عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
شاه نعمتالله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۱۱۲
شاه نعمتالله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۱۱۳
منم که همت من جز خدا نمی جوید
خوشست همت عالی که باد پاینده
مرا به سایهٔ طوبی چه التفات بود
که هست سایهٔ من آفتاب تابنده
تو راست دنیی وعقبی مراست حضرت او
تو راست خطهٔ دارا مراست دارنده
به نور طلعت او روشنست دیدهٔ ما
چه جای روشنی آفتاب تابنده
به روی او در میخانه را گشادم باز
ببین تو مرحمت حضرت گشاینده
ز روی خود به کرم ساز بینوا بنواخت
بیا و گوش کن آواز آن نوازنده
اگر یکی به هزار آینه نماید رو
هزار رو بنماید یکی نماینده
مرو که شاه جهانی مرا غلام بود
از آنکه سید خود را به جان شدم بنده
خوشست همت عالی که باد پاینده
مرا به سایهٔ طوبی چه التفات بود
که هست سایهٔ من آفتاب تابنده
تو راست دنیی وعقبی مراست حضرت او
تو راست خطهٔ دارا مراست دارنده
به نور طلعت او روشنست دیدهٔ ما
چه جای روشنی آفتاب تابنده
به روی او در میخانه را گشادم باز
ببین تو مرحمت حضرت گشاینده
ز روی خود به کرم ساز بینوا بنواخت
بیا و گوش کن آواز آن نوازنده
اگر یکی به هزار آینه نماید رو
هزار رو بنماید یکی نماینده
مرو که شاه جهانی مرا غلام بود
از آنکه سید خود را به جان شدم بنده
شاه نعمتالله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۱۱۴
منم که همت من جز خدا نمی جوید
خوش است همت عالی که باد پاینده
هزار مطرب عشاق را نوا سازم
چو ساز ما بنوازد به لطف سازنده
به هر طرف که نظر می کنم به دیدهٔ خود
هزار آینه بینم یکی نماینده
تو راست گوشهٔ عقل و مراست خلوت عشق
توراست خطهٔ دارا مراست دارنده
غلام سیدم و پادشاه هر دوجهان
عجب مدار که سلطان مرا بود بنده
خوش است همت عالی که باد پاینده
هزار مطرب عشاق را نوا سازم
چو ساز ما بنوازد به لطف سازنده
به هر طرف که نظر می کنم به دیدهٔ خود
هزار آینه بینم یکی نماینده
تو راست گوشهٔ عقل و مراست خلوت عشق
توراست خطهٔ دارا مراست دارنده
غلام سیدم و پادشاه هر دوجهان
عجب مدار که سلطان مرا بود بنده
شاه نعمتالله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۱۱۶
نود و هفت سال عمر خوشی
بنده را داد حی پاینده
گر چه امسال هست سال قران
تا چه آید ز سال آینده
نعمت الله خدا به ما بخشید
ساز ما را نواخت سازنده
ز آفتاب جمال او ذرات
ماه رویند دل نوازنده
در ترقی است ذوق ما جاوید
خوش بود دولت فزاینده
خوش در معرفت گشوده به ما
رحمت حضرت گشاینده
آینه صد هزار می بینم
در همه آن یکی نماینده
این عنایت نگر که حضرت او
کرمی کرده است پاینده
دل ما چشمه ای است یا بحری
از وی آب حیات زاینده
می کشد عشق او روان چه کنم
جذبهٔ او مرا رباینده
نور سید به نور او دیدم
آفتابی خوش است تابنده
بنده را داد حی پاینده
گر چه امسال هست سال قران
تا چه آید ز سال آینده
نعمت الله خدا به ما بخشید
ساز ما را نواخت سازنده
ز آفتاب جمال او ذرات
ماه رویند دل نوازنده
در ترقی است ذوق ما جاوید
خوش بود دولت فزاینده
خوش در معرفت گشوده به ما
رحمت حضرت گشاینده
آینه صد هزار می بینم
در همه آن یکی نماینده
این عنایت نگر که حضرت او
کرمی کرده است پاینده
دل ما چشمه ای است یا بحری
از وی آب حیات زاینده
می کشد عشق او روان چه کنم
جذبهٔ او مرا رباینده
نور سید به نور او دیدم
آفتابی خوش است تابنده
شاه نعمتالله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۱۱۷
شاه نعمتالله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۱۱۸
شاه نعمتالله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۱۲۰
ای که میپوشی لباس اهل دل یک ره بدان
کز ره معنی ده و دو ترک دارد تاج شاه
ترک بخل و ترک بغض و ترک قهر و ترک کین
ترک خود بینی و ترک عیب کن بیاشتباه
ترک نخوت ترک شهوت ترک آزار کسان
ترک خور پس ترک خواب و ترک افعال تباه
نقطه را اثبات بر علم است و اسرار نهان
پس الف دال است بر ذات خدای نیک خواه
راه جو طریق نعمتاللّه نیستی است
رهرو باید که آید بر طریق شاهراه
کز ره معنی ده و دو ترک دارد تاج شاه
ترک بخل و ترک بغض و ترک قهر و ترک کین
ترک خود بینی و ترک عیب کن بیاشتباه
ترک نخوت ترک شهوت ترک آزار کسان
ترک خور پس ترک خواب و ترک افعال تباه
نقطه را اثبات بر علم است و اسرار نهان
پس الف دال است بر ذات خدای نیک خواه
راه جو طریق نعمتاللّه نیستی است
رهرو باید که آید بر طریق شاهراه
شاه نعمتالله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۱۲۱
شاه نعمتالله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۱۲۳
شاه نعمتالله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۱۲۴
شاه نعمتالله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۱۲۵
شاه نعمتالله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۱۲۶
شاه نعمتالله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۱۲۷
شاه نعمتالله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۱۲۸
نعمت اللهم وز آل رسول
محرم عارفان ربّانی
قرة العین میر عبدالله
مرشد وقت و پیر و نورانی
پدر او محمد آن سید
که نبودش به هیچ رو ثانی
باز سلطان اولیای جهان
میر عبدالله است تا دانی
پیر کامل کمال دین یحیی
سید مسند مسلمانی
پدرش هاشم است و جد موسی
مادرش شاهزاده سامانی
دیگر آن جعفر خجسته لقا
روح محض لطیف روحانی
سید صالحان که صالح بود
جمع می بود از پریشانی
میر حاتم که نزد همت او
مختصر بود عالم فانی
باز سید علی عالی قدر
کان احسان و بحر عرفانی
ابراهیم آن که روح می بخشد
نفسش درگه سخن رانی
پادشاه ممالک دانش
بود سید علی کاشانی
میر محمد که بندگان درش
در جهان یافتند سلطانی
شاه سادات سید اسمعیل
آفتاب سپهر سبحانی
ابی عبدالله آنکه روح امین
گفت او را که جمله را جانی
باز امام محمد باقر
مخرب کفر و دین را بانی
پدر او علی وابن الحسین
آنکه زین العباد می خوانی
باز امام به حق حسین شهید
نور چشم علی عمرانی
آن وصی رسول بار خدای
والی ملکت سلیمانی
آنکه باشد در مدینهٔ علم
کوری خارجی و مروانی
نوزدهم جد من رسول خداست
آشکار است نیست پنهانی
هست فرزند من خلیل الله
باد یارب به بنده ارزانی
اختلاف صور فراوان است
لیک معنی یکی است تا دانی
لشکر پادشه بسی باشد
شاه جائی یکیست تا دانی
هر کسی را شکی بود به خدا
سیدم بی شکیست تا دانی
محرم عارفان ربّانی
قرة العین میر عبدالله
مرشد وقت و پیر و نورانی
پدر او محمد آن سید
که نبودش به هیچ رو ثانی
باز سلطان اولیای جهان
میر عبدالله است تا دانی
پیر کامل کمال دین یحیی
سید مسند مسلمانی
پدرش هاشم است و جد موسی
مادرش شاهزاده سامانی
دیگر آن جعفر خجسته لقا
روح محض لطیف روحانی
سید صالحان که صالح بود
جمع می بود از پریشانی
میر حاتم که نزد همت او
مختصر بود عالم فانی
باز سید علی عالی قدر
کان احسان و بحر عرفانی
ابراهیم آن که روح می بخشد
نفسش درگه سخن رانی
پادشاه ممالک دانش
بود سید علی کاشانی
میر محمد که بندگان درش
در جهان یافتند سلطانی
شاه سادات سید اسمعیل
آفتاب سپهر سبحانی
ابی عبدالله آنکه روح امین
گفت او را که جمله را جانی
باز امام محمد باقر
مخرب کفر و دین را بانی
پدر او علی وابن الحسین
آنکه زین العباد می خوانی
باز امام به حق حسین شهید
نور چشم علی عمرانی
آن وصی رسول بار خدای
والی ملکت سلیمانی
آنکه باشد در مدینهٔ علم
کوری خارجی و مروانی
نوزدهم جد من رسول خداست
آشکار است نیست پنهانی
هست فرزند من خلیل الله
باد یارب به بنده ارزانی
اختلاف صور فراوان است
لیک معنی یکی است تا دانی
لشکر پادشه بسی باشد
شاه جائی یکیست تا دانی
هر کسی را شکی بود به خدا
سیدم بی شکیست تا دانی
شاه نعمتالله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۱۲۹
از خدا این و آن طلب چه کنی
از خدا جز خدا چه می جوئی
حضرت او از او طلب می کن
از شه و از گدا چه می جوئی
او از او جو که جستجو این است
از گدا پادشاه چه می جوئی
وحده لاشریک له می گو
دو مگو دو سرا چه می جوئی
در پی این جهان چه می گردی
تو از این بی وفا چه می جوئی
دُرد دردش دوای درد دل است
به از این خود دوا چه می جوئی
غرق دریای رحمتی شب و روز
غیر ما را ز ما چه می جوئی
ذات باقی طلب چو سید ما
از فنا و بقا چه می جوئی
از خدا جز خدا چه می جوئی
حضرت او از او طلب می کن
از شه و از گدا چه می جوئی
او از او جو که جستجو این است
از گدا پادشاه چه می جوئی
وحده لاشریک له می گو
دو مگو دو سرا چه می جوئی
در پی این جهان چه می گردی
تو از این بی وفا چه می جوئی
دُرد دردش دوای درد دل است
به از این خود دوا چه می جوئی
غرق دریای رحمتی شب و روز
غیر ما را ز ما چه می جوئی
ذات باقی طلب چو سید ما
از فنا و بقا چه می جوئی
شاه نعمتالله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۱۳۱
شاه نعمتالله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۱۳۲
شاه نعمتالله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۱۳۴
شاه نعمتالله ولی : مثنویات
شمارهٔ ۱
خوش بگو ای یار بسم الله بگو
هرچه می جوئی ز بسم الله بجو
اسم جامع جامع اسما بود
صورت این اسم عین ما بود
در مقام جمع روشن شد چو شمع
آنچه مخفی بود اندر جمع جمع
جلمهٔ اسما به اعیان رو نمود
صد هزار اسما مسمی یک وجود
هر کجا اسمی است عینی آن اوست
هر کرا عینیست اسمی جان اوست
مجمع مجموع انسان آدمست
لاجرم او قطب جمله عالمست
هرکسی کو مظهر الله شد
ز آفتاب حضرتش چون ماه شد
جسم و روح و عین و اسم و این چهار
ظل یک ذاتند نیکو یاد دار
نعمت الله مظهر او دانمش
صورت اسم الهی خوانمش
هرچه می جوئی ز بسم الله بجو
اسم جامع جامع اسما بود
صورت این اسم عین ما بود
در مقام جمع روشن شد چو شمع
آنچه مخفی بود اندر جمع جمع
جلمهٔ اسما به اعیان رو نمود
صد هزار اسما مسمی یک وجود
هر کجا اسمی است عینی آن اوست
هر کرا عینیست اسمی جان اوست
مجمع مجموع انسان آدمست
لاجرم او قطب جمله عالمست
هرکسی کو مظهر الله شد
ز آفتاب حضرتش چون ماه شد
جسم و روح و عین و اسم و این چهار
ظل یک ذاتند نیکو یاد دار
نعمت الله مظهر او دانمش
صورت اسم الهی خوانمش
شاه نعمتالله ولی : مثنویات
شمارهٔ ۲
چشم ما تا عین او را دیده است
در نظر ما را چو نور دیده است
این عجب بنگر که عینی در ظهور
می نماید این همه اعیان چو نور
عین عاشق عین معشوق وی است
عین بی معشوق و بی عاشق کی است
عین او بنگر به عین نور او
تا که باشی ناظر و منظور او
گرد اعیان مدتی گردیده ام
عین اعیان عین او را دیده ام
این اضافت از ظهور ما به ماست
ور نه بی ما این اضافت از کجاست
از اضافت بگذر و از عین هم
تا نماید جسم و روح و عین هم
شد هلاک این عین ما در عین او
کل شیئی هالک الا وجهه
رویت عینی به عین ما بود
عین ما گه موج و گه دریا بود
هرکه با دریای ما شد آشنا
عین ما بیند به عین ما چو ما
در نظر ما را چو نور دیده است
این عجب بنگر که عینی در ظهور
می نماید این همه اعیان چو نور
عین عاشق عین معشوق وی است
عین بی معشوق و بی عاشق کی است
عین او بنگر به عین نور او
تا که باشی ناظر و منظور او
گرد اعیان مدتی گردیده ام
عین اعیان عین او را دیده ام
این اضافت از ظهور ما به ماست
ور نه بی ما این اضافت از کجاست
از اضافت بگذر و از عین هم
تا نماید جسم و روح و عین هم
شد هلاک این عین ما در عین او
کل شیئی هالک الا وجهه
رویت عینی به عین ما بود
عین ما گه موج و گه دریا بود
هرکه با دریای ما شد آشنا
عین ما بیند به عین ما چو ما