عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۰۷
با دلبرم از زبان باد سحری
گل گفت نیایی به چمن درنگری
گفت آیم اگر تو جامه بر خود ندری
چون رنگ آری به خنده بیرون نبری
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۱۳
در بنده به دیدهٔ دگر می‌نگری
با این همه خوش دلم چو درمی‌نگری
هر روز سپس ترست کارم با تو
در من نه به چشم پیشتر می‌نگری
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۱۵
چون صبح درآمد به جهان‌افروزی
معشوقه به گاه رفتن از دلسوزی
می‌گفت و گری که با من غم روزی
صبحا ز شفق چون شفقت ناموزی
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۱۶
بر جان منت نیست دمی دلسوزی
بر وصل توام نیست شبی پیروزی
در عشق کسی بود بدین بد روزی
وای من مستمند هجران روزی
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۲۴
کو آنکه ز غم دست به جایی زدمی
یا در طلب وصل تو رایی زدمی
بر حیله‌گری دسترسم نیز نماند
آن دولت شد که دست و پایی زدمی
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۳۶
رو رو که تو یار چو منی کم بینی
وین پس همه مرد جلد محکم بینی
من با تو وفا کردم از آن غم دیدم
با اهل جفا وفا کنی غم بینی
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۴۱
ای محنت هجر بر دلم سرنایی
وی دولت وصل از درم درنایی
از بخت چو هیچ کار برمی‌ناید
ای جان ستیزه کار هم برنایی
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱
چون یاد کنم طبع طربناک ترا
و آن صورت خوب و سیرت پاک ترا
خواهم که: گذر بر سر خاک تو کنم
در ساعت و بر سر کنم آن خاک ترا
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳
هستیم به امید تو چون دوش امشب
برآمدنت بسته دل و هوش امشب
زان گونه که دوش در دلم بودی تو
یارب! که ببینمت در آغوش امشب
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴
ای میل دل من به جهان سوی لبت
تنگ آمده دل ز تنگی خوی لبت
چون خال تو آخر دل ما چند خورد؟
خون دل خویشتن ز پهلوی لبت
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰
قدش به درخت سرو می‌ماند راست
زلفش به رسن، که پای بند دل ماست
دل میل گنه دارد از آن روز که دید
کو را رسن از زلف و درخت از بالاست
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱
با روی تو آفتاب صافی تیره است
با لعل لبت شراب صافی تیره است
تاریکی آب صافی از سیل نبود
در جنب رخ تو آب صافی تیره است
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴
جانا، سر زلف تو پراگنده چراست؟
وان حقهٔ لعل خالی از خنده چراست؟
روی تو بکندند، نگوید پدرت
در خانه، که: روی پسرم کنده چراست؟
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷
خال تو به هر حال پسندیدهٔ ماست
زلف تو چو حال دل غم دیدهٔ ماست
آن خال که بر چاه زنخدان داری
تر می‌دارش که مردم دیدهٔ ماست
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹
در سینه ز دست دل جگر تابیهاست
در دیده ز تاب سینه بیخوابیهاست
ای دیده، بریز خون این دل، که مرا
دیریست که با او سر بی‌آبیهاست
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۰
غافل مشو، ای دل، که نیازم با تست
پوشیده هزارگونه رازم با تست
حرمان شبی دراز و جایی خالی
زانم که حکایت درازم با تست
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۱
خالی که به شیوه پای بست لب تست
همچون دلم آشفته و مست لب تست
بسیار دلش خون مکن و روزی چند
نیکو دارش، که زیر دست لب تست
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۳
آتش تپش از جان به تابم بردست
دود از دل خستهٔ خرابم بر دست
با این همه دود و آتش اندر دل و جان
پیش تو چنانست که آبم بردست
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۵
زلفت، که چو حلقهٔ کمند افتادست
از وی دل عالمی به بند افتادست
در پای تو افتاد و شکستش سر از آنک
آشفته ز بالای بلند افتادست
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۶
حسنی که تو، ای نگار، داری بردست
آن نقش چرا همی نگاری بردست؟
ساعد به سر آستین همی پوش، از آنک
تو میگیری سیاه کاری بردست