هوش مصنوعی: شاعر در این متن از گذر زمان و تأثیرات آن بر زندگی خود می‌گوید. او از سفید شدن موهایش، ترس از مرگ، و ناامیدی از روزگار سخن می‌راند. همچنین، به تضاد بین روز و شب، امید و ناامیدی، و جوانی و پیری اشاره می‌کند. در نهایت، از مخاطب می‌خواهد که داستان عشق و هوس را کوتاه کند، چرا که شب عمر کوتاه است.
رده سنی: 18+ متن دارای مضامین عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن به بلوغ فکری و تجربهٔ زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند مرگ، ناامیدی، و گذر زمان ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین یا نامفهوم باشد.

شمارهٔ ۷۰ - وله ایضا

شب من روز در کنار گرفت
مشک کافور را ببار گرفت

شام را صبحدم هزمت کرد
لشکر روم زنگبار گرفت

عارضم از سیه گری بگریخت
خوی چرخ سپید کار گرفت

پیر پنبه ست عمر را پیری
زان سرم شکل پنبه زار گرفت

ید بیضای موسوی ناگاه
سر و ریش من استوار گرفت

رنگ رویم ز بیم مرگ برفت
مویم او را به زینهار گرفت

مار پیسه ست موی من که ازو
طبع من نفرتی هزار گرفت

پس من آن ساده طبع عنقره ام
که به دستم زمانه مار گرفت

گر ضرورت بود شب آبستن
پس شب من بروز بار گرفت

چون نبد روزگار یکرنگی
موی من رنگ روزگار گرفت

روز و شب را سبب دورنگی بود
که همه خلق ازو شمار گرفت

در شب محنتم که روز امید
از سیاهیش رنگ قار گرفت

بر سرم پیری اتشی افروخت
که ازو جان من شرار گرفت

لاجرم یاوگیّ انده و غم
راه این سینۀ فگار گرفت

زآنکه در شب چو روشنایی دید
یاوگی پیش او قرار گرفت

مختصر کن دلا حدیث هوس
چون شب عمر اختصار گرفت
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۹ - ایضا له
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۱ - وله ایضا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.