۴۲۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۸۴

تا نفس هست به یاد تو برآید نفسم
ور به غیر از تو بود، هیچکسم هیچکسم

هر کجا تیر جفای تو، من آنجا سپرم
هر کجا خوان هوای تو، من آنجا مگسم

پس ازین دست من و دامن سودای شما
چند گردم پی سودای پراکنده بسم

تو به خوبی و لطافت چو گل و آبی و من
با گل و آب برآمیخته چون خار و خسم

کی بود کی که به وصلت رسم ای عمر عزیز؟
ترسم این عمر به پایان رسد و من نرسم

سخت بیمارم و غیر از تو هوس نیست مرا
به عیادت به سرآ تا به سر آید هوسم

نیست در کوی توام راه خلاص از پس و پیش
چه کنم چاره ز پیش آمد و دشمن ز پسم

ای صبا بلبل مستم ز گلستان وصال
بویی آخر به من آور که اسیر قفسم

کار سلمان چونی افتاد کنون با نفسی
بر لبم نه لب و بنواز چونی یک نفسم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.