عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۳۵
من دوش فراق را جفا میگفتم
با دهر فراق پیش می‌آشفتم
خود را دیدم که با خیالت جفتم
با جفت خیال تو برفتم خفتم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۳۶
من زخم تو را به هیچ مرهم ندهم
یکی موی تو را به هر دو عالم ندهم
گفتم جان را بیار محرم ندهم
از گفتهٔ خود بیش دهم کم ندهم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۳۷
من سر بنهم در رهت ای کان کرم
کامروز از تو ای صنم مست ترم
سوگند خورم و گر تو باور نکنی
سوگند چرا خورم چرا می نخورم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۳۹
من سیر نیم ولی ز سیران سیرم
بر خاک درت ز آب حیوان سیرم
ایمان به تو دادم وز جان برگشتم
سیرم از این چو ملحد از آن سیرم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۴۰
من عادت و خوی آن صنم میدانم
او آتش و من چو روغنم میدانم
از نور لطیف او است جان می‌بیند
آن دود به گرد او منم میدانم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۴۲
من عاشقی از کمال تو آموزم
بیت و غزل از جمال تو آموزم
در پردهٔ دل خیال تو رقص کند
من رقص خوش از خیال تو آموزم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۴۵
من غیر ترا گزین ندارم چکنم
درمان دل حزین ندارم چکنم
گوئیکه ز چرخ تا بکی چرخ زنیم
من کار دگر جزین ندارم چکنم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۴۷
من کاستهٔ وفای آن مه‌رویم
گر خواهد و گر نخواهد آنمه رویم
زو آب حیات ابدی میجویم
او آب حیات آمده و من جویم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۵۱
من مهر تو بر تارک افلاک نهم
دست ستمت بر دل غمناک نهم
هر جا که تو بر روی زمین پای نهی
پنهان بروم دیده بر آن خاک نهم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۵۲
من نای توام از لب تو می‌نوشم
تا نخروشی هر آینه نخروشم
این لحظه که خامشم از آن خاموشم
تا نیشکرت بهر خسی نفروشم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۵۶
مهتاب بلند گشت و ما پست شدیم
معشوق به هوش آمد و ما مست شدیم
ای جان جهان هرچه از این پس شمری
بر دست مگیر زانکه از دست شدیم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۵۷
می‌پنداری که از غمانت رستم
یا بی‌تو صبور گشتم و بنشستم
یارب مرسان به هیچ شادی دستم
گر یک نفس از غم تو خالی هستم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۶۱
نی از پی کسب سوی بازار شویم
نی چون دهقان خوشهٔ گندم درویم
نی از پی وقف بندهٔ وقف شویم
ما وقف تو ما وقف تو ما وقف توایم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۶۵
همچون سر زلف تو پریشان توایم
آنداری و آنداری و ما آن توایم
هر جا باشیم حاضر خوان توایم
مهمان تو مهمان تو مهمان توایم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۶۶
هم خوان توایم و نیز مهمان توایم
هم جمع توایم و هم پریشان توایم
در شیشهٔ دل تخت نه حکم بکن
ای رشک پری چونکه پری خوان توایم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۷۰
یار آمده یار آمده ره بگشائیم
جویان دلست دل بدو بنمائیم
ما نعره‌زنان که آن شکارت مائیم
او خنده‌کنان که ما ترا میپائیم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۷۳
یک بار دگر قبول کن بندگیم
رحم آر بدین عجز و پراکندگیم
گر باد دگر ز من خلافی بینی
فریاد مرس به هیچ درماندگیم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۷۴
یک جرعه ز جام تو تمامست تمام
جز عشق تو در دلم کدامست کدام
در عشق تو خون دل حلالست حلال
آسودگی و عشق حرامست حرام
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۷۶
یک دم که ز دیدار تو یک سو افتم
از وسوسه اندیشه به صد کو افتم
از دیدن روی تو چنان گردانم
کز جنبش یک موی تو در رو افتم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۷۷
آشفته همی روی بکوئی ای جان
میجوئی از آن گمشده خویش نشان
من دوش بدیدم کمرت را ز میان
هان تا نبری گمان بد بر دگران