عبارات مورد جستجو در ۳۲ گوهر پیدا شد:
یغمای جندقی : مراثی و نوحهها
شمارهٔ ۳۵
همه زانداز توام بهره غم افتاد فلک
از تو فریاد فلک
سال و ماه و شب و روز از تو نیم شاد فلک
از تو فریاد فلک
صرصر قهر تو در ماریه از آل زیاد
آتشی ریخت که داد
خاک اولاد پیمبر همه بر باد فلک
از تو فریاد فلک
روزی آبستن شب های غم و آتش و دود
ترسم آید به وجود
کاش اندیشه صحبت شود از یاد فلک
از تو فریاد فلک
هم پلنگان حجاز از دم گرگ تو به رم
هم غزالان حرم
شیر و آهو همه صیداند و تو صیاد فلک
از تو فریاد فلک
خاندانی که بدو یافت عمارت گل و آب
دورت ای خانه خراب
ساخت ویران به ستم خانه ات آباد فلک
از تو فریاد فلک
بر مراد عدمی چند کنی نفی وجود
از در غیب و شهود
آنکه آمد همه را موجب ایجاد فلک
از تو فریاد فلک
چند پوئی به غلط از در اعزاز لئام
راه ایذای کرام
در پی بنده مجو خواری آزاد فلک
از تو فریاد فلک
کرده ای راست در این معرکه غایله زار
فتنه حادثه بار
خواهد این فتنه بلای عجبی زاد فلک
از تو فریاد فلک
صبر سندان به چنین سخت بلاسنگ و سبوی
تو همان آهن و روی
شرمی آخر نه ای از خاره و پولاد فلک
از تو فریاد فلک
مرد و زن پیر و جوان دخت و پسر عبدو امیر
کشته گشتند و اسیر
با شش و پنج تو چه هفت و چه هفتاد فلک
از تو فریاد فلک
تشنه لب تفته دل از خون بنین و اشک بنات
راندی از نیل فرات
سوی جیحون و ارس دجله بغداد فلک
از تو فریاد فلک
تشنگی سوختگی خسته دلی خون جگری
بی کسی در بدری
بر تنی نیست روا این همه بیداد فلک
از تو فریاد فلک
دل و دیده همه را تا زحل از تخته گل
پی آن دیده و دل
جاودان عهد سرشک آمد و فریاد فلک
از تو فریاد فلک
مصطفی مات و علی محو و خدا تعزیه دار
روز محشر شب تار
از ستم های تو پیش که برم داد فلک
از تو فریاد فلک
والی از سینه و چشم آذر و نیسان آورد
تا زند از سر درد
آه زن اشک فشان بهمن و مرداد فلک
از تو فریاد فلک
از تو فریاد فلک
سال و ماه و شب و روز از تو نیم شاد فلک
از تو فریاد فلک
صرصر قهر تو در ماریه از آل زیاد
آتشی ریخت که داد
خاک اولاد پیمبر همه بر باد فلک
از تو فریاد فلک
روزی آبستن شب های غم و آتش و دود
ترسم آید به وجود
کاش اندیشه صحبت شود از یاد فلک
از تو فریاد فلک
هم پلنگان حجاز از دم گرگ تو به رم
هم غزالان حرم
شیر و آهو همه صیداند و تو صیاد فلک
از تو فریاد فلک
خاندانی که بدو یافت عمارت گل و آب
دورت ای خانه خراب
ساخت ویران به ستم خانه ات آباد فلک
از تو فریاد فلک
بر مراد عدمی چند کنی نفی وجود
از در غیب و شهود
آنکه آمد همه را موجب ایجاد فلک
از تو فریاد فلک
چند پوئی به غلط از در اعزاز لئام
راه ایذای کرام
در پی بنده مجو خواری آزاد فلک
از تو فریاد فلک
کرده ای راست در این معرکه غایله زار
فتنه حادثه بار
خواهد این فتنه بلای عجبی زاد فلک
از تو فریاد فلک
صبر سندان به چنین سخت بلاسنگ و سبوی
تو همان آهن و روی
شرمی آخر نه ای از خاره و پولاد فلک
از تو فریاد فلک
مرد و زن پیر و جوان دخت و پسر عبدو امیر
کشته گشتند و اسیر
با شش و پنج تو چه هفت و چه هفتاد فلک
از تو فریاد فلک
تشنه لب تفته دل از خون بنین و اشک بنات
راندی از نیل فرات
سوی جیحون و ارس دجله بغداد فلک
از تو فریاد فلک
تشنگی سوختگی خسته دلی خون جگری
بی کسی در بدری
بر تنی نیست روا این همه بیداد فلک
از تو فریاد فلک
دل و دیده همه را تا زحل از تخته گل
پی آن دیده و دل
جاودان عهد سرشک آمد و فریاد فلک
از تو فریاد فلک
مصطفی مات و علی محو و خدا تعزیه دار
روز محشر شب تار
از ستم های تو پیش که برم داد فلک
از تو فریاد فلک
والی از سینه و چشم آذر و نیسان آورد
تا زند از سر درد
آه زن اشک فشان بهمن و مرداد فلک
از تو فریاد فلک
صفایی جندقی : ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی
بند ۴۶
بگشای چشم و قافله را در گذار بین
ما را چو عمر از در خود ره سپار بین
از سینه ها خروش به جای جرس شنو
از دیده ها سرشک به جای قطار بین
این بسته را پیاده نگر بر رکاب عیش
و آن دسته را به خیل خشونت سوار بین
زنجیر و غل به گردن و بازوی پور و دخت
سر در کمند چون اسرای تتار بین
جای جهاز و محمل سیم و جلیل زر
از رنج و تاب ناقه ی ما زیر بار بین
آوای ساربان خصیم از یمین شنو
غوغای کاروان اسیر از یسار بین
در دیده ها بنات نبی را میان خلق
جای نقاب گرد عزا برعذار بین
یک سو تظلم از پسر ناتوان شنو
یک ره تحکم از سپه ی نابکار بین
در قتلگاه برسر بالین خویشتن
از اهل بیت شور نشور آشکار بین
برخی به خواهران تبه خانمان نگر
لختی به دختران سیه روزگار بین
یک لحظه برسکینه ی آسیمه سر بپای
یک ذره برزبیده ی محزون زار بین
دل ها ز بس ضعیف و دواهی ز بس قوی
اینک به مرگ خود همه را خواستار بین
ما را چنان غم از همه سو در میان گرفت
کز ضبط پا و سر، سر و پا برکنار بین
ما زندگی کنیم و تو خسبی به خون و خاک
وارونه بازی فلک کج قمار بین
پس برزمین فتاد و زمانی گریست سخت
کای پادشاه ساخته از خاک تاج و تخت
ما را چو عمر از در خود ره سپار بین
از سینه ها خروش به جای جرس شنو
از دیده ها سرشک به جای قطار بین
این بسته را پیاده نگر بر رکاب عیش
و آن دسته را به خیل خشونت سوار بین
زنجیر و غل به گردن و بازوی پور و دخت
سر در کمند چون اسرای تتار بین
جای جهاز و محمل سیم و جلیل زر
از رنج و تاب ناقه ی ما زیر بار بین
آوای ساربان خصیم از یمین شنو
غوغای کاروان اسیر از یسار بین
در دیده ها بنات نبی را میان خلق
جای نقاب گرد عزا برعذار بین
یک سو تظلم از پسر ناتوان شنو
یک ره تحکم از سپه ی نابکار بین
در قتلگاه برسر بالین خویشتن
از اهل بیت شور نشور آشکار بین
برخی به خواهران تبه خانمان نگر
لختی به دختران سیه روزگار بین
یک لحظه برسکینه ی آسیمه سر بپای
یک ذره برزبیده ی محزون زار بین
دل ها ز بس ضعیف و دواهی ز بس قوی
اینک به مرگ خود همه را خواستار بین
ما را چنان غم از همه سو در میان گرفت
کز ضبط پا و سر، سر و پا برکنار بین
ما زندگی کنیم و تو خسبی به خون و خاک
وارونه بازی فلک کج قمار بین
پس برزمین فتاد و زمانی گریست سخت
کای پادشاه ساخته از خاک تاج و تخت
صفایی جندقی : ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی
بند ۵۶
تا ماجرای ماتم او در میان فتاد
اندوه و شادی از دو جهان برکران فتاد
ذرات ملک را همه پست و بلند سوخت
این طرفه آتشی است که در کن فکان فتاد
یکباره بنیه اش همه ازکف به باد رفت
این بار بس که بردل گیتی گران فتاد
این مایه فتنه سایه بگسترد برزمین
تا بر زمین سپهر برین سایبان فتاد
از تاب و پیچ و شورش و سودای این غم است
این عقده ها که در خم زلف بتان فتاد
ز اول که داد دولت باطل به دست خصم
ناوک به ناله آمد و خم در کمان فتاد
ز انداز ناصبین زمین این شنیعه رفت
چون شد که ننگ ها همه بر آسمان فتاد
هفتاد جان به جامی از آن برنداشت کس
آب از چه باب اینقدر آیا گران فتاد
دیدی که مام دهر در اعصار اهل بیت
با پور و دخت خویش چه نامهربان فتاد
بر طایران بام تو دامی فکند چرخ
کز صعوه تا هما همه از آشیان فتاد
برخی به خاک خفته و برخی به نیزه رفت
جمعی به کربلا که از آن کاروان فتاد
زین شعله سوخت سوری و خس خشک و تر بلی
سوزد به هم چو نایره در نیستان فتاد
آن را که خوان مائده از آسمان رسید
اشک روان و لخت جگر آب و نان فتاد
گیتی بر او گماشت غمی محض آگهی
هرجا که چشم او به دلی شادمان فتاد
کید زمانه بنگر و کین سپهر بین
نامهربانی مه و انداز مهر بین
اندوه و شادی از دو جهان برکران فتاد
ذرات ملک را همه پست و بلند سوخت
این طرفه آتشی است که در کن فکان فتاد
یکباره بنیه اش همه ازکف به باد رفت
این بار بس که بردل گیتی گران فتاد
این مایه فتنه سایه بگسترد برزمین
تا بر زمین سپهر برین سایبان فتاد
از تاب و پیچ و شورش و سودای این غم است
این عقده ها که در خم زلف بتان فتاد
ز اول که داد دولت باطل به دست خصم
ناوک به ناله آمد و خم در کمان فتاد
ز انداز ناصبین زمین این شنیعه رفت
چون شد که ننگ ها همه بر آسمان فتاد
هفتاد جان به جامی از آن برنداشت کس
آب از چه باب اینقدر آیا گران فتاد
دیدی که مام دهر در اعصار اهل بیت
با پور و دخت خویش چه نامهربان فتاد
بر طایران بام تو دامی فکند چرخ
کز صعوه تا هما همه از آشیان فتاد
برخی به خاک خفته و برخی به نیزه رفت
جمعی به کربلا که از آن کاروان فتاد
زین شعله سوخت سوری و خس خشک و تر بلی
سوزد به هم چو نایره در نیستان فتاد
آن را که خوان مائده از آسمان رسید
اشک روان و لخت جگر آب و نان فتاد
گیتی بر او گماشت غمی محض آگهی
هرجا که چشم او به دلی شادمان فتاد
کید زمانه بنگر و کین سپهر بین
نامهربانی مه و انداز مهر بین
صفایی جندقی : ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی
بند ۶۶
گفتی که خود نکرد کس آن کشته را کفن
با آنکه بود پیکر او را دو پیرهن
بادش ز خاک بادیه پرداخت خلعتی
ز آن پس که گشت کسوت خونش طراز تن
صد قرن بل فزون نتواند نگاشت نیز
یک نکته زین نوائب جانکاه کلک من
ز ابنای احمد آن تن رنجور رنج کوب
جمعی دگر زنان پریشان ممتحن
و آن کودکان نورس ناکام خردسال
برجای مانده باز ز دوران پر فتن
آن رنجه جان به جامعه چون شمس در کسوف
و آنان بتاب نایبه چون موی درشکن
سرگشتگان چو صید حوادث به صد هراس
پر بستگان چو عقد جواهر به یک رسن
آن بسته را خیال اسیران نه فکر خویش
وین دسته را غم وی و سودای خویشتن
سازی ز سینه ها به فلک دود شعله تاب
جاری ز دیده ها به مدر سیل خانه کن
نسبت به خاندان نبی آن فریق را
جز حرف های سخت نرفتی به لب سخن
نفرین و لعن و شنعت و دشنام برزبان
تکفیر و طنز و طعنه و توبیخ در دهن
هرگام صد قیامت کبری بدو نمود
غوغای خاص و عام و تماشای مرد و زن
یک تن کجا و کوب دو کشور پر از کلال
یک دل کجا و حمل دو محشر پر از حزن
زار و زبون به محضر بیگانه و آشنا
شمعی چو او نسوخته در هیچ انجمن
والی امر سخره ی اشرار ناس آه
حق پایمال ز فرقه ی حق ناشناس آه
با آنکه بود پیکر او را دو پیرهن
بادش ز خاک بادیه پرداخت خلعتی
ز آن پس که گشت کسوت خونش طراز تن
صد قرن بل فزون نتواند نگاشت نیز
یک نکته زین نوائب جانکاه کلک من
ز ابنای احمد آن تن رنجور رنج کوب
جمعی دگر زنان پریشان ممتحن
و آن کودکان نورس ناکام خردسال
برجای مانده باز ز دوران پر فتن
آن رنجه جان به جامعه چون شمس در کسوف
و آنان بتاب نایبه چون موی درشکن
سرگشتگان چو صید حوادث به صد هراس
پر بستگان چو عقد جواهر به یک رسن
آن بسته را خیال اسیران نه فکر خویش
وین دسته را غم وی و سودای خویشتن
سازی ز سینه ها به فلک دود شعله تاب
جاری ز دیده ها به مدر سیل خانه کن
نسبت به خاندان نبی آن فریق را
جز حرف های سخت نرفتی به لب سخن
نفرین و لعن و شنعت و دشنام برزبان
تکفیر و طنز و طعنه و توبیخ در دهن
هرگام صد قیامت کبری بدو نمود
غوغای خاص و عام و تماشای مرد و زن
یک تن کجا و کوب دو کشور پر از کلال
یک دل کجا و حمل دو محشر پر از حزن
زار و زبون به محضر بیگانه و آشنا
شمعی چو او نسوخته در هیچ انجمن
والی امر سخره ی اشرار ناس آه
حق پایمال ز فرقه ی حق ناشناس آه
صفایی جندقی : نوحهها
شمارهٔ ۲۹
ای اکبر ای رعنا جوان وای وای
درمان دل آرام جان وای وای
سوی عدو آهسته ران وای وای
سرو آزادم برادر
شاخ شمشادم برادر
جان ناشادم برادر
ترسم نیایی زین سفر وای وای
باری بدین بیکس نگر وای وای
یک لحظه رو آهسته تر وای وای
دلخونم از هجران تو وای وای
ترسم بسی بر جان تو وای وای
دست من و دامان تو وای وای
رحمی به حال زار من وای وای
بر دیده ی خونبار من وای وای
اندیشه ای در کار من وای وای
عباس را رایت نگون وای وای
قاسم به میدان غرق خون وای وای
احباب کم اعداد فزون وای وای
قومی به جنگ اندرکمین وای وای
بر قصد جانت تیغ کین وای وای
این از یسار آن از یمین وای وای
پا ز اشک خونین در گلم وای وای
صد کوه زین غم بر دلم وای وای
افتاده کاری مشکلم وای وای
زن های بی یاور ببین وای وای
اطفال غم پرور ببین وای وای
مادر نگر خواهر ببین وای وای
رفتی و افتاد از غمم وای وای
بر سینه داغ ماتمم وای وای
بشکست هجران درهمم وای وای
پر خون دل مینای من وای وای
از جزع گوهرزای من وای وای
ای وای من ای وای من ای وای
بارد صفایی لعل تر وای وای
در دامن از لخت جگر وای وای
بنشسته در خون تاکمر وای وای
دارد به سوگت متصل وای وای
دستی به دل پایی به گل وای وای
دیگر نپاید محتمل وای وای
درمان دل آرام جان وای وای
سوی عدو آهسته ران وای وای
سرو آزادم برادر
شاخ شمشادم برادر
جان ناشادم برادر
ترسم نیایی زین سفر وای وای
باری بدین بیکس نگر وای وای
یک لحظه رو آهسته تر وای وای
دلخونم از هجران تو وای وای
ترسم بسی بر جان تو وای وای
دست من و دامان تو وای وای
رحمی به حال زار من وای وای
بر دیده ی خونبار من وای وای
اندیشه ای در کار من وای وای
عباس را رایت نگون وای وای
قاسم به میدان غرق خون وای وای
احباب کم اعداد فزون وای وای
قومی به جنگ اندرکمین وای وای
بر قصد جانت تیغ کین وای وای
این از یسار آن از یمین وای وای
پا ز اشک خونین در گلم وای وای
صد کوه زین غم بر دلم وای وای
افتاده کاری مشکلم وای وای
زن های بی یاور ببین وای وای
اطفال غم پرور ببین وای وای
مادر نگر خواهر ببین وای وای
رفتی و افتاد از غمم وای وای
بر سینه داغ ماتمم وای وای
بشکست هجران درهمم وای وای
پر خون دل مینای من وای وای
از جزع گوهرزای من وای وای
ای وای من ای وای من ای وای
بارد صفایی لعل تر وای وای
در دامن از لخت جگر وای وای
بنشسته در خون تاکمر وای وای
دارد به سوگت متصل وای وای
دستی به دل پایی به گل وای وای
دیگر نپاید محتمل وای وای
ترکی شیرازی : فصل سوم - سوگواریها
شمارهٔ ۵۴ - دجلهٔ زلال
ای گوشوار عرش خداوند ذوالجلال
ای منبع مروت وای معدن کمال!
ای با غم و مصیبت دور زمانه جفت
ای درمقام صبر و رضا طاق وبی همال!
آدم به باغ خلد بود از غمت ملول
زان رودلی ز آدمیان نیست بی ملال
قاتل چو شمر ناکس ومقتول چون تو کس
باله کسی ندیده و نشنیده تا به حال
شمرت نداده آب چرا؟ سر ز تن برید
با آنکه بود در بر او دجلهٔ زلال
از خنجر جفا ز تنت سر بریده شد
وز سم اسب ها بدنت گشت پایمال
جسمت چو آفتاب و، به گردت ستاره وار
زن های سال خورده و، اطفال خردسال
مادر به ناله بهر پسر، زن برای شوی
دختر ز مرگ باب و، پسر از فراق خال
یک تن به سرکشیت نیامد به غیر شمر
وآن هم ز راه خشم، نگفتت که کیف حال
دست تو را برید به مقتل چو ساربان
گویا که جان ز جسم جهان، یافت انفصال
گشتند نوخطان تو از تیغ کین قتیل
افتاد جسم اطهرشان، در صف قتال
از ترس شمر شوم، درآن دشت هولناک
گشتند کودکان تو سرگشته چون غزال
ای خسرو بریده سر، ای تشنه لب شهید!
ای اوفتاده دور، من الاهل والعیال!
ما را به جز خیال تو دیگر خیال نیست
تا زنده ایم محو نخواهی شد از خیال
بگذشته سال و مه بسی از روز قتل تو
منسوخ کی عزای تو گرددبه ماه و سال؟
«ترکی» به ما تمت شده شاها!تمام عمر
از مویه همچو مویی و، ناله همچو نال
ای منبع مروت وای معدن کمال!
ای با غم و مصیبت دور زمانه جفت
ای درمقام صبر و رضا طاق وبی همال!
آدم به باغ خلد بود از غمت ملول
زان رودلی ز آدمیان نیست بی ملال
قاتل چو شمر ناکس ومقتول چون تو کس
باله کسی ندیده و نشنیده تا به حال
شمرت نداده آب چرا؟ سر ز تن برید
با آنکه بود در بر او دجلهٔ زلال
از خنجر جفا ز تنت سر بریده شد
وز سم اسب ها بدنت گشت پایمال
جسمت چو آفتاب و، به گردت ستاره وار
زن های سال خورده و، اطفال خردسال
مادر به ناله بهر پسر، زن برای شوی
دختر ز مرگ باب و، پسر از فراق خال
یک تن به سرکشیت نیامد به غیر شمر
وآن هم ز راه خشم، نگفتت که کیف حال
دست تو را برید به مقتل چو ساربان
گویا که جان ز جسم جهان، یافت انفصال
گشتند نوخطان تو از تیغ کین قتیل
افتاد جسم اطهرشان، در صف قتال
از ترس شمر شوم، درآن دشت هولناک
گشتند کودکان تو سرگشته چون غزال
ای خسرو بریده سر، ای تشنه لب شهید!
ای اوفتاده دور، من الاهل والعیال!
ما را به جز خیال تو دیگر خیال نیست
تا زنده ایم محو نخواهی شد از خیال
بگذشته سال و مه بسی از روز قتل تو
منسوخ کی عزای تو گرددبه ماه و سال؟
«ترکی» به ما تمت شده شاها!تمام عمر
از مویه همچو مویی و، ناله همچو نال
نهج البلاغه : خطبه ها
افشاى خيانت بیعت شکنان
و من كلام له عليهالسلام في ذكر السائرين إلى البصرة لحربه عليهالسلام
فَقَدِمُوا عَلَى عُمَّالِي وَ خُزَّانِ بَيْتِ اَلْمُسْلِمِينَ اَلَّذِي فِي يَدَيَّ وَ عَلَى أَهْلِ مِصْرٍ كُلُّهُمْ فِي طَاعَتِي وَ عَلَى بَيْعَتِي
فَشَتَّتُوا كَلِمَتَهُمْ وَ أَفْسَدُوا عَلَيَّ جَمَاعَتَهُمْ وَ وَثَبُوا عَلَى شِيعَتِي فَقَتَلُوا طَاِئفَةً منْهُمْ غَدْراً وَ طَاِئفَةٌ عَضُّوا عَلَى أَسْيَافِهِمْ فَضَارَبُوا بِهَا حَتَّى لَقُوا اَللَّهَ صَادِقِينَ
فَقَدِمُوا عَلَى عُمَّالِي وَ خُزَّانِ بَيْتِ اَلْمُسْلِمِينَ اَلَّذِي فِي يَدَيَّ وَ عَلَى أَهْلِ مِصْرٍ كُلُّهُمْ فِي طَاعَتِي وَ عَلَى بَيْعَتِي
فَشَتَّتُوا كَلِمَتَهُمْ وَ أَفْسَدُوا عَلَيَّ جَمَاعَتَهُمْ وَ وَثَبُوا عَلَى شِيعَتِي فَقَتَلُوا طَاِئفَةً منْهُمْ غَدْراً وَ طَاِئفَةٌ عَضُّوا عَلَى أَسْيَافِهِمْ فَضَارَبُوا بِهَا حَتَّى لَقُوا اَللَّهَ صَادِقِينَ
نهج البلاغه : حکمت ها
عظمت محبت امیرالمؤمنین علیه السلام
وَ قَالَ عليهالسلام وَ قَدْ تُوُفِّيَ سَهْلُ بْنُ حُنَيْفٍ اَلْأَنْصَارِيُّ بِالْكُوفَةِ بَعْدَ مَرْجِعِهِ مَعَهُ مِنْ صِفِّينَ وَ كَانَ أَحَبَّ اَلنَّاسِ إِلَيْهِ لَوْ أَحَبَّنِي جَبَلٌ لَتَهَافَتَ
معنى ذلك أن المحنة تغلظ عليه فتسرع المصائب إليه و لا يفعل ذلك إلا بالأتقياء الأبرار و المصطفين الأخيار و هذا مثل قوله عليهالسلام
معنى ذلك أن المحنة تغلظ عليه فتسرع المصائب إليه و لا يفعل ذلك إلا بالأتقياء الأبرار و المصطفين الأخيار و هذا مثل قوله عليهالسلام
نهج البلاغه : حکمت ها
روش تسليت گفتن
وَ قَالَ عليهالسلام وَ قَدْ عَزَّى اَلْأَشْعَثَ بْنَ قَيْسٍ عَنِ اِبْنٍ لَهُ
يَا أَشْعَثُ إِنْ تَحْزَنْ عَلَى اِبْنِكَ فَقَدِ اِسْتَحَقَّتْ مِنْكَ ذَلِكَ اَلرَّحِمُ وَ إِنْ تَصْبِرْ فَفِي اَللَّهِ مِنْ كُلِّ مُصِيبَةٍ خَلَفٌ
يَا أَشْعَثُ إِنْ صَبَرْتَ جَرَى عَلَيْكَ اَلْقَدَرُ وَ أَنْتَ مَأْجُورٌ وَ إِنْ جَزِعْتَ جَرَى عَلَيْكَ اَلْقَدَرُ وَ أَنْتَ مَأْزُورٌ
يَا أَشْعَثُ اِبْنُكَ سَرَّكَ وَ هُوَ بَلاَءٌ وَ فِتْنَةٌ وَ حَزَنَكَ وَ هُوَ ثَوَابٌ وَ رَحْمَةٌ
يَا أَشْعَثُ إِنْ تَحْزَنْ عَلَى اِبْنِكَ فَقَدِ اِسْتَحَقَّتْ مِنْكَ ذَلِكَ اَلرَّحِمُ وَ إِنْ تَصْبِرْ فَفِي اَللَّهِ مِنْ كُلِّ مُصِيبَةٍ خَلَفٌ
يَا أَشْعَثُ إِنْ صَبَرْتَ جَرَى عَلَيْكَ اَلْقَدَرُ وَ أَنْتَ مَأْجُورٌ وَ إِنْ جَزِعْتَ جَرَى عَلَيْكَ اَلْقَدَرُ وَ أَنْتَ مَأْزُورٌ
يَا أَشْعَثُ اِبْنُكَ سَرَّكَ وَ هُوَ بَلاَءٌ وَ فِتْنَةٌ وَ حَزَنَكَ وَ هُوَ ثَوَابٌ وَ رَحْمَةٌ
نهج البلاغه : حکمت ها
عظمت مصیبت رحلت پیامبر اکرم ص
نهج البلاغه : حکمت ها
عظمت محبت امیرالمؤمنین علیه السلام
وَ قَالَ عليهالسلام وَ قَدْ تُوُفِّيَ سَهْلُ بْنُ حُنَيْفٍ اَلْأَنْصَارِيُّ بِالْكُوفَةِ بَعْدَ مَرْجِعِهِ مَعَهُ مِنْ صِفِّينَ وَ كَانَ أَحَبَّ اَلنَّاسِ إِلَيْهِ لَوْ أَحَبَّنِي جَبَلٌ لَتَهَافَتَ
معنى ذلك أن المحنة تغلظ عليه فتسرع المصائب إليه و لا يفعل ذلك إلا بالأتقياء الأبرار و المصطفين الأخيار و هذا مثل قوله عليهالسلام
معنى ذلك أن المحنة تغلظ عليه فتسرع المصائب إليه و لا يفعل ذلك إلا بالأتقياء الأبرار و المصطفين الأخيار و هذا مثل قوله عليهالسلام
مفاتیح الجنان : دعا برای امام زمان (عج)
دعاى ندبه
مستحب است دعای ندبه را در چهار عید یعنی: «فطر و قربان و غدیر و روز جمعه» بخوانند و دعا این است:
الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ، وَصَلَّی اللّهُ عَلَی سَیدِنا مُحَمَّدٍ نَبِیهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ تَسْلِیماً. اللّهُمَّ لَک الْحَمْدُ عَلَی مَا جَری بِهِ قَضاؤُک فِی أَوْلِیائِک الَّذِینَ اسْتَخْلَصْتَهُمْ لِنَفْسِک وَدِینِک، إِذِ اخْتَرْتَ لَهُمْ جَزِیلَ مَا عِنْدَک مِنَ النَّعِیمِ الْمُقِیمِ الَّذِی لَازَوالَ لَهُ وَلَا اضْمِحْلالَ، بَعْدَ أَنْ شَرَطْتَ عَلَیهِمُ الزُّهْدَ فِی دَرَجاتِ هذِهِ الدُّنْیا الدَّنِیةِ وَزُخْرُفِها وَزِبْرِجِها، فَشَرَطُوا لَک ذلِک، وَعَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفاءَ بِهِ، فَقَبِلْتَهُمْ وَقَرَّبْتَهُمْ وَقَدَّمْتَ لَهُمُ الذِّکرَ الْعَلِی وَالثَّناءَ الْجَلِی، وَأَهْبَطْتَ عَلَیهِمْ مَلائِکتَک، وَکرَّمْتَهُمْ بِوَحْیک، وَ رَفَدْتَهُمْ بِعِلْمِک؛
وَجَعَلْتَهُمُ الذَّرِیعَةَ إِلَیک، وَالْوَسِیلَةَ إِلَی رِضْوانِک، فَبَعْضٌ أَسْکنْتَهُ جَنَّتَک إِلَی أَنْ أَخْرَجْتَهُ مِنْها، وَبَعْضٌ حَمَلْتَهُ فِی فُلْکک، وَنَجَّیتَهُ وَمَنْ آمَنَ مَعَهُ مِنَ الْهَلَکةِ بِرَحْمَتِک، وَبَعْضٌ اتَّخَذْتَهُ لِنَفْسِک خَلِیلاً، وَسَأَلَک لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ فَأَجَبْتَهُ، وَجَعَلْتَ ذلِک عَلِیاً، وَبَعْضٌ کلَّمْتَهُ مِنْ شَجَرَةٍ تَکلِیماً، وَجَعَلْتَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ رِدْءاً وَوَزِیراً، وَبَعْضٌ أَوْلَدْتَهُ مِنْ غَیرِ أَبٍ، وَآتَیتَهُ الْبَیناتِ، وَأَیدْتَهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ، وَکلٌّ شَرَعْتَ لَهُ شَرِیعَةً وَنَهَجْتَ لَهُ مِنْهاجاً، وَتَخَیرْتَ لَهُ أَوْصِیاءَ؛
مُسْتَحْفِظاً بَعْدَ مُسْتَحْفِظٍ، مِنْ مُدَّةٍ إِلَی مُدَّةٍ، إِقامَةً لِدِینِک، وَحُجَّةً عَلَی عِبادِک، وَ لِئَلَّا یزُولَ الْحَقُّ عَنْ مَقَرِّهِ، وَیغْلِبَ الْباطِلُ عَلَی أَهْلِهِ وَلَا یقُولَ أَحَدٌ لَوْلا أَرْسَلْتَ إِلَینا رَسُولاً مُنْذِراً، وَأَقَمْتَ لَنا عَلَماً هادِیاً فَنَتَّبِعَ آیاتِک مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَنَخْزی، إِلَی أَنِ انْتَهَیتَ بِالْأَمْرِ إِلی حَبِیبِک وَنَجِیبِک مُحَمَّدٍ صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وآلِهِ؛
فَکانَ کمَا انْتَجَبْتَهُ سَیدَ مَنْ خَلَقْتَهُ، وَصَفْوَةَ مَنِ اصْطَفَیتَهُ، وَأَفْضَلَ مَنِ اجْتَبَیتَهُ، وَأَکرَمَ مَنِ اعْتَمَدْتَهُ، قَدَّمْتَهُ عَلَی أَنْبِیائِک، وَبَعَثْتَهُ إِلَی الثَّقَلَینِ مِنْ عِبادِک، وَأَوْطَأْتَهُ مَشارِقَک وَمَغارِبَک، وَسَخَّرْتَ لَهُ الْبُراقَ، وَعَرَجْتَ بِرُوحِهِ إِلَی سَمائِک، وَأَوْدَعْتَهُ عِلْمَ مَا کانَ وَمَا یکونُ إِلَی انْقِضاءِ خَلْقِک، ثُمَّ نَصَرْتَهُ بِالرُّعْبِ، وَحَفَفْتَهُ بِجَبْرَئِیلَ وَمِیکائِیلَ وَالْمُسَوِّمِینَ مِنْ مَلائِکتِک، وَوَعَدْتَهُ أَنْ تُظْهِرَ دِینَهُ عَلَی الدِّینِ کلِّهِ وَلَوْ کرِهَ الْمُشْرِکونَ، وَذلِک بَعْدَ أَنْ بَوَّأْتَهُ مُبَوَّأَ صِدْقٍ مِنْ أَهْلِهِ؛
وَجَعَلْتَ لَهُ وَلَهُمْ أَوَّلَ بَیتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذِی بِبَکةَ مُبارَکاً وَ هُدی لِلْعالَمِینَ فِیهِ آیاتٌ بَیناتٌ مَقامُ إِبْراهِیمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً، وَقُلْتَ: «إِنَّما یرِیدُ اللّهُ لِیذْهِبَ عَنْکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَ یطَهِّرَکمْ تَطْهِیراً»، ثُمَّ جَعَلْتَ أَجْرَ مُحَمَّدٍ صَلَواتُک عَلَیهِ وَآلِهِ مَوَدَّتَهُمْ فِی کتابِک، فَقُلْتَ: «قُلْ لا أَسْئَلُکمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی»، وَقُلْتَ: «ما سَأَلْتُکمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکمْ»، وَقُلْتَ: «ما أَسْئَلُکمْ عَلَیهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاّ مَنْ شاءَ أَنْ یتَّخِذَ إِلی رَبِّهِ سَبِیلاً»؛
فَکانُوا هُمُ السَّبِیلَ إِلَیک، وَالْمَسْلَک إِلَی رِضْوانِک، فَلَمَّا انْقَضَتْ أَیامُهُ أَقامَ وَلِیهُ عَلِی بْنَ أَبِی طالِبٍ صَلَواتُک عَلَیهِما وَآلِهِما هادِیاً، إِذْ کانَ هُوَ الْمُنْذِرَ وَ «لِکلِّ قَوْمٍ هادٍ»، فَقالَ وَالْمَلَأُ أَمامَهُ: مَنْ کنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِی مَوْلاهُ، اللّهُمَّ وَالِ مَنْ والاهُ، وَعادِ مَنْ عاداهُ، وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ، وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ، وَقالَ: مَنْ کنْتُ أَنَا نَبِیهُ فَعَلِی أَمِیرُهُ، وَقالَ: أَنَا وَعَلِی مِنْ شَجَرَةٍ واحِدَةٍ وَسائِرُ النَّاسِ مِنْ شَجَرٍ شَتَّی، وَأَحَلَّهُ مَحَلَّ هَارُونَ مِنْ مُوسی، فَقال لَهُ: أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسی إِلّا أَنَّهُ لَانَبِی بَعْدِی، وَزَوَّجَهُ ابْنَتَهُ سَیدَةَ نِساءِ الْعالَمِینَ، وَأَحَلَّ لَهُ مِنْ مَسْجِدِهِ مَا حَلَّ لَهُ وَسَدَّ الْأَبْوابَ إِلّا بابَهُ، ثُمَّ أَوْدَعَهُ عِلْمَهُ وَحِکمَتَهُ؛
فَقالَ: أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَعَلِی بابُها، فَمَنْ أَرادَ الْمَدِینَةَ وَالْحِکمَةَ فَلْیأْتِها مِنْ بابِها، ثُمَّ قالَ: أَنْتَ أَخِی وَوَصِیی وَوارِثِی، لَحْمُک مِنْ لَحْمِی، وَدَمُک مِنْ دَمِی، وَسِلْمُک سِلْمِی، وَحَرْبُک حَرْبِی، وَالْإِیمانُ مُخالِطٌ لَحْمَک وَدَمَک کمَا خالَطَ لَحْمِی وَدَمِی، وَأَنْتَ غَداً عَلَی الْحَوْضِ خَلِیفَتِی، وَأَنْتَ تَقْضِی دَینِی، وَتُنْجِزُ عِداتِی، وَشِیعَتُک عَلَی مَنابِرَ مِنْ نُورٍ مُبْیضَّةً وُجُوهُهُمْ حَوْلِی فِی الْجَنَّةِ وَهُمْ جِیرانِی، وَلَوْلا أَنْتَ یا عَلِی لَمْ یعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدِی، وَکانَ بَعْدَهُ هُدی مِنَ الضَّلالِ، وَنُوراً مِنَ الْعَمی، وَحَبْلَ اللّهِ الْمَتِینَ، وَصِراطَهُ الْمُسْتَقِیمَ؛
لَایسْبَقُ بِقَرابَةٍ فِی رَحِمٍ، وَلَا بِسابِقَةٍ فِی دِینٍ، وَلَا یلْحَقُ فِی مَنْقَبَةٍ مِنْ مَناقِبِهِ، یحْذُو حَذْوَ الرَّسُولِ صَلَّی اللّهُ عَلَیهِما وَآلِهِما، وَیقاتِلُ عَلَی التَّأْوِیلِ، وَلَا تَأْخُذُهُ فِی اللّهِ لَوْمَةُ لائِمٍ، قَدْ وَتَرَ فِیهِ صَنادِیدَ الْعَرَبِ، وَقَتَلَ أَبْطالَهُمْ، وَناوَشَ ذُؤْبانَهُمْ، فَأَوْدَعَ قُلُوبَهُمْ أَحْقاداً بَدْرِیةً وَخَیبَرِیةً وَحُنَینِیةً وَغَیرَهُنَّ، فَأَضَبَّتْ عَلَی عَداوَتِهِ، وَأَکبَّتْ عَلَی مُنابَذَتِهِ، حَتَّی قَتَلَ النَّاکثِینَ وَالْقاسِطِینَ وَالْمارِقِینَ، وَلَمَّا قَضی نَحْبَهُ وَقَتَلَهُ أَشْقَی الْآخِرِینَ یتْبَعُ أَشْقَی الْأَوَّلِینَ لَمْ یمْتَثَلْ أَمْرُ رَسُولِ اللّهِ صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وَآلِهِ فِی الْهادِینَ بَعْدَ الْهادِینَ، وَالْأُمَّةُ مُصِرَّةٌ عَلَی مَقْتِهِ، مُجْتَمِعَةٌ عَلَی قَطِیعَةِ رَحِمِهِ، وَ إِقْصاءِ وُلَْدِهِ، إِلّا الْقَلِیلَ مِمَّنْ وَفَی لِرِعایةِ الْحَقِّ فِیهِمْ؛
فَقُتِلَ مَنْ قُتِلَ، وَسُبِی مَنْ سُبِی، وَأُقْصِی مَنْ أُقْصِی، وَجَرَی الْقَضاءُ لَهُمْ بِمَا یرْجی لَهُ حُسْنُ الْمَثُوبَةِ، إِذْ کانَتِ الْأَرْضُ لِلّهِ «یورِثُها مَنْ یشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَالْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ»، «وَ سُبْحانَ رَبِّنا إِنْ کانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولاً»، وَلَنْ یخْلِفَ اللّهُ وَعْدَهُ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکیمُ، فَعَلَی الْأَطائِبِ مِنْ أَهْلِ بَیتِ مُحَمَّدٍ وَعَلِی صَلَّی اللّهُ عَلَیهِما وَآلِهِما فَلْیبْک الْباکونَ، وَ إِیاهُمْ فَلْینْدُبِ النَّادِبُونَ، وَ لِمِثْلِهِمْ فَلْتَذْرِفِ الدُّمُوعُ، وَلْیصْرُخِ الصَّارِخُونَ، وَیضِجَّ الضَّاجُّونَ، وَیعِجَّ الْعاجُّونَ، أَینَ الْحَسَنُ؟ أَینَ الْحُسَینُ؟ أَینَ أَبْناءُ الْحُسَینِ؟ صالِحٌ بَعْدَ صالِحٍ، وَصادِقٌ بَعْدَ صادِقٍ، أَینَ السَّبِیلُ بَعْدَ السَّبِیلِ؛
أَینَ الْخِیرَةُ بَعْدَ الْخِیرَةِ؟ أَینَ الشُّمُوسُ الطَّالِعَةُ؟ أَینَ الْأَقْمارُ الْمُنِیرَةُ؟ أَینَ الْأَنْجُمُ الزَّاهِرَةُ؟ أَینَ أَعْلامُ الدِّینِ وَقَواعِدُ الْعِلْمِ؟ أَینَ بَقِیةُ اللّهِ الَّتِی لَاتَخْلُو مِنَ الْعِتْرَةِ الْهادِیةِ؟ أَینَ الْمُعَدُّ لِقَطْعِ دابِرِ الظَّلَمَةِ؟ أَینَ الْمُنْتَظَرُ لِإِقامَةِ الْأَمْتِ وَالْعِوَجِ؟ أَینَ الْمُرْتَجی لِإِزالَةِ الْجَوْرِ وَالْعُدْوانِ؟ أَینَ الْمُدَّخَرُ لِتَجْدِیدِ الْفَرائِضِ وَالسُّنَنِ؟ أَینَ الْمُتَخَیرُ لِإِعادَةِ الْمِلَّةِ وَالشَّرِیعَةِ؟ أَینَ الْمُؤَمَّلُ لِإِحْیاءِ الْکتابِ وَحُدُودِهِ؟ أَینَ مُحْیی مَعالِمِ الدِّینِ وَأَهْلِهِ؟ أَینَ قاصِمُ شَوْکةِ الْمُعْتَدِینَ؟ أَینَ هادِمُ أَبْنِیةِ الشِّرْک وَالنِّفاقِ؟ أَینَ مُبِیدُ أَهْلِ الْفُسُوقِ وَالْعِصْیانِ وَالطُّغْیانِ؟ أَینَ حاصِدُ فُرُوعِ الْغَی وَالشِّقاقِ؛
أَینَ طامِسُ آثارِ الزَّیغِ وَالْأَهْواءِ؟ أَینَ قاطِعُ حَبائِلِ الْکذْبِ وَالافْتِراءِ؟ أَینَ مُبِیدُ الْعُتاةِ وَالْمَرَدَةِ؟ أَینَ مُسْتَأْصِلُ أَهْلِ الْعِنادِ وَالتَّضْلِیلِ وَالْإِلْحادِ؟ أَینَ مُعِزُّ الْأَوْلِیاءِ وَمُذِلُّ الْأَعْداءِ؟ أَینَ جامِعُ الْکلِمَةِ عَلَی التَّقْوی؟ أَینَ بابُ اللّهِ الَّذِی مِنْهُ یؤْتی؟ أَینَ وَجْهُ اللّهِ الَّذِی إِلَیهِ یتَوَجَّهُ الْأَوْلِیاءُ؟ أَینَ السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَینَ الْأَرْضِ وَالسَّماءِ؟ أَینَ صاحِبُ یوْمِ الْفَتْحِ وَناشِرُ رایةِ الْهُدی؟ أَینَ مُؤَلِّفُ شَمْلِ الصَّلاحِ وَالرِّضا؛
أَینَ الطَّالِبُ بِذُحُولِ الْأَنْبِیاءِ وَأَبْناءِ الْأَنْبِیاءِ؟ أَینَ الطَّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِکرْبَلاءَ؟ أَینَ الْمَنْصُورُ عَلَی مَنِ اعْتَدی عَلَیهِ وَافْتَری؟ أَینَ الْمُضْطَرُّ الَّذِی یجابُ إِذا دَعا؟ أَینَ صَدْرُ الْخَلائِقِ ذُو الْبِرِّ وَالتَّقْوی؟ أَینَ ابْنُ النَّبِی الْمُصْطَفی، وَابْنُ عَلِی الْمُرْتَضی، وَابْنُ خَدِیجَةَ الْغَرَّاءِ، وَابْنُ فاطِمَةَ الْکبْرَی؟ بِأَبِی أَنْتَ وَأُمِّی وَنَفْسِی لَک الْوِقاءُ وَالْحِمی، یا ابْنَ السَّادَةِ الْمُقَرَّبِینَ، یا ابْنَ النُّجَباءِ الْأَکرَمِینَ، یا ابْنَ الْهُداةِ الْمَهْدِیینَ، یا ابْنَ الْخِیرَةِ الْمُهَذَّبِینَ، یا ابْنَ الْغَطارِفَةِ الْأَنْجَبِینَ، یا ابْنَ الْأَطائِبِ الْمُطَهَّرِینَ، یا ابْنَ الْخَضارِمَةِ الْمُنْتَجَبِینَ، یا ابْنَ الْقَماقِمَةِ الْأَکرَمِینَ، یا ابْنَ الْبُدُورِ الْمُنِیرَةِ، یا ابْنَ السُّرُجِ الْمُضِیئَةِ، یا ابْنَ الشُّهُبِ الثَّاقِبَةِ، یا ابْنَ الْأَنْجُمِ الزَّاهِرَةِ؛
یا ابْنَ السُّبُلِ الْواضِحَةِ، یا ابْنَ الْأَعْلامِ اللَّائِحَةِ، یا ابْنَ الْعُلُومِ الْکامِلَةِ، یا ابْنَ السُّنَنِ الْمَشْهُورَةِ، یا ابْنَ الْمَعالِمِ الْمَأْثُورَةِ، یا ابْنَ الْمُعْجِزاتِ الْمَوْجُودَةِ، یا ابْنَ الدَّلائِلِ الْمَشْهُودَةِ، یا ابْنَ الصِّراطِ الْمُسْتَقِیمِ، یا ابْنَ النَّبَاَ الْعَظِیمِ، یا ابْنَ مَنْ هُوَ فِی أُمِّ الْکتابِ لَدَی اللّهِ عَلِی حَکیمٌ، یا ابْنَ الْآیاتِ وَالْبَیناتِ، یا ابْنَ الدَّلائِلِ الظَّاهِراتِ، یا ابْنَ الْبَراهِینِ الْواضِحاتِ الْباهِراتِ، یا ابْنَ الْحُجَجِ الْبالِغاتِ، یا ابْنَ النِّعَمِ السَّابِغاتِ، یا ابْنَ طه وَالْمُحْکماتِ؛
یا ابْنَ یس وَالذَّارِیاتِ، یا ابْنَ الطُّورِ وَالْعادِیاتِ، یا ابْنَ مَنْ دَنا فَتَدَلَّی فَکانَ قابَ قَوْسَینِ أَوْ أَدْنی دُنُوّاً وَاقْتِراباً مِنَ الْعَلِی الْأَعْلی، لَیتَ شِعْرِی أَینَ اسْتَقَرَّتْ بِک النَّوی؟ بَلْ أَی أَرْضٍ تُقِلُّک أَوْ ثَری؟ أَبِرَضْوی أَوْ غَیرِها أَمْ ذِی طُوی؟ عَزِیزٌ عَلَی أَنْ أَرَی الْخَلْقَ وَلَا تُری، وَلَا أَسْمَعَ لَک حَسِیساً وَلَا نَجْوی، عَزِیزٌ عَلَی أَنْ تُحِیطَ بِک دُونِی الْبَلْوَی وَلَا ینالَُک مِنِّی ضَجِیجٌ وَلَا شَکوی، بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ مُغَیبٍ لَمْ یخْلُ مِنَّا، بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ نازِحٍ مَا نَزَحَ عَنَّا، بِنَفْسِی أَنْتَ أُمْنِیةُ شائِقٍ یتَمَنَّی مِنْ مُؤْمِنٍ وَمُؤْمِنَةٍ ذَکرا فَحَنَّا، بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ عَقِیدِ عِزٍّ لَایسامی؛
بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ أَثِیلِ مَجْدٍ لَایجارَی، بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ تِلادِ نِعَمٍ لَاتُضاهی، بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ نَصِیفِ شَرَفٍ لَایساوَی، إِلی مَتَی أَحارُ فِیک یا مَوْلای وَ إِلَی مَتَی؟ وَأَی خِطابٍ أَصِفُ فِیک وَأَی نَجْوَی؟ عَزِیزٌ عَلَی أَنْ أُجَابَ دُونَک وَأُناغَی، عَزِیزٌ عَلَی أَنْ أَبْکیک وَیخْذُلَک الْوَرَی، عَزِیزٌ عَلَی أَنْ یجْرِی عَلَیک دُونَهُمْ مَا جَرَی، هَلْ مِنْ مُعِینٍ فَأُطِیلَ مَعَهُ الْعَوِیلَ وَالْبُکاءَ؟ هَلْ مِنْ جَزُوعٍ فَأُساعِدَ جَزَعَهُ إِذا خَلا؟ هَلْ قَذِیتْ عَینٌ فَساعَدَتْها عَینِی عَلَی الْقَذَی؛
هَلْ إِلَیک یابْنَ أَحْمَدَ سَبِیلٌ فَتُلْقی؟ هَلْ یتَّصِلُ یوْمُنا مِنْک بِعِدَةٍ فَنَحْظی؟ مَتَی نَرِدُ مَناهِلَک الرَّوِیةَ فَنَرْوَی؟ مَتَی نَنْتَقِعُ مِنْ عَذْبِ مائِک فَقَدْ طالَ الصَّدی؟ مَتی نُغادِیک وَنُراوِحُک فَنُقِرَّ عَیناً؟ مَتی تَرانا وَ نَراک وَقَدْ نَشَرْتَ لِواءَ النَّصْرِ تُرَی أَتَرَانا نَحُفُّ بِک وَأَنْتَ تَؤُمُّ الْمَلَأَ وَقَدْ مَلَأْتَ الْأَرْضَ عَدْلاً، وَأَذَقْتَ أَعْداءَک هَواناً وَعِقاباً، وَأَبَرْتَ الْعُتاةَ وَجَحَدَةَ الْحَقِّ، وَقَطَعْتَ دابِرَ الْمُتَکبِّرِینَ، وَاجْتَثَثْتَ أُصُولَ الظَّالِمِینَ، وَنَحْنُ نَقُولُ: الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ؛
اللّهُمَّ أَنْتَ کشَّافُ الْکرْبِ [الْکرَبِ] وَالْبَلْوَی، وَ إِلَیک أَسْتَعْدِی فَعِنْدَک الْعَدْوَی، وَأَنْتَ رَبُّ الْآخِرَةِ وَالدُّنْیا، فَأَغِثْ یا غِیاثَ الْمُسْتَغِیثِینَ عُبَیدَک الْمُبْتَلی، وَأَرِهِ سَیدَهُ یا شَدِیدَ الْقُوَی، وَأَزِلْ عَنْهُ بِهِ الْأَسَی وَالْجَوَی، وَبَرِّدْ غَلِیلَهُ یا مَنْ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَی، وَمَنْ إِلَیهِ الرُّجْعی وَالْمُنْتَهی. اللّهُمَّ وَنَحْنُ عَبِیدُک التَّائِقُونَ إِلی وَلِیک الْمُذَکرِ بِک وَبِنَبِیک، خَلَقْتَهُ لَنا عِصْمَةً وَمَلاذاً، وَأَقَمْتَهُ لَنا قِواماً وَمَعاذاً، وَجَعَلْتَهُ لِلْمُؤْمِنِینَ مِنَّا إِماماً، فَبَلِّغْهُ مِنَّا تَحِیةً وَسَلاماً وَزِدْنا بِذلِک یا رَبِّ إِکراماً؛
وَاجْعَلْ مُسْتَقَرَّهُ لَنا مُسْتَقَرّاً وَمُقاماً، وَأَتْمِمْ نِعْمَتَک بِتَقْدِیمِک إِیاهُ أَمامَنا حَتَّی تُورِدَنا جِنَانَک وَمُرافَقَةَ الشُّهَداءِ مِنْ خُلَصائِک. اللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ جَدِّهِ وَ رَسُولِک السَّیدِ الْأَکبَرِ وَعَلَی أَبِیهِ السَّیدِ الْأَصْغَرِ وَجَدَّتِهِ الصِّدِّیقَةِ الْکبْری فاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ صلَّی اللّه عَلیهِ وآلِهِ وَعَلَی مَنِ اصْطَفَیتَ مِنْ آبائِهِ الْبَرَرَةِ وَعَلَیهِ أَفْضَلَ وَأَکمَلَ وَأَتَمَّ وَأَدْوَمَ وَأَکثَرَ وَأَوْفَرَ مَا صَلَّیتَ عَلَی أَحَدٍ مِنْ أَصْفِیائِک وَخِیرَتِک مِنْ خَلْقِک؛
وَصَلِّ عَلَیهِ صَلاةً لَاغایةَ لِعَدَدِها، وَلَا نِهایةَ لِمَدَدِها، وَلَا نَفادَ لِأَمَدِها، اللّهُمَّ وَأَقِمْ بِهِ الْحَقَّ، وَأَدْحِضْ بِهِ الْباطِلَ، وَأَدِلْ بِهِ أَوْلِیاءَک، وَأَذْلِلْ بِهِ أَعْداءَک، وَصِلِ اللّهُمَّ بَینَنا وَبَینَهُ وُصْلَةً تُؤَدِّی إِلی مُرافَقَةِ سَلَفِهِ، وَاجْعَلْنا مِمَّنْ یأْخُذُ بِحُجْزَتِهِمْ، وَیمْکثُ فِی ظِلِّهِمْ، وَأَعِنَّا عَلَی تَأْدِیةِ حُقُوقِهِ إِلَیهِ، وَالاجْتِهادِ فِی طاعَتِهِ، وَاجْتِنابِ مَعْصِیتِهِ، وَامْنُنْ عَلَینا بِرِضاهُ، وَهَبْ لَنا رَأْفَتَهُ وَرَحْمَتَهُ وَدُعاءَهُ وَخَیرَهُ مَا نَنالُ بِهِ سَعَةً مِنْ رَحْمَتِک، وَفَوْزاً عِنْدَک، وَاجْعَلْ صَلاتَنا بِهِ مَقبُولَةً، وَذُنُوبَنا بِهِ مَغْفُورَةً، وَدُعاءَنا بِهِ مُسْتَجاباً؛
وَاجْعَلْ أَرْزاقَنا بِهِ مَبْسُوطَةً، وَهُمُومَنا بِهِ مَکفِیةً، وَحَوَائِجَنا بِهِ مَقْضِیةً، وَأَقْبِلْ إِلَینا بِوَجْهِک الْکرِیمِ، وَاقْبَلْ تَقَرُّبَنا إِلَیک، وَانْظُرْ إِلَینا نَظْرَةً رَحِیمَةً نَسْتَکمِلُ بِهَا الْکرامَةَ عِنْدَک ثُمَّ لَاتَصْرِفْها عَنَّا بِجُودِک، وَاسْقِنا مِنْ حَوْضِ جَدِّهِ صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وَآلِهِ بِکأْسِهِ وَبِیدِهِ رَیاً رَوِیاً هَنِیئاً سائِغاً لَاظَمَأَ بَعْدَهُ، یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.
آنگاه به صورتی که گذشت «نماز زیارت» می خوانی و به آنچه خواهی دعا می کنی، که ان شاء الله به اجابت خواهد رسید.