عبارات مورد جستجو در ۴۹۶ گوهر پیدا شد:
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۸۰ - حمامی
آب ریز امرد که او را هست روی همچو ماه
می کشد همراه دلو آب یوسف را ز چاه
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۸۳ - ترکش دوز
دوش با آن شوخ ترکش دوز جنگ آمیختم
تیرهای خویش را در ترکش او ریختم
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۲۰۳ - ماهی پز
دلبر ماهی پزم باشد به رخ چون آفتاب
ماهی خود را درون دیگ او کردم کباب
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۲۶۰ - کاغذ گر
بدن آن نگار کاغذ گر
کاغذ مهر کرده را ماند
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۲۹۹ - دارباز
دارباز امرد که باشد مشق او مرغوب من
می کند شب تا سحر بازی به لنگر چوب من
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۳۰۹ - مارباز
مارباز امرد که از سر تا به پا زهر آب خشم
عشقبازان را به زهر چشم کشت آن مار چشم
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۳۴۱ - جامه فروش
نگار جامه فروشم خوش است بالایش
کشم چو جامه در آغوش قد رعنایش
میرزا قلی میلی مشهدی : غزلیات
شمارهٔ ۱۸۳
دل من چون مرغ بسمل، دمی آرمیده باشد
که به خاک و خون به راهش، دو سه دم تپیده باشد
ز ستمگری پیشمان شده و در اضطرابم
که ز کرده‌ها مبادا المی کشیده باشد
چو رسد رقیب غمگین، ز پی تسلّی خود
دهم این قرار با خود که ترا ندیده باشد
چو رقیب دید سویم، به دلم فتاد آتش
که به خاطرش مبادا مه من رسیده باشد
چو رسد رقیب خوشدل، شود اضطرابم افزون
که مگر ز مرگ میلی، خبری شنیده باشد
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۸۲
نیست یک جا که سرزلف سیاهش نرسد
می رسد از دو طرف چون شب یلدا همه جا
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۱۵۹
پرواز شوق دارم، تا در تنم شراب است
مرغابی حبابم، بال و پرم ز آب است
عاشق ز بوی جانان، دارد همیشه مستی
بی نشئه نیست بلبل، در شیشه تا گلاب است
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۲۰۸
ما چو مینای شرابیم و فلک همچو قدح
روز و شب گردش او بهر نگونساری ماست
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۲۷۶
نگاهم بر رخش خار به گل پیوسته را ماند
دلم با زلف او تار به سنبل بسته را ماند
ازو رنگی ندارم، گر به او صد بار می پیچم
تنم در پیچش او، رشته گلدسته را ماند
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۴۴۱
کسی کو را نباشد طاقت یک میل ره رفتن
دود چون سرمه صد میل از پی رم کرده آهویش
به تعظیم صبا از جای خود یک مو نمی جنبد
به جای زلف اگر سنبل گذارد سر به زانویش
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۴۷۹
دماغم خشک و لب [خشک] و دهان خشک
دو چشمم تر، گلو خشک و زبان خشک
چو گردد کشتی ما گرم رفتار
کنار بحر تر گردد، میان خشک
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۳۴
کردم چو ساز گریه، بیا صد نوا شنو
از رود هفت پرده چشمم صدا شنو
گردون حسابدان شکست دل من است
رو سرگذشت دانه ام از آسیا شنو
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۶۱
طرح وارونی نشد در ساغرم اکنون پدید
چون حبابش کاسه گر، در اصل وارون ساخته
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۷۲
شمع است مرا حجت این حرف که بی جرم
سر می رود از پای فشردن به غریبی
سرگشتگی آرد چو وطن، جای گریز است
بیجا ندود سنگ فلاخن به غریبی
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۷۰۴
آتشین رخسار ما شمعی ست بزم حسن را
لیک شمعی کز سرش گل کرده تا پا روشنی
طغرای مشهدی : قصاید و مقطعات
شمارهٔ ۳
طغرا، به تیغ نطق، جهان را گرفته ای
کم نیستی تو هم ز جهانگیر آفتاب
تیرافکنان رای تو صد ره فکنده اند
پشت کمان به ترکش پر تیر آفتاب
در کشوری که تیغ خیالت علم شود
روید غلاف شرم ز شمشیر آفتاب
با آنکه می شود ز ره پرتوافکنی
نظم تو دستمایه تسخیر آفتاب
در حیرتم که بهر چه بی قدر مانده است
بر صفحه وجود، چو تصویر آفتاب
فصیحی هروی : غزلیات
شمارهٔ ۲۱۶
سر و برگ من محزون نداری
غم آشفته حالان چون نداری
در آن کاکل که اقلیم جنونست
ز عقل آشفته‌تر مجنون نداری
از آن نرگس کش از ناز آفریدند
کدامین دیده‌کش پرخون نداری
فصیحی یار بی‌رحمست ورنه
کنار کیست کش جیحون نداری