۱۰۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۶

ز نقص سروکش از برگ و بر کمالی نیست
که پیش نخل تواش نیز اعتدالی نیست

جبین و جبهه مه را تجملی است وجه
ولی به وجه جمیل تواش جمالی نیست

به چهرت اهل نظر مصر را کجا سنجند
که چون تواش بر و بالا و زلف و خالی نیست

من و تحمل هجران مبند حمل محال
که پیش حول من اینگونه احتمالی نیست

ز زلف خویش پریشانیم نگر به فراق
ز کس مپرس که حاجت به شرح حالی نیست

به شوق قتل خود از سیر قاتل افتادم
بلی قتیل ترا آن قدر مجالی نیست

به دست دوست ندارم غمی ز کشته شدن
خدا گواست مرا غیر از این خیالی نیست

هر آنکه خاطرش از مهر دوستی خرم
ز کاوش دو جهان دشمنش ملالی نیست

به آشیانه و باغم مخوان ز دام و قفس
چه حاصلم ز گشودن که پر و بالی نیست

میان ما ز چه پیوند دوستی نگسست
دل ترا به دل منکه اتصالی نیست

به ترک قید ملامت بدان صفایی را
که پای بست تو در بند جاه و مالی نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.