هوش مصنوعی:
این متن شعری است که به موضوع عشق و وفاداری میپردازد. شاعر بیان میکند که نباید به یار بیگانه روی آورد و بهتر است به یار خود وفادار ماند. او از درد عشق و دشواریهای آن سخن میگوید و تأکید میکند که در عشق باید صبر پیشه کرد. شاعر همچنین از زیبایی بیحد و حصر معشوق و ناتوانی خود در برابر عشق سخن میگوید و در نهایت اعلام میکند که هرگز از دامن دلدار خود دست نخواهد کشید.
رده سنی:
16+
این متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و اخلاقی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، درک کامل مفاهیم عشق و وفاداری نیاز به بلوغ فکری و تجربه بیشتری دارد.
غزل ۳۴۲
یار بیگانه نگیرد هر که دارد یار خویش
ای که دستی چرب داری پیشتر دیوار خویش
خدمتت را هر که فرمایی کمر بندد به طوع
لیکن آن بهتر که فرمایی به خدمتگار خویش
من هم اول روز گفتم جان فدای روی تو
شرط مردی نیست برگردیدن از گفتار خویش
درد عشق از هر که میپرسم جوابم میدهد
از که میپرسی که من خود عاجزم در کار خویش
صبر چون پروانه باید کردنت بر داغ عشق
ای که صحبت با یکی داری نه در مقدار خویش
یا چو دیدارم نمودی دل نبایستی شکست
یا نبایستی نمود اول مرا دیدار خویش
حد زیبایی ندارند این خداوندان حسن
ای دریغا گر بخوردندی غم غمخوار خویش
عقل را پنداشتم در عشق تدبیری بود
من نخواهم کرد دیگر تکیه بر پندار خویش
هر که خواهد در حق ما هر چه خواهد گو بگوی
ما نمیداریم دست از دامن دلدار خویش
روز رستاخیز کان جا کس نپردازد به کس
من نپردازم به هیچ از گفت و گوی یار خویش
سعدیا در کوی عشق از پارسایی دم مزن
هر متاعی را خریداریست در بازار خویش
ای که دستی چرب داری پیشتر دیوار خویش
خدمتت را هر که فرمایی کمر بندد به طوع
لیکن آن بهتر که فرمایی به خدمتگار خویش
من هم اول روز گفتم جان فدای روی تو
شرط مردی نیست برگردیدن از گفتار خویش
درد عشق از هر که میپرسم جوابم میدهد
از که میپرسی که من خود عاجزم در کار خویش
صبر چون پروانه باید کردنت بر داغ عشق
ای که صحبت با یکی داری نه در مقدار خویش
یا چو دیدارم نمودی دل نبایستی شکست
یا نبایستی نمود اول مرا دیدار خویش
حد زیبایی ندارند این خداوندان حسن
ای دریغا گر بخوردندی غم غمخوار خویش
عقل را پنداشتم در عشق تدبیری بود
من نخواهم کرد دیگر تکیه بر پندار خویش
هر که خواهد در حق ما هر چه خواهد گو بگوی
ما نمیداریم دست از دامن دلدار خویش
روز رستاخیز کان جا کس نپردازد به کس
من نپردازم به هیچ از گفت و گوی یار خویش
سعدیا در کوی عشق از پارسایی دم مزن
هر متاعی را خریداریست در بازار خویش
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل ۳۴۱
گوهر بعدی:غزل ۳۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.