عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۲۷۴
ای آنکه ز دردت خبری نیست مکن عیب
گر سوخته‌ای از دل افگار بنالد
خسرو اگر از درد بنالد چه توان گفت
عیبی نتوان کرد که بیمار بنالد
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۲۷۸
که می آید چنین یارب مگر مه بر زمین آمد
چه گرد است اینکه می‌خیزد که جانان هم‌نشین آمد
که میراند جنیبت را که میدان عنبر آگین شد
کدامین باد می جنبد که بوی یا سیمین آمد
صبوری را دلم در خاک من جوید نمی‌یاید
غبار کیست این یارب که در جان حزین آمد
بتی و آفت تقوی و دین آخر نمی‌دانی
که در شهر مسلمانان نباید این چنین آمد
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۲۸۳
ز اهل عقل نپسندد خردمند
که دارد رفتنی را پای دردمند
لباس زندگی برخود مکن تنگ
که چون شد پار نتوان کرد پیوند
بصورت خوش مشو از روی معنی
نی خامه نکوتر از نی قند
نصیحت گوهری دان کان نزیبد
مگر در گوش دانا و خردمند
مخور غم بهر فرزندی و مالی
که مالت دیده بس است و صبر فرزند
به رعنایی منه بر خاکیان پای
که ایشان هم‌چو تو بودند یک چند
شنو ای‌دوست پند اما چو خسرو
مشو کو گوید و خود نشنود پند
مرا با تو افتادست پیوند
نه در گوشم نصیحت رفت و نه پند
دل من می‌جهد هر لحظه از جای
به دیدارت چنانم آرزومند
ندارم صبر اگر باور نداری
بگیر اینک بیا دستم به سوگند
دلم خونست از شوق وصالت
چو مادر در فراق کشته فرزند
هزاران چشمه از چشمم روان است
که سنگین‌تر غمی دارم ز الوند
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۲۸۸
مکن عیب ار بنالد جان چو نقد تن همه بردی
کی کس خانه غارت گشت بی‌فریاد کی ماند
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۲۸۹
ناز کم کن که نکویی به کسی دیر نماند
زشت باشد که نکویی برود ناز بماند
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۲۹۶
شهسوارانی که فتح قلعهٔ دین کرده‌اند
التماس همت از دلهای مسکین کرده‌اند
پاکبازان سر کوی خرابات فنا
در مقام سرفرازی خشت بالین کرده‌اند
سنگسار لعنت جاوید مر ابلیس را
از برای کوری چشمان خودبین کرده‌اند
آهوی چین را جگر در نامهٔ سواد بسوخت
تا حدیث سنبل زلف تو در چین کرده‌اند
جلوهٔ فرهاد بین کز غیرت آن خسروان
نام خود نقش نگین لعل شیرین کرده‌اند
زاهدان تسبیح می‌خوانند و خسرو نام دوست
ذکر هر کس آن‌چنان باشد که تلقین کرده‌اند
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۳۰۳
جوان و پیر که در بند مال و فرزندند
نه عاقلند که طفلان ناخردمندند
بخانه‌ای که ره جان نمی‌توان بستن
چه ابلهند کسانی که دل همی بندند
به سبزه زار فلک طرفه باغبانانند
که هر نهال که شاندند باز برکندند
جمال صحبت هم صحبتان غنیمت دان
که می‌روند نه ز انسانکه باز پیوندند
بسا ز توشه ز بهر مسافران وجود
که میهمان عزیزند وروز کی چندند
ترا به از عمل خیر نیست فرزندی
که دشمنند ترا زادگان نه فرزندند
مجوی دینی اگر اهل معینی خسرو
که از همای به مردار میل نپسندند
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۳۰۴
دیت از خوبرویان جست باید
به هرجایی که مشتاقان بمیرند
نیایند اهل دل در چشم خوبان
که اینان تنگ چشم آنان حقیرند
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۳۲۵
حسن اخلاق از خردمندان توان کردن طلب
خر بود آن کوادب جستن به سوی خر بود
بی خرد را عیب نتوان کرد در ترک ادب
عیب نبود مور بر تخت سلیمان گر بود
مطربی میگفت خسرو را که ای گنج سخن
علم موسیقی ز فن نظم نیکوتر بود
زانکه این علمی است کز دقت نیاید در قلم
وان نه دشوار است کاندر کاغذ و دفتر بود
پا سخش گفتم که من در هر دو معنی کاملم
هر دو را سنجیده بر وزنی که آن بهتر بود
فرق می گویم میان هر دو معقول و درست
تا دهد انصاف کز هر دو دانشور بود
نظم را علمی تصور کن به نفس خود تمام
کو نه محتاج سماع و صوت خنیا گر بود
گر کسی بی زیر و بم نظمی فرو خواند رواست
نی به معنی هیچ نقصان نه به لفظ اندر بود
ور کند مطرب بسی هان و هون هون درسرود
چون سخن نبود همه بی معنی و ابتر بود
نای زن را بین که صوتی دارد و گفتار زنی
لاجرم محتاج در قول کسی دیگر بود
پس درینصورت ضرورت صاحب صوت و سماع
از برای شعر محتاج سخن پرور بود
نظم را حاصل عروسی دان و نغمه زیورش
نیست عیبی گر عروسی خوب بی زیور بود
من کسی را آدمی دانم که داند این قدر
ور نداند پرسد از من ور نپرسد خر بود
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۳۳۰
ترکی و خوب روی کسی کاینچنین بود
نبود عجب اگر دل او آهنین بود
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۳۳۷
به بازی مزن تیغ بر جان من
که کس تیغ بردوستان ناز خود
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۳۸۶
همه بر دیگران قسمت مکن غم
ازان چیزی برای من نگهدار
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۳۹۰
چون در شکار برسرآهو گذر کنی
چشمت بست دست به تیر و کمان مبر
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۳۹۲
بهانه می طلبند اهل دل که جان بدهند
بپوش روی و گرنه در انجمن مگذر
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۳۷
رسید دوش ندایی از ین بلند رواق
کو ای مقیم زوایای شهر بند فراق
درین حضیض چرا گشته‌ای چنین محبوس
گذر چو طایر قدسی زاوج این نه طاق
منافقند و ریایی جمیع اهل بشر
بیا به صحبت یاران بی‌ریا و نفاق
ترا به روز ازل با جیب عهدی بود
چه آمدت که فراموش کرده‌ای میثاق
مرو به قول مخالف بهر زه راه حجاز
و گرنه راه نیابی به پردهٔ عشاق
کسی که مسکن اصلیش عالم علوی است
چه می‌کند به خراسان چه میرود به عراق
زخویش بگذر و بازای سوی ما خسرو
که نیست خوشتر ازینجای در همه آفاق
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۵۴
تا کی به زبان طاعت و اندر دل جام
بگرفت دلم زین گنه تقوی نام
دردی بمن آور چومیم نیست به جام
میخواره و پخته بهتر از صوفی خام
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۷۰
آن مرغ که بود زیرکش نام
افتاده بهر دو پای در دام
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۳۹
مردمی جستن زهر نامردمی نامردمی است
چون ز مردم در همه عالم نمی‌یابم نشان
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۴۲
جانان مده اگر دو جهانت دهند ازانک
یوسف به من یزید نشاید فروختن
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۴۷
به بند سخت شدن در شکنجه جان دادن
از ان بهشت که در بند نیکوان بودن
طریق بلهوسان است نی رهٔ عشاق
زعشق لاف پس از فتنه برکران بودن