هوش مصنوعی:
این متن یک قصیدهی ادبی است که به مناسبت گذشت 1333 سال از هجرت پیامبر اسلام سروده شده است. شاعر در این قصیده به مدح و ستایش میر اجل سفیرکبیر، نمایندهی دولت عثمانی، میپردازد و از قصیدهای که ده سال پیش در باکو سروده و باعث اتحاد بین امت فاروق و شیعهی حیدر شده است، یاد میکند. همچنین، به نقش سفیر در ایجاد صلح و آشتی اشاره میکند و در پایان، از خلیفهی وقت، محمد خامس، و وزیر و سفیر بزرگ تجلیل مینماید.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم تاریخی، مذهبی و سیاسی است که درک آنها نیاز به دانش و بلوغ فکری دارد. همچنین، استفاده از زبان ادبی و کهن ممکن است برای خوانندگان جوان دشوار باشد.
شمارهٔ ۵۲
هزار و سیصد و سی و سه سال کرده گذر
ز عام هجرت فخر انام و خیر و بشر
به ناف هفته و روز ششم ز عشر سوم
ز غره ششمین از شهور و دور قمر
شدم به محضر میر اجل سفیرکبیر
جهان فضل و سپهر و قاروکان هنر
سلیل طور غود والا گهر امیرالبحر
یگانه عاصم معصوم ذیل دانشور
سخن گذشت ز هر جا و عاقبت برسید
بنظم پارسی بنده اندر آن محضر
از آن قصیده که ده سال پیش در باکو
ز بحر طبع کشیدم بسان گنج گهر
از آن قصیده که ابواب اتحاد گشود
بروی امت فاروق و شیعه حیدر
از آن قصیده که در حله تهنیت گفتند
ز نظم آن خلفای نبی به یکدیگر
از آن قصیده که چون خوانده شد به مجمع عام
پس از جدال فراوان و جنگ بی حد و مر
بر غم مفسد و غماز آشتی کردند
متابعان علی با موالیان عمر
سفیر دولت پیروز بخت عثمانی
که باد تا به ابد همعنان فتح و ظفر
چون این شنید اشارت نمود کان ابیات
دهم نگار ز دیوان خود در این دفتر
پی اطاعت فرمان آن یگانه وزیر
قلم گرفته نبشتم ز شوق سرتاسر
کنون درود فرستم بدان مقام کریم
که هست چرخی در خاک و بحری اندر بر
خلیفه اللهش از دار ملک اسلامی
روانه کرده در این سو چو مهر در خاور
بود محمد خامس خلیفة الله از آن
خدای داده بدو رایت و کلاه و کمر
رشادت یافت لقب زانکه در سبیل رشاد
هدایت ازلی شد بسالکان رهبر
کسیکه شد بسبیل رشاد راه سپار
برای او نبود هیچگونه خوف و خطر
ایا وزیر گرانمایه ای سفیر بزرگ
حدیث بنده ز دل گوشدار و کن باور
تو زان جناب فرستاده ای در این سامان
تو ز آن خدیو نماینده ای درین کشور
سفیر هر ملکی در زمان مظهر اوست
چنانکه مظهر ذات حق است پیغمبر
ز عام هجرت فخر انام و خیر و بشر
به ناف هفته و روز ششم ز عشر سوم
ز غره ششمین از شهور و دور قمر
شدم به محضر میر اجل سفیرکبیر
جهان فضل و سپهر و قاروکان هنر
سلیل طور غود والا گهر امیرالبحر
یگانه عاصم معصوم ذیل دانشور
سخن گذشت ز هر جا و عاقبت برسید
بنظم پارسی بنده اندر آن محضر
از آن قصیده که ده سال پیش در باکو
ز بحر طبع کشیدم بسان گنج گهر
از آن قصیده که ابواب اتحاد گشود
بروی امت فاروق و شیعه حیدر
از آن قصیده که در حله تهنیت گفتند
ز نظم آن خلفای نبی به یکدیگر
از آن قصیده که چون خوانده شد به مجمع عام
پس از جدال فراوان و جنگ بی حد و مر
بر غم مفسد و غماز آشتی کردند
متابعان علی با موالیان عمر
سفیر دولت پیروز بخت عثمانی
که باد تا به ابد همعنان فتح و ظفر
چون این شنید اشارت نمود کان ابیات
دهم نگار ز دیوان خود در این دفتر
پی اطاعت فرمان آن یگانه وزیر
قلم گرفته نبشتم ز شوق سرتاسر
کنون درود فرستم بدان مقام کریم
که هست چرخی در خاک و بحری اندر بر
خلیفه اللهش از دار ملک اسلامی
روانه کرده در این سو چو مهر در خاور
بود محمد خامس خلیفة الله از آن
خدای داده بدو رایت و کلاه و کمر
رشادت یافت لقب زانکه در سبیل رشاد
هدایت ازلی شد بسالکان رهبر
کسیکه شد بسبیل رشاد راه سپار
برای او نبود هیچگونه خوف و خطر
ایا وزیر گرانمایه ای سفیر بزرگ
حدیث بنده ز دل گوشدار و کن باور
تو زان جناب فرستاده ای در این سامان
تو ز آن خدیو نماینده ای درین کشور
سفیر هر ملکی در زمان مظهر اوست
چنانکه مظهر ذات حق است پیغمبر
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۲۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.