هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از جدایی و دوری معشوق شکایت می‌کند و احساس تنهایی و اندوه خود را بیان می‌دارد. او از رفتن معشوق مانند باد و ماندن خود مانند آب گلگون یاد می‌کند و از بی‌قراری و پریشانی خود می‌گوید. شاعر از گذر عمر و جوانی افسوس می‌خورد و آرزو می‌کند که معشوق به یاد او باشد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.

غزل شمارهٔ ۲۹۰

تو می‌روی و من خسته باز می‌مانم
چگونه بی تو بمانم، عجب همی مانم

تو باد پای عزیمت، چو باد می‌رانی
من آب دیده گلگون چو آب می‌رانم

تو آفتاب منیزی که می‌روی ز سرم
فتاده بر سر ره من به سایه می‌مانم

شکسته بسته زلف توام روا داری
فرو گذاشتن آخر چنین پریشانم؟

بدست لطف عنان را کشیده‌دار که من
ز پای بوس رکاب تو باز می‌مانم

نه پای عزم و نه جای نشست در منزل
بمانده‌ام ره بیرون شدن نمی‌دانم

دریغ روز جوانی که می‌رود عمرم
فسوس عمر گرامی که می‌رود جانم

تو آن نه‌ای که کنی گاگاه سلمان را
به نامه یاد و من این نانوشته می‌خوانم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.