسبیل رشاد راه سپار
برای او نبود هیچگونه خوف و خطر

ایا وزیر گرانمایه ای سفیر بزرگ
حدیث بنده ز دل گوشدار و کن باور

تو زان جناب فرستاده ای در این سامان
تو ز آن خدیو نماینده ای درین کشور

سفیر هر ملکی در زمان مظهر اوست
چنانکه مظهر ذات حق است پیغمبر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.