عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۳۷
جز در دل و جان عاشقان جای تو نیست
واندر سر و عقل جز تمنّای تو نیست
گر سوختم از آتش سودات رواست
خامی است که در پختن سودای تو نیست
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۴۴
در عشق مرا زجان و تن نامی ماند
شد بسته زفان و زان سخن نامی ماند
دی من بودم که نام او می بردم
اکنون همه او شدم زمن نامی ماند
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۶۸
با عشق هزار قصّه گفتیم و شنید
وز وصل به من شیفته بویی برسید
وین قصّهٔ غصّهٔ مرا با غم تو
تا آخر عمر آخری نیست پدید
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۸۴
زاول که مرا عشق نگارم بُر بود
همسایهٔ من زنالهٔ من نغنود
و اکنون کم شد ناله و عشقم افزود
آتش که همه گرفت کم گردد دود
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۸۸
در عشق تو دل را نبود هیچ فتور
از سایهٔ تست چشم جانم پرنور
در پای تو میرم به یقین آخر کار
در پای تو مرده به که از چشم تو دور
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۹۸
نامردم اگر عشق توَم هست هوس
یا هرگز گویم تو را که فریادم رس
خواهی به وصالم کُش و خواهی به فراق
من فارغم از هر دو جهان عشق تو بس
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۰۸
من مستم و نامت به زبان می گویم
معذورم اگر من هذیان می گویم
دانم نرسم به گفت در وصل تو لیک
با عشق توَم خوش است از آن می گویم
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۱۰
از عشق تو جان را ز جسد نشناسم
با مهر تو نیک را ز بد نشناسم
مستغرق حسن تو چنانم کامروز
خود را ز تو و تو را ز خود نشناسم
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۱۵
بی عشق تو من دو دیده برهم نزنم
جز با تو به جان تو که من دم نزنم
یک روز مبادا زتو با برگ دلم
کز آتش برگ در دو عالم نزنم
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۲۰
تا جان دارم عشق تو را غمخوارم
بی جان غم عشق تو به کس نسپارم
فردا که قیامت آشکارا گردد
می آیم وزین خمار در سر دارم
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۲۶
ما عشق تو را به جان و دل بخریدیم
وز بهر تو از جمله جهان ببُریدیم
ما را زملامت پس ازین باکی نیست
چون پردهٔ خود به دست خود بدریدیم
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۲۷
در عشق تو من پای زسر نشناسم
روز از شب و حنظل ز شکر نشناسم
شکر از شادی شکایت از غم چه کنم
چون راحت و خیر و خیر و شر نشناسم
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۳۳
زنهار حدیث عشق در گوش مکن
با یار دگر دست در آغوش مکن
تا بندگی ات به جان و دل بخریدیم
ما را تو به خیره خیره در کوش مکن
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۴۶
دل در سر زلف تست پابست شده
می بینم نام و ننگ از دست شده
روزی به میان حاجبانم بینی
مانندهٔ چشم خویشتن مست شده
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۵۴
ای دل چو تو از دامن حُسن آویزی
باید که زهیچ زحمتی نگریزی
شرط است که چون تو پای در عشق نهی
اول گامی زکام خود برخیزی
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۶۷
هر چند که بی عشق [و] وفایی بسَرا
آرام دل خستهٔ مایی بسَرا
از خویش من آن روز شدم بیگانه
کم با تو فتاد آشنایی بسَرا
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۶۸
عشق تو به پیدا و نهانم کشتَه
سودای تو بی نام و نشانم کشتَه
برخیره نیم من اینچنین کشتهٔ تو
چیزی به تو دیده ام از آنم کشته
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۷۷
در خود نگرم زعجر هیهات کنم
چون در تو نظر کنم مباهات کنم
از خود خبرم سر به سر آفت باشد
لیکن به تو دفع جمله آفات کنم
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۸۰
دانی چه کنی زروی بردار نقاب
تا رنگ رخت به ماه گوید که متاب
گر رنگ رخت برافکند سایه بر آب
ماهی همه آب گردد و آب گُلاب
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۸۱
از قند و طبرزد ار فرو بارد آب
بی چاشنی لبت کجا دارد آب
لعل لب شیرین تو از غایت لطف
بیم است که در دهان آب آرد آب