هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عارفانه، بیانگر درد و رنج عاشق از فراق و جدایی است. شاعر از معشوق می‌خواهد که حال او و دیگر شکستگان عشق را بپرسد و به رنج‌هایشان توجه کند. او از معشوق می‌خواهد که از خدا بترسد و بپرسد که عاشق چه گناهی کرده است که اینگونه در عذاب است. شعر همچنین به وصال و عشق الهی اشاره دارد و از معشوق می‌خواهد که به حال فقرا و نیازمندان نیز توجه کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از واژه‌ها و عبارات ممکن است نیاز به توضیح داشته باشند.

غزل شمارهٔ ۲۴۹

در زلف خویش پیچ و ازو حال ما بپرس
حال شکستگان کمند بلا بپرس

وقتی که پرسشی کنی اصحاب درد را
ما را که کشته‌ای بجدایی، جدا بپرس

حال شکستگان همه فی الجمله باز جوی
چون من شکسته دل ترم اول مرا بپرس

خونم بریخت چشم تو گو از خدا بترس
آخر چه کرده‌ام ز برای خدا بپرس

خون میرود میان دل و چشم من بیا
بنشین میان چشم و دل ماجرا بپرس

خواهی که روشنت شود احوال درد ما
درگیر شمع را وز سر تا به پا بپرس

جانها به بوی وصل تو بر باد داده‌ایم
گر نیست باورت ز نسیم صبا بپرس

کردم سوال دل ز خرد گفت ما از و
بیگانه‌ایم این سخن از آشنا بپرس

تو پادشاه حسنی و سلمان گدای توست
ای پادشاه حسن ز حال گدا بپرس
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.