عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
سلمان ساوجی : قطعات
قطعه شمارهٔ ۱۲۵
صاحب قران مملکت ای آصفی که هست
صدر تو قبله عرب و کعبه عجم
بر رای روشنت همگی کار ملک راست
آن روز شد که پشت فلک را نبود خم
برگرد خوان همت سلطان رای توست
یک گرده قرص خاور و یک کاسه جام جم
گر دست بر قلم بنهد بی اجازتت
تیر فلک سپهر کند دست او قلم
سر تا به پا وجود تو چون عقل اول است
فضل و کفایت و هنر و همت و کرم
حکمت اگر به پشت فلک پا در آورد
خنگ فلک ز ضعف نهد بر زمین شکم
پایم قیاس کرد یمین تو را خرد
صد بار یمین تو یک نیمه بود کم
داعی که میزند قدم صدق صاحبا
در شارع محبتت از عالم قدم
گر چند روز شد که نیامد به حضرتت
او را نکن به زلت تقصیر متهم
سرما به غیت است که خورشید و صبح را
یخ بسته است چشمه و افسرده است دم
امروز آفتاب به برف ار فرود رود
مشکل بود بر آمدنش تا بهار هم
پیرو ضعیف دست و قدم چون رود به راه
جایی که یخ ز جای برد پیل را قدم
معذور دار گر به قلم عذر خواستم
ترسم که گر قدم بنهم بشکند قلم
چندان بقات باد که این نیلگون افق
گردون کشد در آخر روز از بقم رقم
صدر تو قبله عرب و کعبه عجم
بر رای روشنت همگی کار ملک راست
آن روز شد که پشت فلک را نبود خم
برگرد خوان همت سلطان رای توست
یک گرده قرص خاور و یک کاسه جام جم
گر دست بر قلم بنهد بی اجازتت
تیر فلک سپهر کند دست او قلم
سر تا به پا وجود تو چون عقل اول است
فضل و کفایت و هنر و همت و کرم
حکمت اگر به پشت فلک پا در آورد
خنگ فلک ز ضعف نهد بر زمین شکم
پایم قیاس کرد یمین تو را خرد
صد بار یمین تو یک نیمه بود کم
داعی که میزند قدم صدق صاحبا
در شارع محبتت از عالم قدم
گر چند روز شد که نیامد به حضرتت
او را نکن به زلت تقصیر متهم
سرما به غیت است که خورشید و صبح را
یخ بسته است چشمه و افسرده است دم
امروز آفتاب به برف ار فرود رود
مشکل بود بر آمدنش تا بهار هم
پیرو ضعیف دست و قدم چون رود به راه
جایی که یخ ز جای برد پیل را قدم
معذور دار گر به قلم عذر خواستم
ترسم که گر قدم بنهم بشکند قلم
چندان بقات باد که این نیلگون افق
گردون کشد در آخر روز از بقم رقم
سلمان ساوجی : قطعات
قطعه شمارهٔ ۱۲۹
سلمان ساوجی : قطعات
قطعه شمارهٔ ۱۳۷
سلمان ساوجی : قطعات
قطعه شمارهٔ ۱۳۸
شاعری سحر آفرینم، ساحری معجز نما
خازن گنج ممالک، مالک ملک سخن
در دریای کاندرو ز اهل کرم دیار نیست
ناگهان افتاده و درماندهام پا بست تن
یک به یک را کرده غارت بی سر و پایان شهر
تا به دستار سر و ایزار پای و پیرهن
هر یکی زینها به نوعی زحمت ما میدهند
تا به کی باشد تحمل خیر سعدالدین حسن
منعمان شهر را گو طاقت من طاق شد
هان ببخشایید هم بر ما و هم بر خویشتن
خازن گنج ممالک، مالک ملک سخن
در دریای کاندرو ز اهل کرم دیار نیست
ناگهان افتاده و درماندهام پا بست تن
یک به یک را کرده غارت بی سر و پایان شهر
تا به دستار سر و ایزار پای و پیرهن
هر یکی زینها به نوعی زحمت ما میدهند
تا به کی باشد تحمل خیر سعدالدین حسن
منعمان شهر را گو طاقت من طاق شد
هان ببخشایید هم بر ما و هم بر خویشتن
سلمان ساوجی : قطعات
قطعه شمارهٔ ۱۴۱
جهان مجد و معالی رشید دولت و دین
زهی به جاه و جمال تو چشم جان روشن
به فیض ابر کفت بحر و بر چنان پر شد
که بحر خشک لب آمد چو ابر تر دامن
فلک جنابا چون رای و تیغ هر دو ثور است
به جنب رای تو گو آفتاب تیغ مزن
تویی که در چمن فضل هر که سر بر زد
زبان شود همه تن در ثنات چون سوسن
ولیک ایزد داند که هر کجا هستم
بجز جناب ثنای تو نیستم مسکن
چو تو کریم ندیدم که می در آویزد
وسایل تو به سایل چو غازیان به رسن
هنوز گردنم از بار منتت پست است
وگرنه هم سوی شکرت بر آرمی گردن
جهان اگر پر ارزن کنند مرغی را
دهند قوت به هر سال دانه ارزن
جهان تهی شود از ارزن و تهی نشود
دلم ز دانه شکرت به قوت مرغ سخن
زهی به جاه و جمال تو چشم جان روشن
به فیض ابر کفت بحر و بر چنان پر شد
که بحر خشک لب آمد چو ابر تر دامن
فلک جنابا چون رای و تیغ هر دو ثور است
به جنب رای تو گو آفتاب تیغ مزن
تویی که در چمن فضل هر که سر بر زد
زبان شود همه تن در ثنات چون سوسن
ولیک ایزد داند که هر کجا هستم
بجز جناب ثنای تو نیستم مسکن
چو تو کریم ندیدم که می در آویزد
وسایل تو به سایل چو غازیان به رسن
هنوز گردنم از بار منتت پست است
وگرنه هم سوی شکرت بر آرمی گردن
جهان اگر پر ارزن کنند مرغی را
دهند قوت به هر سال دانه ارزن
جهان تهی شود از ارزن و تهی نشود
دلم ز دانه شکرت به قوت مرغ سخن
سلمان ساوجی : قطعات
قطعه شمارهٔ ۱۴۲
سلمان ساوجی : قطعات
قطعه شمارهٔ ۱۵۱
سلمان ساوجی : قطعات
قطعه شمارهٔ ۱۵۸
سلمان ساوجی : قطعات
قطعه شمارهٔ ۱۶۰
سلمان ساوجی : قطعات
قطعه شمارهٔ ۱۶۲
سپهرا من از شادیت غارغم
مرا چون توانی که غمگین کنی
ندارم ز تو هیچ امید و بیم
اگر مهر وزری و گر کین کنی
نه میخم که بندم به پیشت کمر
بدان تا مرا کام شیرین کنی
نه نرگس که آرم به تو سر فرو
بدان تا مرا تاج زرین کنی
اگر خانهام را چو ایران خویش
به خشت زر و نقره تزیین کنی
ز بدرم اگر چار بالش نهی
ز شکل هلالم اگر زین کنی
نخواهم به پیش تو گردن نهاد
اگر طوقم از عقد پروین کنی
نمیارزدم این تنعم بدان
که در آخرم خشت بالین کنی
مرا چون توانی که غمگین کنی
ندارم ز تو هیچ امید و بیم
اگر مهر وزری و گر کین کنی
نه میخم که بندم به پیشت کمر
بدان تا مرا کام شیرین کنی
نه نرگس که آرم به تو سر فرو
بدان تا مرا تاج زرین کنی
اگر خانهام را چو ایران خویش
به خشت زر و نقره تزیین کنی
ز بدرم اگر چار بالش نهی
ز شکل هلالم اگر زین کنی
نخواهم به پیش تو گردن نهاد
اگر طوقم از عقد پروین کنی
نمیارزدم این تنعم بدان
که در آخرم خشت بالین کنی
سلمان ساوجی : قطعات
قطعه شمارهٔ ۱۶۳
سلمان ساوجی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶
سلمان ساوجی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷
سلمان ساوجی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱
سلمان ساوجی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۱
سلمان ساوجی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۰
سلمان ساوجی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۲
سلمان ساوجی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۰
سلمان ساوجی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۴
سلمان ساوجی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۷