عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۹
دی باد صبا ز خاک بر داشت سرم
آن نامه بیاورد و بر افراشت سرم
گفتم که: ببوسم و نهم بر سینه
خود دیده رها نکرد و نگذاشت سرم
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۰
گفتا که: به شیوه آبرویت ریزم
وز باد ستیزه رنگ و بویت ریزم
اندر تو زنم آتش سودا روزی
تا خاک شوی، شبی به کویت ریزم
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۲
گفتم که: مکش مرا به غم، گفت: به چشم
زین بیش مکن جور و ستم، گفت: به چشم
گفتم که: مگوی راز من با چشمت
کو کرد مرا چنین دژم، گفت: به چشم
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۳
هر شب ز غمت به خون بگرید چشمم
ز اندازه و حد فزون بگرید چشمم
در چشم منی همیشه ثابت، لیکن
ترسم بروی تو، چون بگرید چشمم
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۴
هر لحظه به آیین وفا رای کنم
خواهم که سر اندر کف آن پای کنم
آن خال که بر گوشهٔ چشمست ترا
نوریست که بر مردمکش جای کنم
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۹
روی تو ز حسن لافها زد به جهان
لعل تو ز لطف طعنها زد در جان
زلف تو چو افتادگیی عادت کرد
بنگر که چگونه بر سر آمد ز میان؟
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۲
ای روی تو انگشت نمایی از حسن
بالای چو سرو تو بلایی از حسن
زیبنده تر از قد تو گیتی نبرید
بر قد بلند تو قبایی از حسن
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۴
نی از تو گذر به هیچ حالی ممکن
نی از تو به عمرها وصالی ممکن
دیدار تو ممکنست و وصل تو محال
انصاف که اینست محالی ممکن
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۷
روی من و خاک سر کویت پس ازین
حلق من و حلقهای مویت پس ازین
در گوش لب تو یک سخن خواهم گفت
گر بشنود ار نه من و رویت پس ازین
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۹
ای خرمن ماه خوشه‌چین رخ تو
خوبی همه در زیر نگین رخ تو
خورشید، که پای بر سر چرخ نهاد
بوسید هزار پی زمین رخ تو
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۰
دل کیست؟ که او طلب کند یاری تو
یا تن ندهد به محنت و خواری تو؟
پرسیده‌ای احوال دلم دوش وزان
جان می‌آید به عذر دلداری تو
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۱
ما را به سرای وصل خویش آری تو
بر ما ز لب لعل شکر باری تو
پس پرده ز روی خویش برداری تو
عاشق نشویم، پس چه پنداری تو؟
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۲
ای گشتهٔ تن من چو خیالی بی‌تو
هجر تو مرا کرده به حالی بی‌تو
ای ماه دو هفته، رفتی و هست مرا
روزی چو شبی، شبی چو سالی بی‌تو
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۳
یک روز دیار یار بگذارم و رو
زین منزل غصه رخت بردارم و رو
این مایه خیال او، که در چشم منست
با اشک ز دیدگان فرو بارم و رو
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۴
خالی،که لبت همی بباراید ازو
خالیست سیه که شمک میزاید ازو
صد تنگ شکر خورد ز پهلوی رخت
ترسم که دهان تو به تنگ آید ازو
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۵
گفتم: دلت ار با من شیداست بگو
گفت: آنچه دلت ز وصل من خواست بگو
گفتم که: دل اندر کمرت خواهم بست
گفتا که: چه دیده‌ای درو؟ راست بگو
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۶
در زیر دو ابروی کژت پیوسته
با چشم تو آن سه خال در یک رسته
آن خال که بر گوشهٔ چشمست ترا
نقش سه بنفشه و دو نرگس بسته
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۱
داریم ز قدت گلها راست همه
دل ماندگیی چند که برجاست همه
آن نیز که امروز ز ما کردی یاد
تاثیر دعای سحر ماست همه
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۸
در عشق تو از سر بنهادم هستی
زین پس من و شوریدگی و سرمستی
با روی تو حالی و حدیثی که مراست
در نامه نبشتم که زبانم بستی
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۳
گه وسمه بر ابروی سیاه اندازی
گه زلف بر آن روی چو ماه اندازی
اینها همه از چه؟ تا به بازی دل من
خوش بر زنخ آوری، به چاه اندازی