۸۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۶۹

بنامیزد بتی عیار دارم
که با او از دو عالم عار دارم

چه غم گر دارم از وی دیده خونبار
که چونان لعبتی خونخوار دارم

ز تیغش تا قیامت سینه مجروح
ز لعلش دیده گوهر بار دارم

به عکس عادت از یک سرو بالاش
به یک کاشانه صد گلزار دارم

هزارش گل به بار اما چه حاصل
که از هر غنچه اش صد خار دارم

دلم با خود نبردی زانکه دیدی
غم صد مرده بر وی بار دارم

فراقم کاست از هر در ولی شکر
که غم از دولتت بسیار دارم

همه خلق جهان نالند ز اغیار
خلاف من که داد از یار دارم

برو ناصح به زهد و پارسایی
مخوانم غیر این هم کار دارم

الا یار وفا پرور ندانی
کت از غم تاکجا تیمار دارم

ز شرح تاب و تیمار جدایی
بیا برخوان که صد طومار دارم

صفایی فسق و زهد از من میاموز
که زین کفر و دین انکار دارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.