هوش مصنوعی: شاعر در این متن از دوری از وطن و مشکلاتی که در کرمان با آن‌ها مواجه شده است، سخن می‌گوید. او با اشاره به داستان حضرت ایوب، درد و رنج خود را بیان می‌کند و از آسمان و سرنوشت شکایت دارد. همچنین، او از زیبایی‌های طوس و شیرینی کرمان یاد می‌کند، اما در نهایت، غم غربت و دوری از خراسان را برمی‌شمارد. شاعر از صبا می‌خواهد که پیام او را به خراسان برساند و از وضعیت نابسامان آنجا خبر دهد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و ادبی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی نیاز دارد. همچنین، برخی از اشارات تاریخی و مذهبی ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد.

غزل شماره ۲۱

دور از شاه خراسان در بلا
همچو ایوبم بکرمان مبتلا

آدم آسا از فریب آسمان
صرت من فردوس طوس را حلا

گرچه دارالفقر کرمان جنتی است
لیک در جنات سفلست و علا

ای صبا بگرفته دامانت مگر
خاک دامنگیر سخت این دلا

ای صبا از خطهٔ کرمان گذر
بر خراسان چون خورآسان از ولا

پس بآن شیرین شهر آشوب گوی
خاک راهت دیدهٔ ما را جلا

پیش تو شیرینی کرمانیان
زیره در کرمان و پیش کان طلا

ای خور ثانی عجب عاشق کشی
سوختم از دوریت سنگین دلا

از خراسان بوی خون آید همی
الصلا ای خیل جانباز الصلا

چند الست ربکم لارا جواب
دارم از شکر لبت چشم بلا

کلب خود را یا بباید داد بار
یا نباید کلب خود خواند اولا

واگرفتی سایهٔ خود از سرم
فکر اسرارت نداری مجملا
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شماره ۲۰
گوهر بعدی:غزل شماره ۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.