عبارات مورد جستجو در ۵۴۳۰ گوهر پیدا شد:
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۹۵
تار و پود فلک از ناله پیچیده ماست
پیله اطلس گردون دل غم دیده ماست
نظر همت ما وسعت دیگر دارد
آسمان مردمک چشم جهان دیده ماست
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۰۳
شور دریای وجود از سر پرشور من است
رقص مینای فلک از می پرزور من است
می زند مور خطش ملک سلیمان بر هم
این پریزاد قباپوش که منظور من است
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۰۸
اشک خالی کن دلهای غم اندوخته است
سخن سرد نسیم جگر سوخته است
در بیابان تمنا اثر از منزل نیست
می کند آنچه سیاهی، نفس سوخته است
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۲۰
ترا که خط بناگوش ابجد نازست
چه وقت توبه حسن کرشمه پردازست؟
دو چشم واله قربانیان پس از تسلیم
دو شاهدست که انجام به ز آغازست
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۲۱۰
فتنه و آشوب از هر سو به من رو کرده اند
تا دگر چشمان پرکارش چه جادو کرده اند
چشم آهو چشم من هرگز به این مستی نبود
گوییا در سرمه اش بیهوشدارو کرده اند
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۲۳۱
خوشا دردی که مهرم از لب خاموش بردارد
خوشا جوشی که از سر دیگ را سرپوش بردارد
درین میخانه از خاکی نهادان چون سبوی می
که بار دوش می گردد که بار از دوش بردارد؟
دم مشکل گشایی هست با مطرب که گر خواهد
سبک چون پنبه سنگینی مرا از گوش بردارد
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۲۷۰
به درویش از تهیدستی گوارا مرگ می گردد
خزان فصل بهار مردم بی برگ می گردد
چراغی را که روغن می کشد دودی نمی باشد
ندارد آه حسرت هر که شادی مرگ می گردد
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۲۹۹
دلم در سینه درس ناله مستانه می خواند
به طرز بلبل ناقوس در بتخانه می خواند
عجب فیضی است با یونان زمین خطه مشرب
که طفل نوسواد او، خط پیمانه می خواند
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۳۷۸
باده ای را نپرستم که خرابم نکند
گرد آن شمع نگردم که کبابم نکند
خون منصورم و بیداردلی جوش من است
می طفل افکن افسانه به خوابم نکند
آب گشته است دل یک چمن از خنده من
می شود حشر مکافات گلابم نکند؟
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۳۸۸
ماه از حجاب روی تو پروین عرق کند
آیینه را شکوه جمال تو شق کند
اسکندرست اگر چه بود در لباس فقر
هر کس که اختصار به سد رمق کند
چون با رخ تو چهره شود مه، که آفتاب
از شرم عارضت ز شفق خون عرق کند
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۳۹۸
آنجا که عارض تو ز می لاله گون شود
در دیده رشته های نگه جوی خون شود
لنگر درین محیط کند کار بادبان
دیوانگی ز سنگ ملامت فزون شود
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۴۰۸
تبسمی پی دشنام تلخ در کارست
نمکچش مزه ای با پیاله می باید
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۴۸۱
هر که پیش از مرگ مرد از یک جهان غم شد خلاص
هر که بیرون رفت از عالم، ز عالم شد خلاص
تنگدستی راست لازم گریه بی اختیار
تاک تاآورد برگ از چشم پر نم شد خلاص
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۰۳
به می گرد ملال از چهره دل پاک می کردم
ز هر پیمانه ای خون در دل افلاک می کردم
درین ظلمت سرا می یافتم گم کرده خود را
اگر صبح بناگوش ترا ادراک می کردم
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۷۶
زهی نگاه تو با فتنه گرم هم‌دوشی
به دور خط تو خورشید در سیه‌پوشی
ز قرب زلف دل آشفته بود، غافل ازین
که در دو روز کشد کار خط به سرگوشی
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۳۴
دستی که ریزشی نکند زیر خشت به
از کعبه ای که فیض نبخشد کنشت به
هر سطر، روزنامه آشفته خاطری است
گیسوی ماتمی ز خط سرنوشت به
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۵۳
صبر مرا حواله به سیماب می کنی
دلداری سفینه به گرداب می کنی
ما همچو داغ لاله سیه روزگار و تو
سیر سمن فشانی مهتاب می کنی
بیدار می کنند به آواز بوسه ات
در دامن فرشته اگر خواب می کنی
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۵۸
نهشت شرم رخ از گوشه نقاب نمایی
نشد که گوشه کاری به آفتاب نمایی
هوا چو ابر شود شیشه را به جلوه درآور
مباد دختر رز را به آفتاب نمایی
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۸۲
این نه خط است سیه کرده بناگوش ترا
سایه گرد یتیمی است در گوش ترا
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۱۱۶
آب حیوان با لب لعل تو خون مرده ای است
پیش تمکین تو حیرت آهوی رم خورده ای است