عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۹
روشن کند اشک لاله‌گون دل من
سوز غم ز اندازه برون دل من
پیکیست ز آتش درون دل من
چون اشک کباب جوش خون دل من
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۰
باشد ز سرشگ لاله‌گون دل من
چون شیشه می جوش درون دل من
دور از تو شرابی و کبابی که مراست
لخت جگر منست و خون دل من
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۱
رفتی تو و اشک لاله‌گون دل من
شد سلسله جنبان جنون دل من
چون گل که دمد ز خاک و خون دل من
خرگاه برون زد از درون دل من
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۲
گو همره اشک لاله‌گون دل من
بیرون نرود ز دیده خون دل من
پیداست که چیست در درون دل من
چون شیشه باده از برون دل من
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۵
ای گل که تو را هست عذار گلگون
گر باد برد بوی تو از شهر برون
خواهد ز هوای تو به کوه و هامون
شیرین فرهاد گشت و لیلی مجنون
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۷
از کوشش غیر ای تو از حوری به
آئی چو برم از تو مرا دوری به
وصلی که دهد دست بامداد رقیب
زان وصل هزار بار مهجوری به
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۸
ای کوی تو از خلد و تو از حوری به
سیمین بدنت ز شمع کافوری به
زلف مشکین و عارض گلگونت
وز عنبر سار او گل سوری به
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۷
ای با همه آشنا ز ما بیگانه
از رسم و ره و مهر و وفا بیگانه
تا چند به ما رسی و از ما گذری
همچون نگه خود آشنا بیگانه
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۸
هرگز ز توام غیر دل‌آزاری نه
خون گشته دل مرا ز تو دلداری نه
ظالم خونم نگویم از جور مریز
من کشتنیم ولی باین زودی نه
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۹
ایخسته دلم همیشه رنجور از تو
روزم ز سیاهی شب دیجور از تو
بی‌شعله خس و خار نمی‌سوزد و من
از دوری تو در آتشم دور از تو
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۱
گشت شب مهتاب و می روشن و تو
من شعله تو گل گلخن و من گلشن و تو
بازآ که بهم خوشیم هرجا باشیم
پروانه و شمع و بلبل و گل من و تو
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۲
روزی مشتاق بر دماغ من و تو
بوئی نخورد از گل باغ من و تو
اما هر شب ز آتش داغ من و تو
افروخته تا صبح چراغ من و تو
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۴
ایشمع که سوز جسم کاه من و تو
بر آتش دل بود گواه من و تو
خواموش که از شعله آه من و تو
روشن نشود روز سیاه من و تو
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۵
ای برده بحسن از مه و خورشید گرو
وز داس جفاکشت وفا کرده درو
از کلبه اغیار بکاشانه ما
برخیز و بیا ولیک بنشین و مرو
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۰
تا عشق مرا فاش نمیدانستی
با من ره پرخاش نمیدانسی
در عاشقی خویش مرا شهره شهر
دانستی ایکاش نمیدانستی
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۳
تا چون گلم آسایش دامن بودی
دلتنگتر از غنچه بگلشن بودی
رفتی ز بر من و شکفتی اکنون
من بیتو چنانم که تو با من بودی
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۴
فاش از کفم ار کشیده دامن بودی
چون روح مرا نهفته در تن بودی
من در طلب تو وز تو غافل یعنی
من با تو نبودم و تو با من بودی
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۵
دیشب دل من چو خسته از رنجوری
میکرد فغان ز محنت مهجوری
گفتم که چنین ساخت ز دردت نالان
فریاد برآورد که دوری دوری
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۸
از جام وصال غیر و مستی تا کی
وز هجر من و محنت هستی تا کی
ای بخت زبون اینهمه کوتاهی چند
ای طالع دون اینهمه پستی تا کی
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۹
با یار رقیب می پرستی تا کی
در میکده وصال مستی تا کی
از دامن او مرا بآن زلف ترا
کوته‌دستی و درازدستی تا کی