عبارات مورد جستجو در ۲۱۵۹ گوهر پیدا شد:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۹۵
گم باد سریکه سروران را پا نیست
وان دل که به جان غرقهٔ این سودا نیست
گفتند در این میان نگنجد موئی
من موی شدم از آن مرا گنجانیست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۶۹
آن ذره که جز همدم خورشید نشد
بر نقد زد و سخرهٔ امید نشد
عشقت به کدام سر درافتاد که زود
از باد تو رقصان چو سر بید نشد
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۳۹
چون روز وصال یار ما نیست پدید
اندک اندک ز عشق باید ببرید
میگفت دلم که این محالست محال
سر پیش فکنده زیر لب میخندید
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۹۶
دل در پی دلدار بسی تاخت و نشد
هر خشک و تری که داشت درباخت و نشد
بیچاره به کنج سینه بنشست بمکر
هر حیله و فن که داشت پرداخت و نشد
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۰۵
کی گفت که آن زندهٔ جاوید بمرد
کی گفت که آفتاب امید بمرد
آن دشمن خورشید در آمد بر بام
دو دیده ببست و گفت خورشید بمرد
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۱۰
گفتم بنما که چون کنم بمیر
گفتم که: شد آب روغنم گفت بمیر
گفتم که شوم شمع من پروانه
ای رو تو شمع روشنم گفت بمیر
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۵۰
درد تو علاج کس پذیرد هرگز
یا از تو مراد میگریزد هرگز
گفتی که نهال صبر در دل کشتی
گیرم که بکاشتم بگیرد هرگز؟
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۰۳
لیلم که نهاری نکند من چکنم
بختم که سواری نکند من چکنم
گفتم که به دولتی جهانرا بخورم
اقبال چو یاری نکند من چکنم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۴۶
من قاعدهٔ درد و دوا می‌شکنم
من قاعدهٔ مهر و جفا میشکنم
دیدی که به صدق توبه‌ها میکردم
بنگر که چگونه توبه‌ها میشکنم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۶۹
از چهرهٔ آفتاب مهوش گردی
وز صحبت کبریت تو آتش گردی
تو جهد کنی که ناخوشی خوش گردد
او خوش نشود ولی تو ناخوش گردی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۴۳
گوئی که مگر به باغ رز رشته‌امی
یا بر رخ خویش زعفران کشته‌امی
آن وعده که کرده‌ای رها می‌نکند
ور نی خود را به رایگان کشته‌امی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۷۳
نومید نیم گرچه ز من ببریدی
یا بر سر من یار دگر بگزیدی
تا جان دارم غم تو خواهم خوردن
بسیار امیدهاست در نومیدی
سنایی غزنوی : قصاید و قطعات
شمارهٔ ۲۰۴
در شهر مرد نیست ز من نابکارتر
مادر پسر نزاد ز من خاکسارتر
مغ با مغان به طوع ز من راست‌گوی تر
سگ با سگان به طبع ز من سازگارتر
از مغ هزار بار منم زشت کیش‌تر
وز سگ هزار بار منم زشت کارتر
هر چند دانم این به یقین کز همه جهان
کس راز حال من نبود کارزارتر
اینست جای شکر که در موقف جلال
نومیدتر کسی بود امیدوارتر
سعدی : مفردات
بیت ۱۹
گفتم که برآید آبی از چاه امید
افسوس که دلو نیز در چاه افتاد
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۲
گر چه چون آبله بر هر کف پا بوسه زدم
رهروی نیست درین راه که نشکست مرا
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۲
چو برگ، بر سر حاصل نمی‌توان لرزید
کجاست سنگ، که دل از ثمر گرفت مرا
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۰
نخل امید مرا جز بار دل حاصل نبود
حیف ازان عمری که صرف باغبانی شد مرا
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۵
بس که دیدم سردمهری از نسیم نوبهار
باده خون مرده شد چون لاله در ساغر مرا
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۱۷۵
هزار لطف طمع داشتم ز ساده‌دلی
نکرد چشم تو ممنون به یک نگاه مرا
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۱۹۶
امید من به خاموشی، یکی ده گشت تا دیدم
که سامان می‌دهد دست از اشارت، کار لالان را