۲۲۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۷۲ - وله ایضا

قدوۀ اهل مهانی ای که هست
مهر تو همواره یار غار من

مایه از طبع تو اندوزد همی
چشم دریا طبع گوهر بار من

مدح تو همچون شهادت می رود
بر زبان خامة بیمار من

باشمت تا آسمان منّت پذیر
گر زمین گردد ترا رخسار من

بارها بستست نوک کلک تو
عقد مروارید اندر بار من

با کمال قوّت نظم سخن
قاصرست از شکر تو افکار من

هر کجا شعری فروشم بر کسی
گاه دلّالی و گه سمسار من

مشتری شاگرد دکّان منست
تا تو دادی رونق بازار من

تیر گردون خاک بر سر می کند
تا تو بودی راوی اشعار من

در جهانت جز غم من غم مباد
ای بتحقیق از کرم غمخوار من

خود بجز تیمارکی من خوردمی
گر نخوردی لطف تو تیمار من؟

ور نباشد پای لطفت در میان
سر به چیزی در نیارد کار من

با خیالت دوش تا وقت سحر
گفت صد بار این دل افکار من

ای شفای دردمندان یاد تو
چونی از درد سر بسیار من

پای مردی دیگرم دانی که کیست
خود به خود تمهید کن اعذار من

من به اقبال تو بس مستظهرم
تا قیامت باد استظهار من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۱ - وله ایضا
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۳ - ایضا له
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.