هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از سعدی، بیانگر عشق و فداکاری شاعر به معشوق است. شاعر از زیبایی و جذابیت معشوق سخن می‌گوید و خود را فدای او می‌داند. او از عشق و شیدایی خود می‌گوید و آرزو می‌کند که در راه معشوق بمیرد. همچنین، شاعر به دوستان معشوق اشاره می‌کند و از آنها می‌خواهد که مراقب او باشند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند فداکاری و مرگ در راه معشوق ممکن است برای سنین پایین‌تر قابل درک نباشد.

غزل ۱۵۰

خوش می‌روی به تنها تن‌ها فدای جانت
مدهوش می‌گذاری یاران مهربانت

آیینه‌ای طلب کن تا روی خود ببینی
وز حسن خود بماند انگشت در دهانت

قصد شکار داری یا اتفاق بستان
عزمی درست باید تا می‌کشد عنانت

ای گلبن خرامان با دوستان نگه کن
تا بگذرد نسیمی بر ما ز بوستانت

رخت سرای عقلم تاراج شوق کردی
ای دزد آشکارا می‌بینم از نهانت

هر دم کمند زلفت صیدی دگر بگیرد
پیکان غمزه در دل ز ابروی چون کمانت

دانی چرا نخفتم تو پادشاه حسنی
خفتن حرام باشد بر چشم پاسبانت

ما را نمی‌برازد با وصلت آشنایی
مرغی لبق تر از من باید هم آشیانت

من آب زندگانی بعد از تو می‌نخواهم
بگذار تا بمیرم بر خاک آستانت

من فتنه زمانم وان دوستان که داری
بی شک نگاه دارند از فتنه زمانت

سعدی چو دوست داری آزاد باش و ایمن
ور دشمنی بباشد با هر که در جهانت
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۱۴۹
گوهر بعدی:غزل ۱۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.