۱۵۱۲ بار خوانده شده

غزل ۷۲

پای سرو بوستانی در گل است
سرو ما را پای معنی در دل است

هر که چشمش بر چنان روی اوفتاد
طالعش میمون و فالش مقبل است

نیکخواهانم نصیحت می‌کنند
خشت بر دریا زدن بی‌حاصل است

ای برادر ما به گرداب اندریم
وان که شنعت می‌زند بر ساحل است

شوق را بر صبر قوت غالب است
عقل را با عشق دعوی باطل است

نسبت عاشق به غفلت می‌کنند
وآن که معشوقی ندارد غافل است

دیده باشی تشنه مستعجل به آب
جان به جانان همچنان مستعجل است

بذل جاه و مال و ترک نام و ننگ
در طریق عشق اول منزل است

گر بمیرد طالبی در بند دوست
سهل باشد زندگانی مشکل است

عاشقی می‌گفت و خوش خوش می‌گریست
جان بیاساید که جانان قاتل است

سعدیا نزدیک رای عاشقان
خلق مجنونند و مجنون عاقل است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۷۱
گوهر بعدی:غزل ۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.