عبارات مورد جستجو در ۱۰۴۶ گوهر پیدا شد:
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴٠۴
با عطارد گفتم آخر با تو دارم نسبتی
چند بد مهری کنی به زین غم کارم بخور
گفت کای ابن یمین گر قدرتی بودی مرا
کی بدینسان گشتمی گشتمی گرد جهان آسیمه سر
اکثر اوقات باشد درو بال و احتراق
بر سر تیرم همیدارد فلک زیر و زبر
رونق کارت ز دستم بر نیمآید ولیک
خواهمت گفت از سر اشفاق پندی معتبر
از کریمان چون جهان خالی همی بینی مکن
بعد از این عمر گرامی در سر بوک و مگر
در جگر خوردن بسر بر عمر و بهر یک دو نان
در پی دو نان مپوی و آبروی خود مبر
هر که میخواهد که باشد از هنر با آبروی
سهل باشد گر نباشد در کف او سیم و زر
آهن و فولاد را بنگر که چون شد آبدار
سهل باشد گر نباشد در کف او سیم و زر
آهن و فولاد را بنگر که چون شد آبدار
بر چسان هنگام ضربت میکند پیدا گهر
از کدورات حوادث چونکه ماند با صفا
آبروی کوه باشد چشمه ساران هنر
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴٣۶
شکر نعمت ز کفر وا دارد
اینچنین خوانده ایم در اخبار
گر فزونی نعمتت باید
شکر منعم ز واجبات شمار
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴٧٣
ز اقتضای دور گردون گر پدید آید ترا
چند روزی در جهان بر قول و فعلی دسترس
بشنو از ابن یمین پندی بغایت سودمند
با سلامت عمر اگر داری بسر بردن هوس
بدمگوی و بدمکن با هیچکس در هیچ حال
تا نه بدگوید کست نی باشدت بیمی ز کس
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۵٢٩
از بخل و ز کبر بر حذر باش
کین هر دو کنند جمع تفریق
زین هر دو بجز فساد ناید
دلرا نکنی بدین دو تعلیق
در بخشش و در تواضع افزای
شاید که دهد خدای توفیق
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۵۴٣
ای ابن یمین جهان نیرزد
آنرا که غمش نهند بر دل
شادان گذران که ابلهست آنک
انده کند از حیات حاصل
دارد هنری جهان که در وی
باشد حرج و فرج مقابل
آسان گذرد اگر تو او را
بر خود نکنی ز جهل مشکل
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۵۵٠
تو بدی میکنی و میخواهی
کآیدت نیک پیش در همه حال
نیک پاداش بد نخواهد شد
بگذر ایخواجه از خیال محال
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۵۶٣
گرت میل باشد که در پارسی
همی دال را باز دانی ز ذال
بگویم یکی ضابطه یادگیر
که آنرا نیابی بگیتی همال
اگر پیش ازو حرف عله بود
بجز ذال معجم ندارد مجال
ور آنحرف جز حرف عله بود
نگه کن که آنحرف را چیست حال
اگر هست ساکن تواش دال دان
وگر نه همان ذال معجم نه دال
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۵۶۵
مرو ای ابن یمین گر دهد ایام ترا
دو سه روزی دگر اندر وطن خاکی مهل
هیچ اگر ز آمدن و رفتن خود با خبری
جهد کن تا ندهی عمر بباد از سر جهل
وقت را دار غنیمت که برفت آنچه برفت
نخورد انده نا آمده خود مردم اهل
صعب گردد بتو آنکار گرش گیری صعب
بگذرد سهل گرش نیز فرو کیری سهل
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۵٧٢
هر کرا طالع مساعد نیست
هر چه او کرد و گفت نا مقبول
مردی وجود او جنون و تلف
زهد و فضلش همه فساد و فضول
و آنکه اقبال رهنمای ویست
میرود تا به پیشگاه قبول
مختصر تر بگویم ابن یمین
تا نگردند اهل عقل ملول
هر چه مدبر کند همه مردود
و آنچه مقبل کند همه مقبول
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۵٧۴
هر چه آن آشکار نتوان کرد
مکن اندر نهان بهیچ سبیل
ز آنکه بی شک نهان نخواهد ماند
بد و نیک جهان بهیچ سبیل
سخنی کت گزیر باشد از آن
مگذران بر زمان بهیچ سبیل
که سخن چون روان روان برود
باز نآید روان بهیچ سبیل
هر بلائی که از تو بر تو رسد
نتوان رست از آن بهیچ سبیل
پند پیرانه را ز ابن یمین
رد مکن ایجوان بهیچ سبیل
سودمندست پندش ار شنوی
ز آن نبینی زیان بهیچ سبیل
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۵٩۶
چون سرانجام زینخرابه رباط
رخت بربست بایدت ناکام
پس همان به بود که واو وداع
متصل باشدت بسین سلام
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶٨۵
گفتم روم زیارت پیشینیان کنم
باشد که راحتی رسد از روحشان بمن
عقلم شنید و گفت که بنشین بجای خویش
واندر خطر بهرزه مینداز جان و تن
آخر زندگان بچه خلعت رسیده ئی
تا گسترند در قدمت مردگان کفن
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧٣۶
الهی بهنگام پیری مرا
تمنای نفس جوانان مده
میفکن بسختی و دشواریم
گشاده کن آسان ز کارم گره
جهانی سراسر پر از دون شدست
چه آن مه که هستند از ایشان چه که
ندارم سر کدیه زین سفلگان
بگردن درم بارشان بر منه
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧٩٩
اگر بجستن کار شگرف میخواهی
که قاصدی بفرستی و حال بنمائی
بجوی همنفسی کار ساز و راد و درست
بدو فرست که تا بند بسته بگشائی
ابن یمین فَرومَدی : مثنویات
شمارهٔ ۴ - چهار پند نوشیروان
شنیدم که کسری یکی فرش داشت
بر آن فرش هر گونه پندی نگاشت
نخست آنکه دنیا نجوید کسی
که داند بدو در نماند بسی
دوم آنکه سودی ندارد حذر
زکاریکه رفتست اندر قدر
سوم آنک دانای خالق شناس
ز مخلوق بر سر نگیرد سپاس
چهارم چو روزی مقدر شدست
چرا مرد آزاده چاکر شدست
اگر بگذری زینسخن راه نیست
روان تو از دانش آگاه نیست
شنیدم که روزی منوچهر شاه
بپرسید از مهتری نیکخواه
که در عالم از هر چه هست ارجمند
چه چیزست شایسته و دلپسند
ز گفتار گفت حکیمان بهست
ز کردار کرد کریمان بهست
ازین گفت وزین کرد اگر بگذری
نیابی خرد را جز این داوری
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۵۶
تا خوی بد یار دگر سان نشود
احوال دل یار بسامان نشود
او جان طلبد از من و من بوسه ازو
او را شود این کار مرا آن نشود
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۰۲
چندانکه درین کهنه رباطیم بهم
بو تا نشویم از غم ایام دژم
چون میگذرد عمر بهر حال که هست
تو خواه بشادی گذران خواه بغم
جمال‌الدین عبدالرزاق : مقطعات
شمارهٔ ۸۱ - نان تهی و نام نکو
گفتم بجوانی که بعالم در
من مرد ندیدستم از و بهتر
چون می نکنی خدمت مخدومی
کت گردد کار از همه سو بهتر
گفتا که بسی کرده ام اندیشه
نان تهی و نام نکو بهتر
جمال‌الدین عبدالرزاق : مقطعات
شمارهٔ ۱۳۵ - موی سپید
هرچه موی سپید بینی تو
دست در دامن بهانه زنی
برکنی گوئی این زسودا بود
من ندانم کرا همی شکنی
پنبه زاری شد آن بناگوشت
پنبه از گوش کی برون فکنی
بیش ازین خار خویشتن ننهند
پیرگشتی بروچه ریش کنی
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۵۱
افسوس که شد جوانی و چیز نماند
وان قوت رای و عقل و تمییز نماند
آهی زدمی ز درد، گه گاه و کنون
غم راه نفس ببست و آن نیز نماند