هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عارفانه، حالات روحی و عاطفی شاعر را در قالب تشبیهات و استعارات زیبا بیان می‌کند. شاعر از عشق، بیماری، درویشی و جور روزگار سخن می‌گوید و خود را در وضعیتی ناتوان و درمانده توصیف می‌کند. او از چشم‌های خواب‌آلود و زلف‌های بی‌قرار معشوق سخن می‌گوید و خود را در دریای حیرت و اشک‌های خونین غرق شده می‌بیند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و عارفانه پیچیده است که درک آن برای کودکان و نوجوانان کم‌سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند بیماری، درویشی و جور روزگار ممکن است برای سنین پایین سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۶۴

خواب مستی کرده چشمت، در خمار افتاده است
زلف مشکین تو، چون من، بی‌قرار، افتاده است

چشم بیمار تو را میرم، که در هر گوشه‌ای
چون من مسکین، بیمارش، هزار افتاده است

کار کار افتادگان را باز می‌بین، گاه گاه
خاصه، کار افتاده‌ای را کو، ز کار افتاده است

پای را در ره به عزت می‌نه، ای جان عزیز
زانکه سرهای عزیزان، بر گذار افتاده است

جمله ذرات وجودم، غرق بحر حیرت، است
زان میان این اشک خونین، بر کنار، افتاده است

عشق و درویشی و بیماری و جور روزگار
صعب کاری است و ما راهر چهار، افتاده است

حال سلمان گر کسی پرسد، بگو، در کوی دوست
بی‌نوایی، بی زری، بی‌زور زار، افتاده است
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.