هوش مصنوعی: این متن عاشقانه و عرفانی، بیانگر درد فراق و اشتیاق وصال معشوق است. شاعر با استفاده از استعاره‌های زیبا مانند زلف، سرو، و باد صبا، عمق علاقه و وابستگی خود به معشوق را توصیف می‌کند. همچنین، تضاد بین تن و جان، و رسیدن به وصال را به تصویر می‌کشد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی بیشتری نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۳۰۴

مسکین تنم به بویت، خو کرده است با جان
ورنه به نسبت از تن، دورست راه تا جان

حیف آیدم بریدن، زلفت که آن دو زلفت
هر مورگی است کان رگ، پیوسته است با جان

بر هر طرف که سروت، یک روز می‌خرامد
می‌روید از زمین تن، می‌بارد از هوا جان

باد صبا ز کویت، جان می‌برد به دامن
در حیرتم کز آنجا، چون می‌برد صبا جان؟

از شوق وصلت آمد، جان عزیز بر لب
گر می‌شود میسر، سهل است گو بر آ جان

در گوشه‌های چشمت جان جای کرد جانا
زیرا نیافت بهتر زان گوشه هیچ جا جان

جان و دلم فتادند، اندر محیط عشقت
دل غرقه گشت و تا لب، آمد به صد بلا جان

در خلوت وصالت، سلمان چگونه گنجد؟
سلمان تنست و آنجا جای دلست یا جان
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.