هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در آن شاعر از ساقی میخواهد تا با شراب و موسیقی، مستی و شادی را به ارمغان آورد. شاعر از مفاهیمی مانند عشق، مستی، عقل، روح و عافیت سخن میگوید و از ساقی میخواهد تا با شراب، غمها را از بین ببرد و شادی را جایگزین کند. همچنین، شاعر به مفاهیم فلسفی و عرفانی مانند عقل، روح و عشق اشاره میکند و از ساقی میخواهد تا این مفاهیم را در قالب شراب و موسیقی به نمایش بگذارد.
رده سنی:
18+
این متن شامل مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوان قابل درک نباشد. همچنین، اشارههای مکرر به شراب و مستی ممکن است برای افراد زیر 18 سال مناسب نباشد.
غزل شمارهٔ ۳۷۳
ساقیا مستان خوابآلوده را آواز ده
روز را از روی خویش و سوز ایشان ساز ده
غمزهها سر تیز دار و طرهها سر پست کن
رمزها سرگرم گوی و بوسها سرباز ده
سرخ روی ناز را چون گل اسیر خار کن
زرد روی آز را چون زر به دست گاز ده
حربه و شل در بر بهرام خربط سوز نه
زخمه و مل در کف ناهید بر بط ساز ده
هم بخور هم صوفیان عقل را سرمست کن
هم برو هم صافیان روح را ره باز ده
در هوای شمع عشق و شمع می پروانهوار
پیشوای خلد و صدر سدره را پرواز ده
چنگل گیراست اینک باز و باشهٔ عشق را
صعوه پیش باشه و آن کبک رازی باز ده
پیش کان پیر منافق بانگ قامت در دهد
غارت عقل و دل و جان را هلا آواز ده
پیش کز بالا درآید ارسلان سلطان روز
پیش من بکتاش سرمست مرابه گماز ده
ور همی چون عشق خواهی عقل خود را پاکباز
نصفیی پر کن بدان پیر دوالک باز ده
گر همی سرمست خواهی صبح را چون چشم خود
جرعهای زان می به صبح منهی غماز ده
روزه چون پیوسته خواهد بود ما را زیر خاک
باده ما را زین سپس بر رسم سنگانداز ده
جبرییل اینجا اگر زحمت کند خونش بریز
خونبهای جبرییل از گنج رحمت باز ده
بادبان راز اگر مجروح گردد ز آه ما
درپهای از خامشی در بادبان راز ده
وارهان یک دم سنایی را ز بند عافیت
تا دهی او را شراب عافیت پرداز ده
روز را از روی خویش و سوز ایشان ساز ده
غمزهها سر تیز دار و طرهها سر پست کن
رمزها سرگرم گوی و بوسها سرباز ده
سرخ روی ناز را چون گل اسیر خار کن
زرد روی آز را چون زر به دست گاز ده
حربه و شل در بر بهرام خربط سوز نه
زخمه و مل در کف ناهید بر بط ساز ده
هم بخور هم صوفیان عقل را سرمست کن
هم برو هم صافیان روح را ره باز ده
در هوای شمع عشق و شمع می پروانهوار
پیشوای خلد و صدر سدره را پرواز ده
چنگل گیراست اینک باز و باشهٔ عشق را
صعوه پیش باشه و آن کبک رازی باز ده
پیش کان پیر منافق بانگ قامت در دهد
غارت عقل و دل و جان را هلا آواز ده
پیش کز بالا درآید ارسلان سلطان روز
پیش من بکتاش سرمست مرابه گماز ده
ور همی چون عشق خواهی عقل خود را پاکباز
نصفیی پر کن بدان پیر دوالک باز ده
گر همی سرمست خواهی صبح را چون چشم خود
جرعهای زان می به صبح منهی غماز ده
روزه چون پیوسته خواهد بود ما را زیر خاک
باده ما را زین سپس بر رسم سنگانداز ده
جبرییل اینجا اگر زحمت کند خونش بریز
خونبهای جبرییل از گنج رحمت باز ده
بادبان راز اگر مجروح گردد ز آه ما
درپهای از خامشی در بادبان راز ده
وارهان یک دم سنایی را ز بند عافیت
تا دهی او را شراب عافیت پرداز ده
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۷۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.