هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از عشق نافرجام و وفاداری ناپایدار سخن می‌گوید. شاعر از بی‌وفایی معشوق و فراموشی عهد و پیمانش شکایت می‌کند و تأکید می‌کند که هیچ چیزی در جهان به زیبایی معشوق نیست. همچنین، شعر به موضوعاتی مانند جدایی، صبر و یادآوری خاطرات معشوق می‌پردازد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند شکایت از بی‌وفایی و درد جدایی نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۱۶۹

گفتم آخر ز چه برعهد تو بنیاد نماند
گفت یک حرفم از آن عهد وفا یاد نماند

شور سودای تو ای خسرو شیرین دهنان
در جهان ذکری از افسانه فرهاد نماند

بنده ی طره ی دلبند تو کاندر همه شهر
به غلط هرگز از او گردنی آزاد نماند

تا تو زنار سر زلف فکندی بر دوش
ساکن کعبه به کف سبحه ی اوراد نماند

هر کجا پادشه حسن تو زد نوبت عشق
دل خیلی به خیال غم او شاد نماند

تا به سرو و سمنت دیده فرو دوخت نظر
در نظر نام و نشان از گل و شمشاد نماند

شد رقم نقش وجود تو چو بر لوح شهود
جفت بیرنگ تو در صفحه ی ایجاد نماند

آنچه ره داشت در امکان همه زیباتر ازین
صنعتی در قلم قدرت استاد نماند

نه لب از ناله به آرامش دل گشته خروش
بی تو از گریه مرا فرصت فریاد نماند

در جدایی همه گویند کنم کسب شکیب
غافل از آنکه مرا صبر خداداد نماند

کی فراموش کند از تو صفایی حاشا
تا تو در خاطری از خویشتنم یاد نماند
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.