هوش مصنوعی: این شعر از حسرت و ناامیدی شاعر نسبت به بی‌توجهی معشوق و روزگار سخن می‌گوید. او از درد دل و رنج‌هایش می‌نویسد و آرزو می‌کند که کسی حالش را درک کند. همچنین، از گذر عمر و بی‌توجهی اقبال به خود شکایت دارد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و حسرت‌آمیز، همراه با اشارات به رنج‌های روحی، برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است. درک کامل این شعر نیاز به تجربه‌های عاطفی و شناخت ادبیات کلاسیک دارد.

غزل شماره ۱۸

گر پریشان حالم او داند لسان حال را
ورچو سوسن لالم او داند زبان لال را

گرچه بامت بس بلند و بی پر و بالیم ما
همتی کان شمع رویت سوخت پر و بال را

ای امیر کاروان کاندیشهٔ ما نبودت
یک نظر هم میرسد افتاده در دنبال را

سنگی از طفلی نیامد بر سر ما در جنون
چرخ در دوران ما افسرده کرد اطفال را

نغمهام زاری دل شربم ز خوناب جگر
بین ببزم کامرانی بادهٔ قوال را

عمر بگذشت و نگاهی بر من مسکین نکرد
جان من آخر نه انجامی بود اهمال را

هرچه پیش آید زیار اسرار نبود شکوهٔ
سوی ما نبود گذاری طایر اقبال را
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شماره ۱۷
گوهر بعدی:غزل شماره ۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.